نقد نمایش «جنون در ۴:۴۸ » به کارگردانی علیرضا گرگانی
جنون مزمن عقل
ایران تئاتر، اردشیر شیرخدایی*: «جنون در ۴:۴۸»، آخرین نوشته سارا کین، نمایشنامهنویس تأثیرگذار بریتانیایی است. نمایشنامهی نامتعارفی که در افسردگی حاد نویسنده نگاشته شد و بازتابدهنده روح زخمخورده خالقش بود. کین ۲۸ ساله، چند ماه پس از اتمام این متن در بیمارستان کالج پادشاه لندن با بندکش، خود را حلقآویز کرد.
سارا کین بر تئاتر بریتانیا و البته کارگردانان بزرگ تئاتر جهان ازجمله توماس اوسترمایر آلمانی تأثیر معناداری گذاشته است. او یکی از ارکان شیوهای از تئاتر قلمداد میشود که بعدها توسط منتقد تئاتر بریتانیایی الکز سی یرز in-yer-face نامگذاری شد. شکلی از تئاتر که: «پس گردن تماشاگر را میگیرد، تکانش میدهد و پیامش را میرساند. پرخاشگر، تحریککننده و جسور است، مرزهای نرمال را میشکند و ساحت خصوصی تماشاگر را خدشهدار میکند و آرامش کاذبش را برهم میزند! این نوع تئاتر فرمی از درام است که از اصول و قواعد ناتورالیستی دوری میجوید و درعینحال متاثر از تئاتر اکسپرسیونیستی است و بسیار مبتنی بر تجربهگرایی… در این شکل تئاتر از محتوا و متریال شوکآور، رکیک، مواجهه برانگیز بر روی صحنه استفاده میشود. سارا کین، مارک راون هیل و آنتونی نیلسون سه چهره شاخص تئاتر in-yer-face هستند.
کین میخواست شاعر شود اما متوجه شد شعر توانایی انتقال افکار و احساساتش را ندارد. او از افسردگی شدید و طولانیمدت رنج میبرد. جذب صحنه تئاتر شد چراکه معتقد بود تئاتر هیچ حافظهای ندارد و همین مساله آن را به اگزیستانسیالیستیترین هنر بدل میکند. سارا کین از دنیایی مینوشت که اطرافش میدید. از جهانی که عشق و خشونت عمیقاً درهمتنیده شده و امید و یأس تصاویر آینهواری از یکدیگر هستند. زبان کین بی حشو و اضافات، نیروی شاعرانگی قدرتمندی دارد و در جستجوی فرمهای تئاتری نوآورانه است.
جنون ۴:۴۸، فاقدمتن ساختمند، قطعهقطعه و با تعداد کارکترهای نامشخص بدون نام است. برخی خوانشها، نمایش را جستجو و اکتشاف نهلیستی ذهن زنی در آستانه خودکشی ارزیابی میکنند و آنرا متعلق به ادبیات یأس برمیشمرند. عدهای هم این اثر را مدیون افسردگی کلینیکی کین میدانند و نه بینش هنری واقعیاش... اما درهرصورت بسیاری از منتقدین هنرهای نمایشی معتقدند میل توقفناپذیر کین در ایجاد فرمهای بدیع، این اثر را به یک رقص هماهنگ شاعرانه بدل کرده است. نغمهسرایی متن به تصاویر قدرتمندی صحنهبندی شده است. اجراهای بسیاری از آثار کین و نیز « جنون در۴:۴۸»، در سراسر جهان بر صحنه آمده است و اجرای نقش اصلی آن به دلیل دشواری و پیچیدگیاش چالش بزرگی برای بازیگرانش قلمداد میشود. ایزابل هوپر، بازیگر بزرگ فرانسوی در سال ۲۰۱۵ این نقش را بازی کرد.
به دلیل ساختار این نمایشنامه به تفاوت فهم، نگرش و هستیشناسی هر طراح و کارگردان، شکلهای اجرایی متفاوتی با تعداد مختلف بازیگران و حتی بهصورت مونولوگ روی صحنه رفته است. در سال ۲۰۱۵ از این متن تنظیمی برای اپرایی شد که موردتوجه بسیاری قرار گرفت.
در ایران هم اجراهایی از این متن انجامشده است. در اسفندماه سال ۱۳۹۴ اجرایی به کارگردانی علیاکبری در تماشاخانه موج نو با سه بازیگر و با تأکید بر ایجاد رابطه بین پزشک و بیمار در آستانه فروپاشی روانی طی پروسه درمان و طراحی کلینیکال روی صحنه رفت. همچنین در سی و پنجمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر، اجرایی از کشور گرجستان با دو بازیگر روی صحنه رفت با تأکید بر اینکه با چالش درونی میان دو وجه از شخصیت اصلی روبرو هستیم و این دو وجه از یک شخصیت در مقابل هم قرار میگیرند.
در «جنون در ۴:۴۸» علیرضا گرگانی، ظاهراً قصد دارد با انتقال و جابجایی حالتهای ناهنجاری روانپریشی بیمار به سرپرستان و پزشکان آسایشگاه بر موضوع ابهام در تمایز تقابل نرمالیته و عقل سلیم و جنون زدگی و تفرد در جنون تأکید نماید.
این نمایش با نه بازیگر و با طراحی حرکات اغراقآمیز و پر صدا و با اکس سوار موجود درصحنهی بسیار کوچک سالن اداره تئاتر، اساساً منجر بهنوعی اغتشاش بصری و صوتی شده است که نمیتواند مفهوم جنون و پریشانی را در کلیتش بهطور زیباییشناختی به تماشاگران منتقل نماید. کارگردان اظهار کرده روانشناسی را بهعنوان زیباییشناسی در این نمایش درنظر گرفته است.
انتخاب ۶ بازیگر در نقش کارکنان آسایشگاه همراه دختر، هیچ کمکی به ردیابی و ادراک مضامین مطرحشده در متن و دلالتهای فکری، روحی و اعتراضی نقش اصلی در تقابل با این گروه نمیکند. طراحی حرکات بازیگران (با در نظر گرفتن زحماتی که کشیدهاند) هنوز ناپخته به نظر میرسد و بخش اصلی این هدرروی انرژی از هدایت کارگردان است.
اجراگری با چاقویی در دستش به تخته آشپزی آویخته از گردنش میکوبد، دیگری هرچند دقیقه یکبار به خودش سیلی میزند، آنیکی قیچی در دستش را مرتب باز و بسته میکند، یکی گوجهفرنگی له میکند، اجراگری ماده رنگی از دهانش بیرون میریزد و...! آیا قرار است زیباییشناسی جنون به این شیوه منتقل شود؟
حرکات بدن و رعشهها در اجراگران تصنعی است درونی نشده و چندان تأثیرگذار نیستند. تفاوت زبان متن که دامنهای از اعتراض، غم و درد، شاعرانگی و اعتراف و ... را در خود حمل میکند با لحن و اجرای تقریبا مونوتون بازیگر نقش اصلی (علیرغم تلاشهایی که صورت گرفته) از بین رفته است. به نظر میرسد کارگردان با تأکید وسواسی و سطحینگرانه بر مساله بحران جنون و ناهنجاری، لایههای عمیقتر و هستی شناختی متن را نادیده گرفته است. ناامیدی وجودی، مساله قلب گرسنه، رابطه و عشق و بیمیلی، مسئلهی هویت شخصیت و اینکه چرا میگوید در بدن اشتباهی به دنیا آمده، تقابل با اصول و اخلاقیات نرماتیو و اثرات ویرانگرش بر فرد متفاوت، سرخوردگی از انسان در سبعیت جهان امروز در قالب مساله بمباران شیمیایی کردها و عربها و تجاوز به کودکان یا مساله رستگاری و ایمان و نجاتدهنده ... درک و حسی از مسائل اشارهشده در این نمایش دریافت نمیشود.
طراحی صحنه علیرغم نامرتبی و بدسلیقگی (کاغذدیواریها از هم جداشده یا بادکرده، مهتابیها کجومعوج آویزان و پرده جداکنندهی نایلونی انتهای صحنه چروک و نامنظم) بهنوعی تداعی کنندهی فضای کلیسا-کلینیک است که میتوانست در طول اجرا ارتباط تماتیکی با موضوع اعتراف شخصی و مسئله ایمان شخصیت و نیز تأثیر اخلاقیات اکثریتی و کلیسایی بر ویرانی روحی شخصیت اصلی برقرار کند که چنین رابطهای هم به دلیل نوع خوانش کارگردان در طول نمایش دریافت نمیشود.
تئاتر ازنظر آنتونن آرتو بر جنبه فیزیکی، تجسمی و عاطفی تأکید دارد، تئاتر باید بر احساس اثر بگذارد. باید شعری در فضا باشد. تئاتر باید تجسم افکاری باشد که به یاری زبان هم قابل بیان نیست. آرتو معتقد بود کارگردانی خوب میتواند هر متنی را از مرگ برهاند و زنده کند. امیدوارم گروههای جوان با تامل و تعمق بیشتری نسبت به انتخاب و اجرای آثار تأثیرگذار و رادیکال اقدام نمایند چراکه با تعجیل و سهلنگری ممکن است باعث مرگ مغزی یک اثر نمایشی مهم و بیاثر ساختن دامنههای فکریاش شوند.
٭اردشیر شیرخدایی منتقد گروه تئاتر اگزیت
منابع:
-آنتونن آرتو، شاعر دیده ور صحنه تئاتر، جلال ستاری،
روزنامه گاردین، دیلی تلگراف، inyerfacetheatre، newsroom.ucla.edu