در حال بارگذاری ...

شب بخیر آقاى ژرژ

فرهاد آئیش از سال ۱۳۷۴تهران و خانه دوران نوجوانى اش را به زندگى در آمریکا ترجیح داده است و در این ده سال نمایش هاى «چمدان»، «هفت شب با مهمان ناخوانده»، «تق صیر»، «شام اول، شام آخر» را روى صحنه برده است

مهدى عزیزىا
ین گفت وگو در حالى صورت گرفت که فرهاد آئیش به شدت از دست ویروس سرماخوردگى رنج مى برد. او در گفت وگو با شرق صادقانه درباره کارنامه کارى اش و اینکه از چه سالى به ایران باز گشته صحبت کرد. از نمایش هایى که در این سال ها از او روى صحنه دیده ایم.
اما به دلیل اهمیت بیش از حد نکراسوف براى مخاطبین به گفته هایش درباره نکراسوف بسنده مى کنیم.
فرهاد آئیش از سال ۱۳۷۴تهران و خانه دوران نوجوانى اش را به زندگى در آمریکا ترجیح داده است و در این ده سال نمایش هاى «چمدان»، «هفت شب با مهمان ناخوانده»، «تق صیر»، «شام اول، شام آخر» را روى صحنه برده است. در این گفت وگو تلاش کردیم وارد جزئیات و حاشیه اتفاقاتى که در چند ماه گذشته در مجموعه طنز «باجناق ها» افتاد نشویم.
• اصولاً زمانى که از یک کشور که تبعه آن هستید خارج مى شوید، مى توان گفت که برگشت به آنجا کمى دشوار است و اگر شرایطى برایتان پیش آید که بخواهید برگردید شاید دوباره این امکان وجود نداشته باشد.
البته این امکان وجود دارد، به خصوص بعد از ۱۱ سپتامبر محیط آنجا بسیار عوض شده است. ولى من با کار هایى که در آنجا انجام مى دادم، فاصله فرهنگى پیدا نکردم بلکه در این چند ساله که به ایران آمدم چیز هایى بر من افزوده شده که اگر باز گردم براى من مى تواند کارساز باشد. به خصوص در آن پانزده سالى که من با آن گروه کار مى کردم، به عنوان یک فرد شرقى که جنبه هاى دیگرى دارد براى آنها دستاورد هایى داشتم. به خصوص اینکه آن کار ها روى اسطوره، خواب ها، ضمیرناخودآگاه و افسانه هاى کودکان شکل مى گرفت و من براى آنها از ایران (شرق) هدیه داشتم و فکر مى کنم اگر الان هم برگردم، خیلى چیز ها هست و فاصله اى ایجاد نکرده است. مسئله این است که یک آدم تصمیم مى گیرد در کجا زندگى مى کند.
• آیا معتقد هستید که کمدى بخش عمده فعالیت شما در تئاتر به حساب مى آید؟
من نوشته هاى غیرکمدى هم دارم. ولى چون نگاه طنز آلودى به جهان دارم و دنیا برایم خنده دار است، نوشته هاى من نیز از همین دنیا برداشت مى شود، پس همان نگاه هم در آنها وجود دارد. من به تازگى، نمایشى نوشته ام که حدود ۳-۲ ماه است که به پایان رسیده است و حدود ۱۳-۱۲ سال بود که روى آن کار مى کردم و بعد از این مدت بالاخره به پایان رسید. فضاى آن نیز تا حدودى کمدى است. در کار هاى من کمدى و تراژدى با هم تلفیق مى شوند و من مقوله تراژیک را به صورت کمدى ارائه مى دهم.
• تله تئاتر «نکراسوف» از معدود تله تئاتر هایى است که مردم با آن رابطه برقرار کرده اند، فکر مى کنید علت آن شرایطى است که سارتر از حدود صد سال پیش فرانسه مى گوید، یا نوع نگرش رحمانیان و اجرایى که از این نمایشنامه دارد باعث شده این اتفاق رخ دهد؟
فکر مى کنم نوع انتخابى که مجموعه فکرى رحمانیان و ظهیرى تهیه کننده کار داشته اند، باعث این کار شده است. ظهیرى قبلاً هم با من در این مورد صحبت کرده بود که شاید یک تله تئاتر براى ایشان کارگردانى کنم و نظر ایشان این بود که تله تئاترى کار کنیم که بتواند با مردم ارتباط برقرار کند. رحمانیان کسى هست که بتواند مقوله اى را ارائه دهد و با مردم بیشترى ارتباط برقرار کند ولى از معیار هاى خودش پایین نیاید و این خصلت خوبى است. ولى اگر بخواهیم بگوییم قصه سارتر باعث این قضیه شده این تفکر اشتباه است. چون سارتر نمایشنامه هاى مختلف دارد و نمایشنامه هاى مختلف در دنیا زیاد است و اینکه ما کدام را انتخاب مى کنیم مهم است. من در مصاحبه هاى دیگر هم این مسئله را بیان کرده ام که این بازنویسى به طرز غریبى جواب داد و این نوشته را تقویت کرد و فکر مى کنم سارتر در قبرش به رحمانیان سلام کند.
کارگردانى هم به نوبه خودش در این کار نقش مهمى داشت و تبلور آن را همه ما در بازى مى بینیم و به گونه اى ما هم در آن بازى کردیم. نوع میزانسن و حالت ها به گونه اى بود که بتواند ارتباط برقرار کند و در عین حال قرار بر این بود که مقوله هاى طنز آلود کار هم فراموش نشود و ارائه شود.
همه اینها دست به دست هم مى دهند و باعث مى شوند یک کار موفق شود. چیزى که براى من خیلى جالب است این است که من هنوز معتقد هستم، حتى نکراسوف هم تله تئاترى نبوده که مردم بنشینند و تمام مفاهیم و مقوله هایى که در آن کار هست را دریافت کنند. من خیلى از آدم ها را مى شناسم که پیش من مى آیند و مى پرسند موضوع چیست؟ حتى نمى توانند آن را هم دنبال کنند و یا هر هفته پاى آن بنشینند و نمى توانند در ذهنشان اینها را به هم بچسبانند. چیزى که براى من جالب است این است که مى نشینند و آن را تماشا مى کنند. یعنى دوست دارند که نگاه کنند، حتى در هفته گذشته که چند سفر به شهرستان داشتم، متوجه شدم خیلى ها این کار را نگاه مى کردند. از یک فردى در آنجا پرسیدم اگر این کار را دنبال نکردى پس چرا علاقه داشتى؟ جوابش این بود که من یک سرى مفاهیم از آن گرفته ام و متوجه شدم این مفاهیم در این تئاتر کاملاً درست دیده شده، بدون اینکه کامل بتوانم داستان را بازى کنم آن مفاهیم که در این قصه موج مى زد را گرفتم. حتى بدون دستیابى به قصه توانستم مفاهیم را دریابم.
• بازى شما در نقش ژرژ باعث شده این نقش درخشان شود، آیا براى این نقش تلاش مضاعفى به خرج داده اید تا به این درخشندگى برسید؟
اتفاقاً من در این نقش تلاش زیادى نکردم، این نقش خیلى زود در درون من نشست. چیز هاى زیادى در این نقش وجود داشت که من مى توانستم با آن همذات پندارى کنم. زندگى خود من به عنوان یک بازیگر و هنرمند نمایشى همین گونه است همانطور که ژرژ دوالرا براى خودش کسى است و براى جلو بردن زندگى اش، نقش هاى دیگرى را بازى مى کند، من هم همینطور هستم. فرهاد آ ئیش داراى خصوصیاتى است که مربوط به خودش است و براى بقاى زندگى اش در عین حال یک سرى نقش هایى بازى مى کند. سال ها که مى گذرد آن هویتى که به اصطلاح براى خودش است، کم کم شفافیت خودش را از دست مى دهد. من هم مثل ژرژ دوالرا دیگر نمى دانم که هستم، مثل ژرژ دوالرا تنها با بازى هایى که دارم معنا پیدا مى کنم و احساس مى کنم زمانى که بازى نمى کنم در زندگى ام خلأ وجود دارد و به فکر رودخانه اى مى افتم که خودم را در آن پرت کنم. در عمل این گونه نبوده ولى به صورت سمبلیک به خصوص در این اواخر به این صورت بوده است. این مسئله باعث شد که من بسیار راحت به نقش برسم. همچنین به خاطر اعتمادى که به گروه اجرایى کار داشتم و بازیگران نقش مقابل من به شدت قوى بودند و این قضیه باعث مى شد من راحت تر سر جاى خودم قرار بگیرم. همین طور از نظر کارگردانى که من با رحمانیان بسیار راحت بودم. ایشان خیلى زود پیچ وخم هاى روانى مرا شناخت و ما توانستیم راحت با هم کار کنیم. زمانى که با خیال راحت بازى مى کردم و نیاز به تلاش مضاعف نداشتم و به کارگردان اعتماد داشتم و مى دانستم اگر کم و کاستى وجود داشته باشد او جبران مى کند. گاهى اوقات هم که جوابى نمى گرفتم از او سئوال مى کردم و با خیال راحت جلو مى رفتم. همین طور با تهیه کننده و کارگردان تلویزیونى. اینها همه مجموعه اى را درست مى کند که شما مجبور هستید سرجایتان قرار بگیرید و به عنوان بازیگر هم یک نوع همذات پندارى با نقش داشته باشید، به خوبى یاد مى گیرید. من چند قسمتى بیشتر از این سریال را نتوانستم ببینم ولى در همین چند قسمت به عنوان یک بیننده هم به این همذات پندارى رسیده ام.
• آیا براى شما این احساس به وجود آمد که از این شخصیت خسته شوید و با خودتان بگویید چرا این شخصیت به این گونه است و فکر دیگرى براى آن داشته باشید؟

اصلاً به این گونه نبود. البته در حین کار یک بار کمر من گرفت و براى مدتى درد داشتم و فکر هم مى کنم درد عصبى است و حتماً با آن قضیه مرتبط بوده است و در ضمیر ناخودآگاه من چیزى وجود داشته که مرا اذیت مى کرده است ولى هیچ گاه آن را کشف نکردم. تا جایى که به ضمیر آگاه من مربوط مى شود با این قضیه مشکلى نداشتم. شما از نقش هاى مختلفى که ژرژ دوالرا دارد صحبت کردید و گفتید که یکى از آن نقش ها خودش است و دیگرى نقش هایى است که بازى مى کند. براى من بسیار جذاب بود وقتى دیدم ژرژ دوالرا هم، خودش در ارتباط با سیبلو و یا در ارتباط با خانم ورونیک روزنامه نگار و همچنین در مقابل ولگرد ها هم خودش است. ولى مى بینیم این خود ها هم متفاوت است و این قضیه چیزى بود که من خودآگاهانه به طرف آن نرفتم ولى در حین کار متوجه شدم که خود «من» بازى مى کند در مقابل ورونیک که یک نوع تنش عشقى _ عاطفى وجود دارد خیلى فرق مى کند و یا در مقابل دو ولگرد که یک ارتباط عاطفى و زیرپوستى در آنجا خفته است و یا در ارتباط با یک مرد هم سن و سال که سیبلو است، مى بینیم این آدم متفاوت است. نقش هایى که در این تئاتر بازى مى کند نقش نکراسوف، راننده هندى و نقاش فرانسوى است. ولى زمانى که این نقش ها را بازى مى کند، لزومى ندارد که خیلى عمیق وارد این نقش ها شود، چون در اینجا مى تواند بازیگر دست دوم باشد و خیلى هم خوب بازى نکند. البته من سعى کردم این نقش ها را هم خوب بازى کنم. ولى بیشتر از هر چیز چالش من آن سه نقش اصلى خودش بود تا نکراسوف و دیگر نقش ها.
• بازتاب بازى تان در نکراسوف چگونه است؟
البته پیشنهاداتى شده نمى دانم به خاطر این بوده یا مسائل دیگر.
ولى اصولاً مثبت برخورد شده است. چون خود من در ابتدا قبل از اینکه پخش شود بسیار مشتاق و کنجکاو به دیدن آن بودم، چون نمى دانستم چگونه بازى کرده ام. به یاد دارم زمانى که ساسان امیرپور که این کار را مونتاژ کرده بود را در اتاق انتظار سالن چهارسو دیدم، به او گفتم: ساسان جان من چطور بودم؟ او گفت: خوب بودى. گفتم: خیلى خوب بودم یا فقط خوب بودم؟ و او گفت: چیزى میان خوب و خیلى خوب که یک بخش این تعارف و بخش دیگر غیرتعارف بود. ولى خیلى کنجکاو بودم که از نگاه دیگران بفهمم، هم از طرف دست اندرکاران و هم از طرف آشنایان و خانواده. به طور کل عکس العمل هاى خوبى دیده ام تا حدى که احساس غرور مى کنم.
• بعضى ها معتقدند فلسفه جدید در بازیگرى این است که بازیگر براى رسیدن به نقشش باید کتاب هاى روانشناسى بخواند. با پیچیدگى هایى که نقش ژرژ دارد، شما اعتقاد دارید که باید علاوه بر آنچه در نمایشنامه هست مطالعه اى فراتر داشت؟هم بله و هم خیر. نه به خاطر اینکه انسان یک ضمیر مشترک دارد و یک ضمیر خفته، که تمام دانش بشرى در آن نهفته است. اگر آن کتبى که شما در مورد روانشناسى گفتید و از ذهن یک سرى انسان تراوش کرده است و آن هم به خاطر مشاهدات آنها از دنیا بوده و یا مطالعاتى که داشته است، بنابراین من هم مى توانم همان دید و بینش را داشته باشم و یا همان آگاهى را در ضمیر ناخودآگاه خود داشته باشم و لزوماً نباید در ضمیر خودآگاه من باشد، چون در ضمیر ناخودآگاه من وجود دارد. جمله اى که از برداشت خودم مى توانم بگویم این است که اگر ما بازیگرى به خصوص کارگردانى و نویسندگى را یک مقوله روشنفکرى نپنداریم بلکه یک مقوله هنرى فرض کنیم، برخوردمان متفاوت خواهد شد. این جمله را من از صمیم قلب به خصوص به جوان هایى مى گویم که کارگردانى مى کنند. نباید کارگردانى را به عنوان یک مقوله روشنفکرى فرض کنند، بلکه این یک مقوله هنرى است و یک انسان هنرمند به مفاهیم و دانش هایى مى رسد که از خودش فراتر است. یعنى اگر یک فرد با عنوان یک هنرمند، مقوله کارگردانى و بازیگرى را به عهده بگیرد مى تواند به چیز هایى دست پیدا کند که فراتر از خودش است. در صورتى که اگر بخواهد به عنوان یک مقوله روشنفکرى به آن نگاه کند فقط مى تواند در حد تفکر خودش پیشرفت کند.
اگر باز به سئوال شما برگردیم، پاسخ آرى به آن را، این گونه مى توان توضیح داد که هنرمند با دانشى که در آن زمان با آن کار مى کند را باید به دور بریزد. به عبارت دیگر مى توان گفت: انسانى که با آگاهى به دانش خود کار مى کند مطمئناً کار خشکى خواهد داشت و این فقط براى دوران خودش مى تواند جذاب باشد. پس من معتقد هستم که باید دانش قبلى خود را دور ریخت.
در عین حال هم به این معتقد هستم که کسى در مورد آن موضوع دانشى ندارد کار او بسیار ساده لوحانه مى شود. ولى کسى هم که با آگاهى به دانش خود کار مى کند، مى بینیم خیلى اوقات تا حد احمقانه پیش مى رود.
مسئله بعد خود دانش است که این دانش چیست؟ از کجا مى آید و آیا فقط از کتب مى آید؟ آیا دانش آن چیزى است که من از تامل و تفکرات دیگران مى توانم به نتیجه برسم و یا خودم هم مى توانم مثل دیگران چشم داشته باشم و در خیابان راه بروم و مردم را نگاه کنم، آن گاه شب که به خانه مى آیم، به خودم بگویم امروز خیلى مطالعه کردم. پس مطالعه فقط در متون مکتوب نیست. مطالعه در رفتار دیگران حتى در خواب هم هست. شب خواب مى بینیم و صبح که از خواب بیدار مى شویم آیا این خواب را آنالیز مى کنیم؟! من فکر مى کنم هنرمندان ما، هنرمندان گوشى هستند نه هنرمندان چشمى. این با تجربه به من ثابت شده اکثر جوان هایى که نمى توانند موفق باشند آنهایى هستند که گوشى هستند و فقط با شنیده ها و خوانده هاى خود به دانش دست پیدا کرده اند و اگر دانش شان را بگیریم خودشان چیزى ندارند. اگر خودشان را در یک جنگل و جزیره بدون هیچ کس و هیچ کتابى بگذاریم، وقتى بعد از چند ماه نزد آنها برگردیم ممکن است در این چند ماه نتوانسته باشند چیز جدیدى یاد بگیرند، براى اینکه عادت کرده اند از تجربیات دیگران استفاده کنند. پس دوباره این حرف صدق پیدا مى کند که بله به دانش نیاز هست ولى مهم اینجا است که ما این دانش را از کجا بایستى کسب کنیم؟ به طور کلى من با مقوله تئاتر نکراسوف بیشتر از زاویه روانشناسى برخورد کرده ام. یعنى از جنبه جامعه شناسى و سیاسى به آن نگاه نکرده ام، بلکه از زاویه دید ژرژ دوالرا به آن نگاه کردم.
ژرژ دوالرا آدمى با یک روان بسیار پیچیده همچون روان خود من بود که به دنیا نه لزوماً از دید پوچ گرایانه بلکه شاید از دیدى که مى توانست به دنیا بخندد، نگاه مى کرد. اگر این شناخت روانشناسانه من نبود، مطمئناً نمى توانستم این نقش را تا آن حد با ظرافت هایى که دارد ارائه دهم. پس حرف شما درست است و من باید آگاهى روانشناسانه داشته باشم.
• شاید براى خیلى ها سئوال باشد؛ زمانى که شما نقش ژرژ را قبول کردید چه برنامه اى براى باورپذیرتر کردن این نقش داشتید؟
وقتى من در کارى به عنوان بازیگر شرکت مى کنم که به متن کارگردان و گروه اعتماد داشته باشم، بدون هیچ پیش قضاوتى وارد مى شوم و اجازه مى دهم نقش بر من تحمیل شود و این مسئله صحبتى بود که من در ابتدا با رحمانیان داشتم و به همین دلیل از ایشان مقدارى وقت خواستم تا به من این اجازه را بدهند تا من خودم را در معرض نمایش قرار دهم و بگذارم این نقش بر من تحمیل شود و در آخر نقشى باشد که من باشم و هم ژرژ دوالرا و معتقد بودم که این گونه مى توانستم موفق باشم. اما در برخى شرایط که وارد کارى مى شوم و به متن، کارگردان و گروه اعتماد ندارم، به اعتقاد من آن زمان است که باید براى نقش برنامه ریزى کرد، البته در آن زمان هم نباید این کار را انجام دهد ولى اگر این کار انجام شد، در آن زمان است که با یک پیش قضاوتى مواجه است. بنابراین براساس صحبتى که در سئوال پیش داشتم، این مسئله همان مقوله روشنفکرى است و روش هنرى آن به این گونه است که با قلبت به طرف آن بروى و در جایى فکر مى کنى و در جایى دیگر فکر نمى کنى. در خیلى از جا ها در بازى به نتایجى مى رسى و من نمى دانم مفهوم آن را یک دهم ثانیه قبل از انجام کار درک مى کنم، یا بعد از انجام کار؟ مثلاً صورتم را برمى گردانم و یا چشمانم را به پایین مى اندازم به معناى اینکه این کاراکتر در اینجا شرم پیدا کرده است و بعد مى رسم به این مسئله که اگر فکر مى کردم به این قضیه نمى رسیدم که این شخصیت در این لحظه باید شرم کند و من چرا شرم کردم و بعد که دوباره فکر مى کردم، احساس مى کردم این خیلى پیچیده تر از روانشناسى مدرن امروز است که هنوز به خیلى چیز ها نرسیده است.
اگر خیلى از علم ها ۱۵ درصد جلو رفته باشد، روانشناسى ۲ درصد جلو رفته است. پروسه هنرى با پروسه نقد بسیار متفاوت است و این دو، دو موضوع کاملاً جداگانه هستند که باید در کنار هم زندگى کنند و همدیگر را رشد دهند. اگر شما رنسانس فرانسه را نگاه کنید، مى بینید که ارائه هنر در آن دوره و نقد و دانشى که از پس آن مى آید چقدر اهمیت داشته است. این دو مقوله باید همدیگر را تکمیل کنند تا یک رنسانس و یا یک تحول فرهنگى به وجود آید.هیچ کدام از این دو نباید به نفع یا به ضرر دیگرى کنار بروند. اگر من مى گویم مقوله هنر یک مقوله هنرى است نه روشنفکرى، این بدان معنا نیست که ما اصلاً نباید به این قضیه این گونه نگاه و یا در مورد آن فکر کنیم.ولى هنرمند بودن و منتقد بودن توامان خیلى دشوار است و مى توان گفت که تقریباً منتقدانه به هنر رسیدن غیرممکن است.
• با وجود شرایط اجتماعى و سیاسى امروز ایران، نکراسوف اتفاق نادرى است. با توجه به اینکه این جریان، با توجه به شرایط روز اتفاق خوشایندى است خودتان این قضیه را چگونه ارزیابى مى کنید و با من هم عقیده هستید؟
من با شما موافق هستم. ولى بخش اول صحبت شما را بیشتر تایید مى کنم، راجع به فرم کار و اینکه آثار با کیفیت ارائه شوند و این بسیار مهم است.
• و... شما را چه زمانى روى صحنه خواهیم دید؟
من باید با عوامل و دست اندرکاران از جمله خسرو نشان و فرهاد مهندس پور صحبت کنم تا ببینم سالن اصلى را به زودى در اختیار من قرار مى دهند یا خیر.
چون ارتفاع دکور این کار حدود شش متر است، باید یا در سالن اصلى اجرا شود و یا در تالار وحدت و ترجیحاً دلم مى خواهد در سالن اصلى باشد و این بستگى به مسئولین دارد که چه موقع سالن را در اختیار من قرار مى دهند.
• امیدوارم موفق باشید.

به نقل از روزنامه شرق