در حال بارگذاری ...
گفت وگو با شمسی صادقی بازیگر نمایش صبحانه در غروب

تعریف واضحی از سرنوشت ندارم

ایران تئاتر:شمسی صادقی در نمایش صبحانه در غروب در قالب دو نقش مادر بازی رئال و درخور تحسینی انجام می دهد . صادقی از دهه هفتاد حضور جدی در بازیگری داشته است . اگر نرفته بودی ، عکس یادگاری ، مرزی برای زندگی ، لطفا مزاحم نشوید و سپنج رنج ، شکنج فرخنده از جمله کارهای مهم کارنامه بازیگری شمسی صادقی محسوب می شوند.

نمایش صبحانه در غروب ساختاری سیال ذهن دارد وداستان نمایش درباره حضور ۲ سرباز و یک افسر در خانه مادری یکی از این سربازها است. اتفاقی مشترک بین این سه نفر رخ داده که آنها را به هم پیوند داده است. این سه نفر می خواهند با تعریف این ماجرا برای مادر یکی از سربازها خودشان را از زیر بار این اتفاق رها کنند اما هر سه این ها یک نیت ندارند و به مرور مشخص می شود که هرکدامشان از روایت کردن این ماجرا قصد و نیت متفاوتی دارند . روایت داستان در ابتدا در سال 1375 می‌گذرد. روبیک 33 ساله است و کیوان 35 ساله. آن طور که ستوان می‌گوید چون دیر خود را معرفی کرده‌اند و سر پیری یادشان افتاده باید به سربازی بروند، می‌فرستندشان تایباد.روبیک را در پی حادثه‌ای از پادگانی در سیستان به تایباد فرستاده‌اند. همان‌طور که بادهای 120 روزهِ سیستان در فصل تابستان با وزش تا خراسان جنوبی هر چه را بر سر راه‌شان است، خشک می‌کنند، روبیک هم با آمدنش از سیستان به تایباد جرقه اتفاقی هولناک را روشن می‌کند .کیوان تا زمان آزادسازی خرمشهر، سوم خرداد 1361 در جبهه بوده و بعد از آن با آمدن جواب بورس تحصیلی‌اش به فرانسه می‌رود. عاشق کنستانس می‌شود؛ دختری که معنی نامش به فرانسوی پایان‌ناپذیر و ادامه پیداکننده است. در میانه جنگ ایران و عراق، کنستانس با صلیب سرخ به کمک اسیران ایرانی می‌رود و کیوان برای گریز از نگاه شماتت‌بار او به بودنش در جبهه تا پایان فتح خرمشهر و امکان پایان یافتن جنگ در خرداد 61 اشاره می‌کند.اجرای نمایش «صبحانه در غروب» به نویسندگی و کارگردانی گلچهر دامغانی و تهیه کنندگی بابک قهرمامی از تیر ماه در تالار قشقایی مجموعه تئاتر شهر آغاز شد. «صبحانه در غروب» داستان دو سرباز و یک افسر در روزی از روزهای سال ۷۵ در منزل مادر است؛ اتفاقی که هر سه مرد را پیوند داده و باید گفته شود و عشقی دور که ندا می‌دهد. مجتبی پیرزاده، علی ثانی‌فر، شمسی صادقی، حسین فرضی‌زاد و سلما کریم عمری بازیگران این نمایش هستند. این در حالی است منوچهر شجاع طراح صحنه و نور، مصطفی مرادی طراح پوستر و بروشور، هادی بادپا دستیار کارگردان و برنامه ریز، زهرا آقاپور منشی صحنه، سید حمیدرضا صفوی مدیر صحنه، سعید زارع دستیار طراح صحنه، سجاد ایران منش ساخت تیزر، سپهر وکیلی تدوین و صدا گذاری، تایماز رضوانی و بهادر باستان حق عکاسان، غزل نهانی مشاور رسانه ای و روابط عمومی، حمیدرضا جدیدی تبلیغات مجازی و بابک قهرمانی تهیه کننده عوامل اجرایی این اثر نمایشی را تشکیل می دهند . با صادقی در باره حضورش در نمایش صبحانه در غروب گفت وگویی انجام داده ایم.

 

با توجه به ساختار بسیار حرفه ای ، جذاب و چند لایه نمایش صبحانه در غروب آیا متن شما را مجاب را کرد در نمایش بازی کنید و یا اینکه کار با کارگردان گلچهر دامغانی برایتان دارای جذابیت بود؟

با گلچهر دامغانی ونوشته ها و بازی هایی که در تئاتر انجام داده بود از گذشته سابقه آشنایی داشتم . در رادیو هم مدتها همکاری مشترک داشتیم و ایشان نمایش نامه های متفاوت و درجه یکی برای رادیو می نوشتند که سطح کیفی بالایی داشتند . بعد از سفر تحصیلشان به فرانسه وبازگشتشان از من دعوت کردند که در نمایش بازی کنم و متن نخوانده پیشنهاد بازی را قبول کردم .

 

نقش هایی که در نمایش بازی کردید ، بیشتر نقش های درونی و کم دیالوگی هستند؟

بله ، مادر کیوان زن کم حرفی است .اما حضور موثر و جدی در ایجاد درام داستان دارد و متن آنقدر کیفیت داشت که با رغبت نقش این دو مادر را بازی کردم .

 

یکی از نقاط عطف نمایش پایان آن است که مخاطب را غافلگیر می کند؟

برای من هم چنین حالتی بعد از خواندن متن صورت گرفت .و بسیار غافلگیر شدم.

 

مضامین مهم بشری در این نمایش به شکل درستی ارائه می شوند؟

همینطور است . عشق ، مرگ ، ناکامی ، سرنوت ، جنگ ، دوستی و مهر از جمله این مضامین مهم انسانی هستند . این مفاهیم هستند که به زندگی و هستی معنا می دهند . وجود این مفاهیم متن را خیلی انسانی و زیبا کرد .

 

ساختار غیر خطی و در رفت و آمدن بودن میان حال و گذشته و روایت دنیای مردگان تعقیب داستان نمایش را برای مخاطب جذاب تر می کند؟

نکته مهم باور پذیر بودن موقعیت در این اثر نمایشی است. نظرات متفاوتی در باره دنیای پس از مرگ وجود دارد و اعتقادات دینی و مذهبی هم در این میان نقش آفرینی می کنند . برای بازی در چنین نمایشی بازیگر با ذهنیت های خودش را بابت این قضیه خالی کند . واقعیت آن چیزی است که در پیش روی ما قرار دارد و همان موقعیتی است که شخصیت های نمایش در آن قرار دارند . البته نمی خواهم مطرح کنم در صبحانه در غروب شخصیت ها اهمیت زیادی ندارند ، بلکه بسیار مهم و اثر گذار هستند . اما کلید اصلی برای ورود به دنیای نمایش و مفاهیمش موقعیت است . تعدادی شخصیت در موقعیتی گیر افتاده اند و به دنبال راه نجات هستند . هرکسی در جایگاه خودش در چنبره ای اسیر شده است . به قول بزرگی انسان در صحنه زندگی عین مهره شطرنج بازی می کند و طرف مقابل ( زندگی ) هم چنین بازی انجام می دهد . هر چقدر هم خوب بازی کنیم یک جاهایی غافلگیر می شویم و از زندگی رو دست می خوریم .

 

آیا این تعریف سرنوشت است ؟

نمی دانم ، من تعریفی برای سرنوشت ندارم . هر کدام از شخصیت های نمایش در چنبره ای گیر افتاده اند و تلاش می کنند از این چنبره بیرون بیایند . در هر حال در چنین موقعیتی مخاطب را فراتر از این مسئله می برد که در نمایش آیا با دنیای مردگان مواجه است و یا دنیای زندگان . اصلا دنیای مردگان و زندگان چه معنی دارد .

 

کارگردان تلاش می کند مرز میان دنیای مردگان و زندگان را بشکند؟

با این نظر موافقم و چنین موقعیتی به خوبی در نمایش رخ داد . نکته مهم دیالوگ معنا دار و چند پهلو در باره مرگ و زندگی در نمایش است .

 

در ابتدای نمایش در باره شخصیت مادر کیوان اطلاعاتی نظیر اینکه بیمار است و پدرش روحانی است به مخاطب داده می شود که چندان در شخصیت پردازیش کارکردی ندارد؟

دادن این اطلاعات برای شکل گیری شخصیت مادر کیوان مورد نیاز بود و به من کمک کرد تا مادر را ببرم به سمت یک جور ساده نگری و خوش دلی . زنی که مهربان و گرم هست و برخی از حرف هایش هم نسجیده است.

 

گفت وگو از احمد محمد اسماعیلی




نظرات کاربران