نقد و نظری بر نمایش «سماعیزاده» به کارگردانی رضا بهاروند
این خانهی شوم
ایران تئاتر_احمدرضا حجارزاده:ناگفته پیداست گرایش و علاقه نسل جوان تئاتر کشور به نمایشهای رئالیستی و رخدادهای تلخ و سیاه اجتماعی، از آغاز دهه نود به اینسو چنان روند شتابزدهیی به خود گرفته که باید علت آن را در قالب یک پدیده مهم هنری بررسی کرد.
جالب اینکه اغلب نمایشهای واقعگرایانه، از روایت و ساختار درست و جذابی برخوردارند. انگار این نسل تازه از کارگردانان، حرفهای عمیقی دارند که چندان نیازی هم نیست آنها را به شکل پیچیده و آرتیستیک روی صحنه بیاورند.«سماعیزاده» با نام پیشین «شماعیزاده»! از بهترین نمونههای این جریان در عرصه تئاتر است؛ یک رئالیسم بینقص و تاثیرگذار که بیش و پیش از هر چیز، نان نمایشنامه خوبش را میخورد.گرچه در برخورد نخست، داستان و شکل اجرای نمایش، خیلی ساده و سرراست مینماید و حتا موقعیتهای طنز و بامزه کار، سبب خنده تماشاگر میشوند، ولی سرانجام، فرجام غافلگیرکننده نمایش و گرهگشاییهای دراماتیک از پرسشهایی که در طول اجرا ایجاد شدهاند، مخاطب را شوکه میکند.
متن تحسینبرانگیز رضا بهاروند از نظر شخصیتپردازی و اتفاق نامنتظرهیی که گریبان شخصیت اصلی، رامین ـ علی شادمان ـ و دیگر همسایهگان آن ساختمان شوم را میگیرد، یک نمایشنامه کاملاً امروزی، اجتماعی و دغدغهمند به حساب میآید. بهاروند ساختمان غصبیِ خواننده فراریِ پیش از انقلاب را به گفته اعظم ـ فرانک کلانتر ـ نمادی از جامعهیی کوچک گرفته و میان ساکنان محدود آن ساختمان، از هر قشر و طبقه، نمایندهیی گنجانده تا نمایانگر نمونه کوچکی از وضعیت یک جامعه بزرگتر و وخیمتر باشد.
موقعیتهایی که در نمایش طراحی شده، اشاره به برخی اسامی و دیالوگنویسیها، از آغاز تا پایان بسیار هوشمندانه و کنایهآمیزند. رامین دانشجوی کُرد نوزدهساله از لحظه ورود به خانه جدید و نصب عکس پدرش روی دیوار،که به خاطر همکاری با یک گروه موسیقیِ پیش از انقلاب کشته شده، یکسره تکرار میکند اینجا بوی بدی میآد و با وجودی که تماشاگر گمان میکند بوی بد از گرفتگی لوله چاه دستشویی است، در فرجام کار با ربطی منطقی میان بوی آزاردهنده خانه جدید و جنایتی که رخ داده مواجه میشود.کتابی که او در کوچه جا میگذارد نیز اشارهیی به محل جدید سکونت رامین است؛ خانه ادریسیها، نوشته زندهیاد غزاله علیزاده، و زمانی که ماجرای کبری و سرنوشت شوم او و دخترش فاش میشود، تماشاگر بیدرنگ آن ساختمان غصبی را خانه ادریسیها میپندارد.کارگردانی نمایش هم به اندازه نمایشنامه خلاقانه و تحسینبرانگیز است.
بهترین ایده کارگردانی،گستردهترشدن فضای دستشویی همزمان با لورفتن رازهای مخوف آن خانه جهنمی است. انگار هر گرهیی که از اسرار اهالی ساختمان باز میشود، بوی تعفنِ خون و جسد و جنایت بیشتر میشود و عاقبت تمام فضای خانه را پُر میکند. تمام بازیهای نمایش خوب و دیدنیاند. هیچکدام از بازیها بهتر و بیشتر از دیگر بازیها دیده نمیشود. علی شادمان،که هنوز اکثر تماشاگران او را با بازیِ خوبش در فیلم «میم مثل مادر» به یاد میآورند، اینجا هم بازی قابلقبول و درستی ارائه داده.
احمد کاوری،که از بازیگران و کارگردانان خوب سینماست، انتخاب بجایی برای نقش کریمی است. تینو صالحی با طنز بخصوصش در ایفای نقش ایرج عالی و به یادماندنی است. فرانک کلانتر،که پیشتر با نمایشهایی از قبیل «تخلف میزانسنیک سهراب» و «استخوانهایی که خاک کردهییم»، توانمندیاش را در بازیگری نشان داده، در «سماعیزاده» باز هم یکی از بهترین بازیهای کارنامه هنریاش را ثبت کرده. بازی شیدا خلیق مثل همیشه حیرتانگیز و حرفهیی است. مهدی زندیه و باران وقارکاشانی نیز بازیهای قابلقبول و دلنشینی دارند.
پس بیراه نیست اگر بگوییم سماعیزاده نمایشی کامل و ماندگار برای مخاطب عام و خاص است. با وجود این، باید گفت اگر تحمل شنیدن و دیدن ماجراهای جنایی، دردناک و خونبار را ندارید، بیخیال تماشای «سماعیزاده» بشوید، چون یکسوم پایانی نمایش با اعترافات صریح و تکاندهنده سارا ( شیدا خلیق )روح و روان تماشاگران حساس را حسابی اذیت میکند. یک نکته دیگر اینکه نمایش سرشار از تعلیقهای اصولی و تکنیکی است که تماشاگر را بارها فریب میدهد اما تا پایان کار، یک پرسش بیپاسخ میماند؛ چرا رامین، لولهکش و شهنوش( باران وقارکاشانی)میتوانند سارا را ببینند اما دیگران نه؟ هرچند در طول نمایش سارا هرگز از دستشویی خارج و با سایر ساکنان خانه روبهرو نمیشود، ولی چون لولهکش او را دیده و در صحنه پایانی درمییابیم سارا پیش از این کشته شده و وجود جسمانی ندارد، دیدهشدنش توسط رامین و دو نفر دیگر از اهالی ساختمان، غیرمنطقی به نظر میرسد. با اینحال، بعید است نویسندهیی مانند بهاروند نداند چه مینویسد. پس لابد دلیلی عقلانی برای این اتفاق در نمایشنامهاش دارد که پاسخ آن برای تماشاگران مجهول میماند.