محفل بیعاری از خشونتهای درباری میگوید
فریاد شکنجه خواجه از اندرونی حرمسرا
ایران تئاتر – بهنام حبیبی: داستان زندگی خواجه خسرو زند، یکی از خواجگان دربار فتحعلی شاه قاجار در روایتی اکسپرسیونیستی و اجرایی ابزرد در تالار سایهی تئاتر شهر به صحنه آمده است.
اگرچه در بروشور اجرای این نمایش به روایت داستان "خسرو زند" این شاهزادهی زند که قرار بود شاه بشود ولی از بخت بدش اخته شد و شاه نشد اشاره شده است ولی حقیقت امر این است که برای مخاطبی که با داستان زندگی این فرد از تاریخ کشورمان آشنایی ندارد، برداشت داستان از نمایش روی صحنه امکانپذیر نیست. متن نمایش، درامی را بر صحنه رقم میزند که آنچنان به دیالوگهایش علاقه نشان نمیدهد و این بیمهری به روایت کلامی داستان، همان پرسش بزرگی را بر روی صحنه میآفریند که تماشاگر از آغاز تا پایان نمایش در پی یافتن پاسخش میگردد و تقریباً هیچ نمییابد. متن کم گفتار نمایشنامه، قصد دارد تا داستان خواجهی دربار قاجاری را با همهی گوشهها و زوایای ناگفتهاش برای مخاطب بازگو کند ولی این دیالوگهای گاهبهگاه و کوتاه و بی شناسنامه، هنگامی که در جان حرکات پرفورمنس صحنه جای میگیرند و دراماتورژی صحنه، بدن و فرم را بر آنها سوار میکند تقریباً شنیده نمیشوند و تنها امکان بازگویی و شناساندن داستان و شخصیتهای آن، در پس این حرکات محو میشوند. متن نمایشنامه هیچ رویداد دراماتیک خاصی را پیریزی و یا دنبال نمیکند. فضای چیره بر صحنه، تنها روایتگر فضایی اکسپرسیونیستی از هیجانات و واماندگیهای فردی است که زیر بار سالها حقارت نوکری حرمسرا و دربار، و عمری حسرت مردانگی از دست رفتهاش مویه و لابه میکند و دیگران را نیز در این ماتم به همسرایی میطلبد، اگرچه دیگرانی هم که در کنار او هستند بینام و نشاناند و بیجایگاه داستانی. ولی در میان این همه موومان های درونی و ذهنی، رویدادی و یا جریانی روشن هدایت این داستان را به عهده نمیگیرد و تنها به جا به جایی و چینش آدمهای داستان بسنده میکند. داستان نمایش هیچ گِرهی را در نمیافکند و به هیچ چالشی تن در نمیدهد تا کشمکشی بیافریند و پنجه در پنجهی رویدادهای داستان، به فرود و نتیجهای بیانجامد.
کارگردان "محفل بیعاری"، نمایشش را بر اجرایی ابزرد و مینی مالیستی به روش مکانیکال صحنه استوار میسازد. تلاش او در بهرهگیری بیشینهایاش از فیزیک اشیا و بازیگران به خوبی آشکار است. آفرینش میزانسن های سطحی و حجمی و تابلوهای پیدرپیاش با بهرهگیری از چینش بازیگران و با بهرهگیری از تنها اکسسوار متحرک صحنه، خبر از مهارت او در آفرینش کمپوزیسیون های اکسپرسیونیستی صحنه میدهد. اما ریتم یکنواخت و خالی از اوج و فرودهای دراماتیک که به پیروی از شیوهی اجرایی ابزرد نمایش طراحی شده است، هیچ هارمونی ویژهای را برای نمایش نمینوازد. اگرچه اکت و مکثهای نمایش تعبیه و اجرا میشوند ولی در کنار یکنواختی سنگین و تکرنگ موومان های صحنه، آن چنان که باید به نمودار نمایش موج دیداری نمیدهند.
بازیگران "محفل بیعاری"، گروهی از مردان و زنان که همگی بی مو و بی ریش و سبیلاند و در واقع همگی بی نام و نشاناند، قطعهای از یک ماشین متحرک روی صحنهاند که در هر لحظه از نمایش به شکلی و فرمی درمیآیند و اِلِمانی دیگر میسازند. گروه بازیگران نمایش، به خوبی از پس اجرای مکانیکال خود برمیآیند و گرایش آشکار کارگردان در دراماتورژی بازیگران به سوی پرفورمنس دراماتیک را با شایستگی اجرا میکنند. میزانسن بازیگران در بیان کمرنگ دیالوگها، نکتهای است که به نظر می رسد اگر با طراحی قویتری اجرا میشد میتوانست هم در بازگویی بهتر داستان نمایش و هم در آفرینش ریتم و هارمونی لازم برای صحنه، کمک شایانی به صحنه نماید ولی دراماتورژی کارگردان در این راستا شکل نگرفته است.
"محفل بیعاری" از طراحی صحنه، دکور و اکسسوار مناسبی در راستای اجرایی اکسپرسیونیستی و مینی مالیستی برخوردار است. فضای خالی صحنه، در زیر نور مات و مبهم صحنه، و تابلوهای زیبای بازیگران، نورها و سایههای زیبایی برای تماشاگرش میسازد که با همراهی موسیقی صحنهایاش کاملتر میشود. طراحی لباس خاکستری بازیگران که نمودی از لباس زندانیان را در ذهن تداعی میکند، امتیازی دیگر در راستای اجرایی انتزاعی است که تا حدی به پوچی گرایش دارد. اکسسوار فلزی و پرتابل صحنه با مهارت بر پایهی القای خشونت و بیرحمی از فلز اجرا شده است و با زیبایی، دگرگونیهای فرمی را در میزانسن های نمایش میپذیرد.
"محفل بیعاری"، روایتی است از دردی کهن در فرهنگ سرزمینمان از خشونتها و بیرحمیهای شاهان و حکمرانان. روایتی از آدمهایی که بیهیچ گناه و تقصیری در بیرحمانهترین و خشنترین شکل، مجازات شدند و به پذیرش و تحمل درد از دست دادن مردانگیشان تا آخر عمر محکوم شدند.