نگاهی به نمایش سماعی زاده به نویسندگی و کارگردانی رضا بهاروند
خواب دختربچه به قتل رسیده
ایران تئاتر- اردشیر شیرخدایی*: «سماعیزاده»، داستان خوابزده و منحوس جنایت و خیانت است.
طراحی نمایش فرمگرا و فراواقعی است اما منطق روایی بخش عمدهای از نمایشنامه به منوال نمایشهای اجتماعی رئالیستی است که البته نوع نگاه و شخصیتپردازی زرد و کمعمقی دارد. در اواخر اجرا منطق نمایشنامه دگرگونشده و تغییر رویه میدهد بدین ترتیب که مخاطب متوجه میشود ماجراهای روی صحنه نه در زمان خطی اتفاق افتاده که همگی در خواب دختربچهی به قتل رسیدهای رخداده است. دخترک در این کابوس از سنی که در آن کشتهشده بزرگتر شده است. او میگوید در خوابش بزرگشده چون خودش اینطور میخواسته. این وهم، درصدد برملا کردن اتفاقات واقعی جنایتکارانه و هولناکی است که درگذشتهی این خانه و آدمهایش اتفاق افتاده است.
ماجرای سماعیزاده در آپارتمان مصادره شده یک خوانندهی قبل از انقلاب در جریان است. رامین دانشجویی شهرستانی است که واحد کوچکی از کریمی، همسایه کلاش طبقه پایینی اجاره میکند. واحدی که قبل از آن خانوادهای با دختر خردسالشان در آنجا زندگی میکردند. لوله توالت خانه گرفته و بوی تعفن در فضا پراکنده است. توالت بهعنوان نقطه کانونی کشف جنایت در انتهای نمایش با چیدن و گسترش کاشیهای خونآلود در طراحی صحنه برجسته میشود. گویی آه و نارضایتی صاحب اصلی این خانه آن را نفرینشده، منحوس و متعفن کرده است.
رامین در نریشن ابتدایی نمایش از پدرش میگوید که کمانچه مینواخته و قبل از انقلاب در گروه نوازندگان خوانندهای معروف، در تهران ساز مینواخته است. بعد از انقلاب، خواننده به خارج از کشور مهاجرت میکند اموالش مصادره میشود و پدر به روستایش برمیگردد، ازدواج میکند و روزی توسط غریبههایی، دوره میشود که سازش را میشکنند، خودش را با چاقو تکهتکه و سپس روی تپهای دفن میکنند.
جدای از تمهید چرخش از فضای واقعی به ذهنی در نمایش که با طراحی صحنه تطبیق عینی و زیبایی شناسانه پیدا میکند، سماعیزاده اما واجد چه نکات دیگری است؟ آیا از مصادرهها و سلب مالکیت اشخاص در برهههای مختلف تاریخی سخن میگوید؟ آیا بهطور نمادین نحسی و کراهت را در ناراضی بودن صاحبان و مالکان اصلی ملکی تسخیرشده میداند که دامنه آن از گستره یکخانه فراتر میرود؟ آیا قاتل شدن مادری را به دلیل خیانتکار بودنش میانگارد؟ در مورد پدران و مردان خیانتکار پنهانکار چه موضعی دارد؟ آیا شکستن ساز را بهمثابه قتل و جنایت میپندارد؟ نسبتش با موسیقی خالتوری که نام نمایش احتمالاً با الهام از بخشی از آثار پدیدآورندهاش در خاطره جمعی بخشی از ایرانیان شکل داده، چیست؟
به نظر میرسد این نمایش دغدغه چندانی برای تأمل و تعمق در مسائل طرحشده ندارد و بیشتر به مقصود غافلگیری و البته جلب رضایت بخشی از مخاطبان و خنداندن آنان، خرده موقعیتها و تیپسازیهایی از آدمها و شرایط ارائه میدهد، تیپهایی مثل سرباز معتاد، لولهکش، شوهر باغیرت یا طرح مباحثی مثل انتخابات در قالب انتخاب مدیر ساختمان و بحث مشارکت زنان که به شکل سطحی آن را طرح میکند. اساساً محمل دورهم جمع شدن این آدمها که نهایتاً برای افشای راز (ضربه) نهایی و رو شدن دست مردان همدست این ساختمان در پنهان کردن و سوءاستفاده از مادر قاتل، انجام میشود، از ذهن دور است و باورپذیر نیست. جمع شدن در آپارتمان بههمریخته رامین که درست همان روز، اسبابکشی کرده، بهمنظور انتخاب مدیر برای ساختمان فکسنی و کم خانواری که جنایت و رازی در آن پنهان است! بیشتر از راز آلودگی، ماجراها به مضحکهای مینماید.
گرهافکنی کور و گنگ در نمایشنامه آن را تفسیرپذیر و مرموز نمیکند. مانند القاء شباهت موقعیت شهر نوش، دختر کوچک اعظم و ایرج با سارا، دختر کبری و ناصر که سالهای قبل در واحد رامین زندگی میکردند. یا اینکه چرا دختربچهای که با ضربات چاقوی مادرش کشتهشده باید همان پدر هرگز نادیده رامین باشد؟ چون پدر رامین هم توسط گروهی با ضربات چاقو به قتل رسیده؟ و اساساً چرا پدر رامین باید به قتل میرسیده؟ به نظر میرسد طرح این مسائل در نمایش صرفاً با قصد پیچیده نمایی صورت گرفته تا اینکه واقعاً از ذهنیت لایهلایه متن برآمده باشد یا مضمونی را مثل تسلسل کور مرگ و شقاوت یا هر چیز دیگری بازنمایی کند.
به نظر نمیرسد ایده و اجرای خلاقانه در طراحی پیشرونده و هماهنگ با منش متن و غافلگیر کردن احتمالی مخاطب در این روند بهتنهایی، در ماندگاری و تأمل پذیری نمایش سماعیزاده کافی باشد.
٭ منتقد گروه تئاتر اگزیت