نقد نمایش «چل گیس» به کارگردانی حسین جمالی
نمایشی موفق... اما برای کدام مخاطب!
ایران تئاتر_مسعود موسوی:«چل گیس» نمایشی است که از قالب روایتی صرف کاملاً خارج شده و ما شاهد اجرایی زنده، پویا از کارگردان آن هستیم.
در این بازار پرتلاطم اجرای بیش از 100 نمایش روزانه در تهران ، چندی است شاهد این امر هستیم که روزبهروز از تنوع بهاصطلاح بصری اجراهای نمایشی کاسته شده و برخی کارگردانان ما بهگونهای نمایش خود را به روی صحنه میآورند که انگار فقط و فقط قرار است یک اجرا به کارنامه تئاتری آنها اضافه شده و بهاینترتیب و از این مسیر اعتبار بیشتری را در محافل تئاتری برای خود رقم بزنند .عدم استفاده از طراحی صحنههای فنی و خلاقانه و ظاهرا پیش رفتن بهسوی صحنههای مینی مالیستی و بیچیز البته نه بر اساس محتوای اثر نمایشی و شیوه کارگردانی، بلکه بهعنوان مثال به دلیل تعدد اجراهای یک سالن نمایشی ازجمله مواردی است که نگاهی حقارت آمیز را بر اغلب صحنههای نمایشی ما حاکم کرده است.
در این روزها دیده میشود مسئول یک سالن به هر دلیل منطقی و غیرمنطقی برای اجرا در سالن خود در یکشب با دو، سه وحتی چهار نمایش قرارداد بسته است، سالنی که طبیعتا امکانات محدودی ازنظر فنی و تسهیلاتی دارد و بهاینترتیب کارگردانان اجراها در سالنهای فوق مجبور میشوند با چند اکسسوار نصف و نیمه بهاصطلاح سروته طراحی صحنه اثر نمایشی خود را به هم بیاورند. در ادامه هم چون امکانات نوری سالنهای مربوطه که بین چند اجرا تقسیم میشود نیز از این امکانات به محدودترین شکل بهره برده و دلایل فوق موجب میشود که مخاطبین با اجراهای نیمبند و بدون جذابیت بصری مواجه شده و این مسئله در ذهن آنها مطرح گردد که آیا نبایستی یک نظارت هنری و کیفی هم بر اجراهای نمایشی شکل بگیرد تا روزبهروز شاهد افت کیفی و محتوایی آثار نمایشی نباشد؟! عدم اختصاص وقت کافی برای خلق میزانسن های جذاب و تصاویر ناب نیز از دیگر بیماریهای این فصول تئاتر کشور است و در تعداد بسیاری از آثار نمایشی در کل اجرا به روایتی از یک موقعیتنمایشی برخورد میکنیم بهگونهای که انگار به دیدن یک نمایشنامه خوانی و نه اجرایی صحنهای برگرفته از عناصر ناب و تصویری تئاتر رفتهایم . زمانی که از یکسو به دلیل تعدد اجرایی و یا کوچک بودن سالن ها نمیتوانیم جنبههای بصری خوبی داشته باشیم و از سوی دیگر ترکیببندیهای جذاب ،خلاقانه و نابی را در اجراها ندیده و همهچیز به روایت ختم شود.
میتوان حدس زد و تصور کرد که چه اتفاقی در تئاتر کشور در حال وقوع است که قطعاً میبایست تمهیداتی برای این مشکلات اندیشیده شده و بهاصطلاح مسیرها اصلاح گردد. خلاصه اینکه در این وضعیت تئاتری که به آن اشاره شد به تماشای نمایش «چل گیس» نشستیم که اجرای آن توسط حسین جمالی در سالن نمایشی چهارسو مدتی است آغازشده؛ اجرایی که خوشبختانه از قالب روایتی صرف کاملاً خارج شده و ما شاهد اجرایی زنده، پویا از این کارگردان جوان هستیم. هرچند که این اجرا در بخشهایی با ضعفهایی همراه است.
حسین جمالی را از دوران دانشجوییاش میشناسم. زمانی که بهاصطلاح تمرین تئاتر میکرد و تا آنجا که ذهنم یاری میدهد در همان موقع هم در سر کلاس درس از خلاقیتهای خاصی در جهت کارگردانی متون نمایشی بهره میبرد. این پیشینه شخصی او و استفاده از متنی برگرفته از داستانهای فولکلور و افسانههای ایرانی باعث شد تا به دیدن این نمایش رفته و به تماشای آن بنشینم. تلفیق شخصیتهایی مانند زورو، مسافر کوچولو ، پینوکیو و گربه نره بهعنوان دستاوردی از دنیای افسانهای غیر ایرانی و حسن کچل بهعنوان یکی از شخصیتهای نمادین داستانهای ایرانی شاید یکی از مهمترین و جذابترین اتفاقاتی بود که در متن نمایش «چل گیس» از سوی نویسنده مورد بهرهبرداری قرار گرفته و نکته مثبت دیگر در بخش متن، تبدیل بسیاری از دیالوگهای این نمایشنامه به اشعار و در نهایت ترانههایی بود که طبیعتا برای سرودن و تنظیم آنها زحمت بسیاری کشیده شده، وقت بسیاری از کارگردان و نویسنده را به خود اختصاص داده بود.
اما معضل مهم و بسیار شاخص متن نمایشی «چل گیس»، به این سؤال برمیگردد که مخاطب این متن نمایشی واقعاً کیست و نویسنده این متن را برای کدام مخاطب و گروه سنی نگاشته است ؟ اگر بخواهیم این متن را برای مخاطب کودک و نوجوان تلقی کرده و از این زاویه مورد بررسی قراردهیم با این مشکل برمیخوریم که در بسیاری لحظات، مفاهیم اصطلاحات، جملات و کلمات به کار برده شده در متن را این گروه سنی متوجه نشده، برای آنها گنگ باقیمانده و ارتباط لازم بین تماشاگر و اجرا برقرار نمیشود، البته با ذکر این مطلب در شبی که برای دیدن نمایش «چل گیس» رفتم، اصولاً هیچ کودک و نوجوانی در سالن حضور نداشت که کار برای او به اجرا درآمده باشد و از سوی دیگر اگر این متن برای بزرگسال نوشته شده است هیچ حرف تازهای در آن نبوده ، بسیار پیش پا افتاده و تکراری نشان داده و زاویه نگاه جدیدی را برای او نمیگشاید. این عدم شفافیت مخاطب شناسی در زمان نگارش متن، موجب شده است که حتی در بخشهایی از اجرا، ازجمله صحنههای پایانی، وقتی بازیگران از تماشاگران میخواهند با دست زدن آنها را در خواندن اشعارشان همراهی کنند اصولا سن اکثریت قریب به اتقاق مخاطبین برای این همراهی مناسب نبوده و کار پیش نمیرود.
اما جدا از مشکلات متنی، بهعنوان یک شاخص مثبت اجرایی میبایست به آهنگساز این نمایش و گروه نوازندگان خسته نباشید گفت که موفق شدهاند که این نمایش را به اثری موزیکال البته تا حدودی تبدیل کرده و جنبههای سرگرمکننده و متنوعی را در اجرا به وجود بیاورند که این تلاش در جهت تصویری کردن یک متن قابل تقدیر بوده و همانگونه که در مقدمه این مطلب گفته شد کاملاً متضاد است با اجراهایی که فقط روایت را دستمایه اثر نمایشی خود قرار داده و یک موقعیت دراماتیک را فقط گزارش و تعریف میکنند. البته در بخش موسیقی اثر نمایشی «چل گیس» بایستی به این موضوع نیز اشاره کرد که با توجه به محتوای متن و شخصیت اصلی ایرانی نمایش، به نظر میآید که بخش مهمی از موسیقی این اثر میبایست با بهرهگیری از سازهای مانند تار، کمانچه و نی طراحی و نواخته میشد که متأسفانه اینگونه نبود.
بهرهگیری درست و بهجای حسین جمالی در نقش کارگردان از بازیگران باتجربه و مستعدی مانند وحید نفر، مجید رحمتی، فرید فرهنگ و مهناز نادری موجب شده بود اجرا کمکم و پس از آغازی سرد و بیرمق، جای خود را بین مخاطبین باز و آنها را با خود همراه کرده و لحظات سرگرم کننده و مفرحی را برای آنان رقم زند. بازیگرانی که هر کدام اجرای چند نقش متفاوت را بر عهده داشته و در تمام طول اجرا تلاش میکردند تا وظیفه خود را به بهترین نحو به اجرا برسانند که در این میان طراحی لباس این بازیگران هم تا حدود زیادی به کمک آمده و بستر لازم را برای ایفای بهتر و جذابتر نقش آنان فراهم میکرد.
اما آنچه در این اجرا از لحاظ کارگردانی بهعنوان یک ضعف تلقی شده و به اجرا و باورپذیری آن آسیب جدی وارد میکرد طراحیهای صحنه و نور نمایش «چل گیس» بود. اصولا هیچ رنگی به جز سیاه در طراحی دکور دیده نمیشد و همین امر موجب شده بود که علیرغم تلاش فوقالعاده بازیگران، فضای مناسبی برای آنان فراهم نشده و صحنه خالی و بیرمق نشان میداد. چگونه میشود برای یک نوجوان تصویرسازی کرد و یک نمایش باشخصیتهایی مانند حسنکچل، گربه نره، پینوکیو را بر روی صحنه آورد و دکور نمایش فقط و فقط چند لته به رنگ سیاه باشد که به هم وصل شده و فضای مکعب شکلی را به وجود آورده باشند و دیگر هیچ. چگونه میشود تصویر کرد که حسن کچل به دریا ، به کوه و دره و به جنگل رسید اما نه سبزهای بهصورت نمادین دیده شود نه کوهی، نه حتی افکتی برای تفهیم دریا در سالن پخش شود و یا نوری نمادین که بتواند مثلا دریا را با آن القا کرده و نشان داد . اگر کمی با امکانات نوری سالن چارسو آشنایی داشته باشیم میدانیم که این سالن از تنوع بسیار زیاد نوری برخوردار بوده و با صرف وقت بیشتری قطعاً میشد از این تنوع نوری برای جذاب کردن تمامی بخشهای مختلف نمایش بهره برد (همانگونه که در چند صحنه محدود حضور جادوگر این اتفاق افتاده بود). استفاده از تعدادی بازیگر بهعنوان دستیاران جادوگر برای همراهی با او در صحنهای رقص جمعی و یا فضای سحر و جادو نیز میتوانست کمک شایانی به صحنههایی کند که وحید نفر با تمام تلاشش در اجرای عالی این صحنهها، به دلیل عدم همراهی بازیگران دیگر.. و نداشتن دکور مناسب و نور جذاب، بر روی صحنه تنها و غریب نشان میداد . در پایان نیز اختصاص سالنهایی مانند چهارسو ، قشقایی و سایه از سوی مسئولین تئاتر شهر به چهرههای جوان و آیندهساز تئاتر کشور را باید به فال نیک گرفت. امیدواریم که جوانان از این امکانات حداکثر بهره را ببرند، همچنین به گروه نمایشی چل گیس و نویسنده و کارگردان محجوب و خلاق این اثر نمایشی خدا قوت گفته و برای آنان آرزوی موفقیتهای بیشتری در عرصه هنر متعالی تئاتر داریم.