گفتوگو با آرش دادگر:
تئاتر راهی است برای آنچه میاندیشیم
ایران تئاتر : به بهانه اجرای نمایش «هملت» به کارگردانی آرش دادگر مصاحبهای با اودر رابطه با کارکرد تئاتر در فرهنگ امروزی انجام دادهایم .کارکرد تئاتر با چهار محور اصلی موضوعی است که مدتی به آن پرداخته ایم تا دغدغه اصلی کارگردان برای به صحنه بردن یک نمایش را بدانیم.
به گزارش ایران تئاتر چهار محور اصلی هنر «انسجامبخشی» ، «شخصیت آفرینی» ، «فرهنگ سازگاری» و «هویتسازی» است .«انسجامبخشی» یکی از کارکردهای فرهنگی مهم تئاتر است این مفهوم در مقابل کلمه اغتشاش اجتماعی معنی پیدا می کند. اینکه یک اثر نمایشی تا چه میزان میتواند مردم را به وحدت و همگرایی تشویق نماید ؟
«شخصیت آفرینی » یا به تعبیری الگوسازی اجتماعی بر اساس شخصیت اجتماعی موردنیاز امروز جامعه دیگر کارکرد اجتماعی هنرهای نمایشی است و به تعبیری قهرمان آفرینی بر اساس نیاز جامعه است.
«فرهنگ سازگاری» نیز کارکرد اجتماعی اثر گذار تئاتر است . از آنجائیکه جوامع به بازخوانی و بروز رسانی فرهنگی بر اساس موقعیت روز جامعه نیاز جدی دارند،هنرهای نمایشی در این میان نقشی مؤثر میتواند داشته باشد.
« هویتسازی» باهدف باز شناسایی ساحت ایرانی بودن نیز تاثیری از هنرنمایش است که این روزها بیش از گذشته به آن نیاز داریم؛کشور ما دارای تاریخ قابلتأمل و روایت سرنوشت افراد برجسته و قهرمانان ملی آموزندهای است که نیازمند بازخوانیهای متنوع و متعدد است و عرصه هنرهای نمایشی بهترین فرصتها را در این زمینه در اختیار دارد .
براساس این چهار محور کارکرد های اجتماعی و فرهنگی هنرهای نمایشی در سال جدید به سراغ کارگردانانی می رویم که نمایشی را برصحنه دارند و از آن ها می خواهیم اثر خود را در تظبیق با این محور ها ارزیابی کنند . به بهانه اجرای نمایش «هملت» به کارگردانی آرش دادگر مصاحبهای با همین رویکرد انجام دادهایم .
با توجه به محورهای کارکردهای اجتماعی هنرنمایش دغدغه شما برای اجرای این اثر کدامیک از این موارد بوده است؟
هیچ قانونی وجود ندارد که بایستی چهکار کنیم ، هیچکس نمیداند دغدغه دیگری چیست .اثر حرف خودش را میزند و بازگویی آن هیچ درست نیست . هملت نمایش دغدغه من و گروه است ، این کار شخصی نیست . در سینما میتوان فردیت داشت .فیلم را میسازند و همه اعضا میروند اما فیلم تا پای میز تدوین نرود تکمیل نشده و تا زمانی که کار تمام نشود کسی صاحب آن نیست .تمامی زحمات فیلمبردار و کارگردان و ... را تدوینگر میتواند تغییر دهد اما در تئاتر یک گروه دورهم جمع میشوند که با کمک رهبر و هدایتگر این کار انجام میشود .این تفکری است که در تمام گروه وجود دارد .من به دنبال شعار نیستم ،تئاتر راهی است برای آنچه میاندیشیم .این اندیشه ما بجای تریبون و مقاله تبدیل به حرکت و روابط و دیالوگ میشود و تأثیرش در ذهنهاست .اگر بتوانیم تاثیر تئاتر را در ذهن مخاطب ایجاد کنیم موفق هستیم .
یعنی ازنظرشما یک اثرنمایشی ارتباطی به شرایط جامعه ندارد ؟
به یقین ما زاده شرایط هستیم، شرایط تغییر میکند بنابراین ناخواسته ما نیز تغییر میکنیم ، ولی در عمل ما ایرانیها به ثبات علاقه داریم .اما به دلیل تغییر شرایط پیرامونمان این تغییرات از دهه به سال و حتی ماه تبدیل شده است ، بنابراین بین نسلهایمان فاصلهای نیست ؛چراکه شرایط و موقعیتها دائماً تغییر میکند ما ملغمهای از تمام شرایط گذشته و حال و آینده هستیم. هملت چیزی غیراز این نیست درواقع هملت از کودکی تا بزرگی من است .تمام چیزهایی که در پیرامون دیدهام و البته که باکارهای دیگرم متفاوت بوده است . آنها زاده شرایط لحظهای بودهاند ولی هملت گویی گذشته هرکسی است و تاکنون ادامه دارد .مثل همان جمله :بودن یا نبودن.
سرزمینی که ثبات خود را حفظ میکند اما شرایطش دائماً تغییر میکند .اگر شرایط امروز را در دهه 60 نشان دهیم مردم وحشت میکنند .مثلاً همین پوشش امروزی مردم نسبت به دهه 60 بسیار تغییر کرده است و بسیاری از مسائل عرف شده است .همهچیز تغییر کرده و مردم این را میدانند .
از نظر شما تراژدی هملت تا این حد گروتسک است که تماشاگر بجای غصه خوردن ، بخندد؟
جامعه امروز گروتسک است .چرا که ما به تراژدی ترین مسائل جامعه میخندیم .یعنی شرایط جامعه امروز ما همین است حال اگر تو میخواهی چشمانت را ببندی و بگویی آن چیزی که از ازل بوده ،باید باشد یعنی ما احمقیم. کسانی که عقلشان به چشمان است نیز همیشه وجود دارند .اگر کسی نمیخواهد ببیند و گوش دهد مشکل خودش است .«هملت» گروتسک است چون دنیایی که در آن حضور داریم گروتسک است ، نهتنها جامعه خودمان بلکه تمام دنیا ! وقتی در آمریکا یک سرمایهدار میشود رئیسجمهور ؛ گروتسک است . خندهات گرفته و وحشتزدهای از اینکه او هر کاری میتواند بکند . این فرد زنگزده به نخستوزیر کشور دیگری ، در میانه گفت و گو حوصلهاش سر رفته است و تلفن را قطع کرده است. این گروتسک نیست؟
چرا دوست و رفیق هملت ، هوراشیا در متن شما وجود ندارد؟
ازنظر من بهعنوان کارگردان هوراشیا یک شخصیت اضافی است و در متن خود شکسپیر هم مجهول الهویت است ؛ این آدم دقیقاً کیست ؟ اگر دوست هملت است ، پس چرا وقتی هملت به انگلیس میرود او هنوز در دربار و کنار کلادیوس و گرترود است؟ کسی که کلادیوس میفرستد تا مراقب افلیا باشد ، همین هوراشیا است . درصحنه دو پرده یک هوراشیا اعلام میکند که برای مراسم عزاداری آمده است .پس چرا بازنمیگردد؟ چرا هیچ هویت درستی از او نمیبینیم ؟بنابراین من به این نتیجه رسیدم که هوراشیا میتواند شخصیتی خیالی یا جاسوس باشد .ما احتیاجی به دیدن او نداریم زیرا به غیر از یک صحنه که با گرترود است در تمامی صحنهها تنها با هملت صحبت میکند .البته ما نقش گورکن را بهعنوان جایگزین او داریم که با هملت صحبت میکند .
در سال 96 برنامه و کار جدیدی برای اجرا ندارید؟
ما برای کاری سه ماه تمرین کردیم اما به خاطر شرایط مالی نتوانستیم ادامه بدهیم بنابراین امیدوارم وضع بهتر شود و کار جدیدی را شروع کنیم.