در حال بارگذاری ...
یادداشتی برای سونات شب اثر سعید داخ

در مسیر رهایی! اجبار یا اضطرار ...

ایران تئاتر_علی رحیمی: وقتی سعید داخ عنوان نمایش دو گانه اش را سونات شب می گذارد باید ذهن را آماده مجموعه ای از تضادهایی نماییم که نهایتش برای گروهی پایان است و برای گروه دیگر نوید بخش فردایی بهتر...

وقتی سعید داخ عنوان نمایش دو گانه اش را سونات شب می گذارد باید ذهن را آماده مجموعه ای از تضادهایی نماییم که نهایتش برای گروهی پایان است و برای گروه دیگر نوید بخش فردایی بهتر...

«سونات شب» از آن دست نمایشی هایی است که بیش از آنکه زیرساختهای خود را بر متن استوار سازد، تمام قوامش را به تفکرات کارگردان مدیون است، پس برای تحلیل نیاز است تا درون مایه نمایش را براساس همه آنچه کارگردان از ابتدا تا انتها بر آن تکیه نموده، بررسی کنیم:

عنوان نمایش متشکل از دو کلمه سونات و شب می باشد که هر یک در جایگاه خود بار معنایی خاصی را در ذهن تداعی می کند. سونات یک اصطلاحی موسیقیایی است وبرای ساخت قطعه ای بکاربرده می شود که  شما در آن تضاد را احساس می کنید. شب نیز در مفهومی تداعی گر پایان است و در مفهومی دیگر نویدبخش آغازی دیگر.

پس وقتی سعید داخ عنوان نمایش دو گانه اش را سونات شب می گذارد باید ذهن را آماده مجموعه ای از تضادهایی نماییم که نهایتش برای گروهی پایان است و برای گروه دیگر نوید بخش فردایی بهتر: تضاد بین نگاهها، افکار، رفتارها، بین زن و مرد و حتی بین گذشته هایی که آینده هرکس را می سازد. در حقیقت سعید داخ در این نمایش زندگی دو زوج و تضادهایی که میان آنها ایجاد می شود را با بهره مفید از دو نمایشنامه متفاوت و در عین حال مکمل «زیبای بی اعتنا» و «ببخشید شماره عوضیه» به تصویر می کشد تا افکارش را از لابلای رفتار، افکار و گفتار پرسوناژها به مخاطب القا نماید.

 

زیبای بی اعتنا:در حسرت دیده شدن

زیبای بی اعتنا اثر ژان کوکتو هنرمند فقید فرانسوی است و همانگونه که از عنوانش بر می آید داستان زنی را روایت می کند که در گذشته به زندگی بی اعتنا بوده و عمده زمانش را به ارتباطات بیرون از خانه گذرانده است. زنی زیبا که خود را به واسطه درآمدش، مستقل از همسر می داند و مقهور شیفتگی مردانی شده که در یک کافه او را تحسین می کردند.

از نگاه و رفتار زن به راحتی می شود عشق را لمس کرد. مونولوگش، حرکات و سکناتش، حتی نحوه پاسخگویی او به تلفن‌ها همگی نمایانگر یک حس عاشقانه به مرد است. او به دنبال بازگشت به یک زندگی شیرین است.

همسرش از راه می رسد و بدون کلامی در گوشه ای از اتاق می نشیند. از همان بدو ورود می توان سردی ارتباط را در چهره اش می توان دید. او به آخر خط رسیده است...

زن از عشق می گوید و به روشهای مختلف در تلاش است تا همسرش را بار دیگر به زندگی بهتر متقاعد سازد: از او تعریف می کند، از او انتقاد می کند، خودش و زیبایی هایش را به رخ می کشد، از مردهایی که وسوسه زندگی با او را به سر دارند می گوید و ... اما همسرش در تمام مدت سکوتی پرمعنا دارد. سکوتی که بار مفهومی اش از تمام حرف هایی که زن به زبان می آورد، سنگین تر است و مخاطب به راحتی از سکوت مرد خستگی از یک مجادله تکراری و پذیرش پایان یک ارتباط زناشویی را درک می کند.

مرد در سکوت کامل، از خانه می‌رود. سکوت مرد در این نمایش انقدر سنگین است که تمام ابزارهای زنانه مثل داد و فریاد، گریه، التماس و ... کوچکترین تاثیری بر عملکرد وی نمی گذارد. و زن می ماند با غم و قصه ها و درد ندیده شدن ها...

در نمایش اول تضاد میان رفتار، کردار و گفتار زن و مرد که ماحصل خاطراتی است که از گذشته به ارث برده اند و ترسیم گر آینده هریک از آنهاست می توان دید.

 

ببخشید شماره عوضیه

«ببخشید شماره عوضیه» اثر لوسیل فلچر دومین نمایشنامه ای است که سعید داخ به عنوان یک نمونه متضاد با نمایش زیبای بی اعتنا به روی صحنه برد.

استانویک زنی تنهاست که به دلیل معلولیت تنها از طریق تلفن با جهان خارج ارتباط دارد. یک شب حین تلاش برای تماس با همسرش هنری، مکالمه دو مرد درباره نقشه یک قتل را می شنود. او می کوشد با همسرش، پلیس و مسئول مخابرات شهر ارتباط برقرار کند و آنها را از این حادثه قریب الوقوع با خبر کند اما تلاشهای او به جایی نمی رسد و ...

استانویک درست در نقطه مقابل امیل است. او زنی معلول، تنها و پرمدعاست. هیچگونه ارتباطی با عالم بیرون ندارد و تمام تماسهایش در نمایش منحصر به همسری است که به نظر هیچ توجهی به او ندارد. این را می توان از عدم حضور دایمی شوهرش در خانه و تلفن مکررا اشغال او درک کرد.

در این نمایش هم مرد زن را نمی خواهد و به نظر از او خسته است...

 

دو نمایش در دو فضا کاملا متفاوت

سعید داخ با انتخاب این دو داستان و دکوری خاص مملو از ساعتهایی با گوشی های تلفن آویزان بر آنها، به دنبال القای چه تفکری بر مخاطب است؟

کلمات در این نمایش چه مفهومی دارند؟

مردها در این نمایش کجای قصه هستند؟

با کمی دقت در نمایش، سه ضلع مثل ناسوت شب را ساعت، تلفن و تک نواز ویلنسل تشکیل می دهند. مثلثی که مخاطب را از آنچه در ظاهر نمایش نمایان است کمی به عمق می برد و از او می خواهد تا زوایای پنهان این دو زندگی را نیز دقیق تر مشاهده نماید:

 

ساعت ها از چه می گویند:

 ساعت نماد زمان است و دقایق رفته را تداعی می کند و شاید به همین دلیل است که هریک از ده ساعتی که در صحنه قرار دارند یک زمان خاص را نمایش می دهند. چرا که هریک از این زمانها خاطره ای را –تلخ یا شیرین- در خود مستتر دارند. نمونه بارز آن در نمایش اول وقتی است که مرد کتش را بر روی ساعتی که 8 و نیم را نمایش می دهد آویزان می کند. این زمان تداعی گر همان ساعتی می تواند باشد که هر شب مرد به خانه می آمده و کتش را آویزان می کرده تا خستگی را در کنار همسر از تن خارج کند.

گذر زمان از سوی دیگر فراموشکاری را نیز با خود به همراه دارد و خیلی از لحظات خوش، وعده و وعیدها، سختی ها، حرف ها و... را تداعی می نماید. لحظاتی که با گذر زمان خیلی زود به فراموشی سپرده شده اند.

ما در بحث زمان با یک تضاد غیرقابل انکار در نمایش روبرو بودیم. دقیقا زمانیکه زن علاقه مند به ادامه زندگی است مرد به دنبال یک آغاز دیگر است و بی شک خاطرات گذشته سربازان درگیر در جدال این دو تفکر هستند.

 

تلفن، آغازی بر پایان روابط رودررو

تلفن نیز از جایگاه ویژه ای در این نمایش برخوردار است. تلفن نماد ارتباط راه دور فرد با فرد است و خیلی زود جایگزین ارتباط رودررو شد. وقتی تلفن به خانه ها رسید از یکسو خیلی از ارتباطات مستقیم جای خود را به ارتباطات از راه دور داد و از سوی دیگر گستره ارتباطات میان فردی نیز وسیع و وسیع تر شد.

تلفن در این نمایش تضاد را در زندگی دو زن به تصویر کشید. اولین زن با حجم ارتباطات تلفنی روبرو بود و عمده زمان زندگی را با تلفن سپری می کرد و زن دوم در نقطه مقابل فقط با همسرش ارتباط تلفنی داشت و تماشاگر به خوبی توانست گستردگی ارتباطات اجتماعی زن اول و تنهایی زن دوم را از این طریق درک کند.

از دیگر سو مردهای داستان نیز در مواجه با این ابزاری ارتباطی تضاد داشتند. مرد اول راه فرار از رویارویی با همسرش را سکوت و مردم دوم ارتباط تلفنی و عدم مواجهه مستقیم می دانست. مردها در هر دو خانواده یک نگرش به زندگی داشتند اما بهره گیری مفید مرد دوم از تلفن باعث کاستن آزارهای روحی وی و طلاق عاطفی سهل الوصول تر شده بود.

 

حضور پر از ایهام تک نواز ویلنسل

اما مهمتر از این دو ضلع پر معنا، تک نواز ویلنسل از اهمیت ویژه ای برخوردار است. سعید داخ با هوشمندی تک نواز را به درون صحنه کشاند و بر آن فوکوس کرد تا به مخاطب نشان دهد که او نیز جزئی از بازی ست.

ویلنسل به دلیل حجم بزرگ و طنین بمی که دارد شباهت زیادی با صدای مردان پیدا کرده و در میان همه دیالوگ هایی که دو زن نمایش برای دفاع از گمگشدگی های خود در زندگی بیان نمودند، توانست نماینده خوبی برای مردان این نمایش باشد. مردانی که هیچ جمله ای از آنها در طول نمایش شنیده نشد.

سعید داخ در این نمایش یک زن تک نواز ویلنسل را به روی صحنه کشاند تا در میان همه چالشهای مطرح شده، شاید بتواند جایگاهی که زن در تحکیم زندگی دارد را به نمایش گذارد و نشان دهد که پایه های عاطفی زندگی بر زن استوار است و اوست که می تواند طنین عشق را بر چهره همسر بنوازد.

 

و در نهایت...

در حقیقت تضاد اصلی نمایش سونات شب در نوع نگاه به نمایش بود. این نمایش اگرچه در ظاهر گمگشدگی و درماندگی زنان را به تصویر کشاند اما در باطن درد مردانی را برجسته نمود که گذر زمان و نوع ارتباط با همسر آنها را مجاب به پایان یک زندگی کرده است...

 




مطالب مرتبط

گفت‌وگو با حسین مسافرآستانه

«رستاخیز عشق» محدود به زمان و مکان خاصی نیست
گفت‌وگو با حسین مسافرآستانه

«رستاخیز عشق» محدود به زمان و مکان خاصی نیست

حسین مسافرآستانه، کارگردان نمایش «رستاخیز عشق» می‌گوید این نمایش با توجه به محتوا و ساختار، محدود به زمان و مکان خاصی نیست و باید در نظر داشته باشیم که ضرورت دارد زمان و هزینه بیشتری برای پرداختن به وجوه متفاوت تمدنی خودمان صرف کنیم.

|

نظرات کاربران