نقد نمایش پالت به کارگردانی محمد حاتمی
نقشی از رنگ های اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی بر بوم ، روح و روان و زندگی آدم ها
ایران تئاتر_سید علی تدین صدوقی : نمایش پالت همانطور که از نامش پیداست استعارهای است از رنگ، بوم نقاشی و...درواقع این ذهن انسانهاست که چون پالت نقاشی رنگهای متفاوتی در آن است و هرلحظه توسط قلمموی اندیشه، روح و روان، شرایط اجتماعی و موقعیتها و اتفاقها زندگی رنگها و شکلهای گوناگونی به خود گرفته و در بوم ذهنیت وعنیت انسان نقش میبندد.
نمایش پالت همانطور که از نامش پیداست استعارهای است از رنگ، بوم نقاشی و...درواقع این ذهن انسانهاست که چون پالت نقاشی رنگهای متفاوتی در آن است و هرلحظه توسط قلمموی اندیشه، روح و روان، شرایط اجتماعی و موقعیتها و اتفاقها زندگی رنگها و شکلهای گوناگونی به خود گرفته و در بوم ذهنیت وعنیت انسان نقش میبندد.
نقشی از زندگی که تحت شرایط خاص اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و... بر روی بوم زندگی مینشیند. به دیگر سخن همه اینها بهنوعی شخصیت فرد را میسازد یا به آن شکل میدهد و تأثیرات مطلوب و نامطلوب خود را در ذهن و روان آدمی بجای میگذارد.
این در طراحی صحنه هم مشهود است بومهای نقاشی بزرگ که صحنه را در برگرفتهاند و تصاویر و اشکال رنگارنگ و انتزاعی که روی بومها نقش میبندد. البته در تناسب با هر شخصیتی که روی صحنه میآید و پشت میکروفون قرار میگیرد و شروع به صحبت مینماید. شخصیتها هرکدام ماجرا خود را دارند. آنها بیمارانی هستند که از استرس، افسردگی و... دیگر بیماریهایی که مربوط به روح روان و ذهن است رنج میبرند.
درواقع مکان وقوع ماجراها مطب یک دکتر روانشناس است. ما بهنوبت که هرکدام از بیماران برای ویزیت میآیند ماجرایشان را میبینیم و میفهمیم. درروند نمایش مشخص میشود که خود دکتر هم مشکل دارد و از بیماری روانی رنج میبرد.
نمایش نوعی تراپی درمانی را نشان میدهد؛ که بهگونهای تئاتر درمانی نیز شبیه است. چه برای شخصیتهای نمایش و چه حتی برای تماشاکنان و اینها همه بهجز متن و کارگردانی به دراماتورژی روزبه حسینی نیز بازمیگردد.
بررسی بین مرز میان عقل وجنون، دیدگاه فلسفی آدم ها که جهان بینی ونوع نگرش شان را بر زندگی، سرنوشت، آفرینش، اعتقاد وارتباطشان با مبدا هستی بر آن اساس شکل گرفته و ایضا واکاوی شرایطی که بعضا ناخواسته برایشان ایجاد شده وتاثیر نامطلوب آن بر زندگی وموقعیتی که در آن هستند.
تراپ درمانی بر پایه دیدگاه های فروید که البته پیچیده می نماید و راهی است برای شناخت آدم ها ومشکلات روحی روانی آنان بر اساس محیط، شرایط اجتماعی وخانوادگی ای که در آن هستند و... که عدم درک آنان از سوی خانواده، دوستان واجتماع را موجب می شود.
در این نمایش نباید به دنبال داستان خطی و یک قصه با شروع و میانه و پایان گشت حتی نباید به دنبال داستانی خاص بود. هر کس و هر شخصیت ماجرای خود را تعریف کرده و سرگذشت خویش را دارد. درواقع ماجراهای روزمره زندگی که برای همه ما وجود دارد از صبح هنگامیکه از خواب برمیخیزیم تا شب که به رختخواب میرویم. تمامکارهایی که انجام دادهایم و ندادهایم.
تمامکارهایی که باید انجام دهیم، تمام آرزوهایی که داریم و باید به دنبال تحقق آنها باشیم و به دلیل شرایط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و خانوادگی و تبعیضها و ... رهایشان کردهایم و حالا در درون ما چون آتش زیر خاکستر هستند و گاه تبدیل به عقدههای گوناگون میشوند. حتی در این میان شرایط فیزیکی، تفاوت جنسی، مسایلی که از وراثت وجهش های ژنتیکی بر ما تحمیل میشوند و همه و همه دخیل هستند. فصل مشترک همه این آدم ها درد ورنج روحی وروانی است که دارند وکسی این دردشان را نمی فهمد و شرایط آنان را درک نمی کند. اینان آدم های خوش قلب، بی آزار، کم توقع ومهربانی هستند که تنها توقع شان درک از سوی اطرافیان وجامعه است. اینکه راحت شان بگذارند و موجبات آزارشان را فراهم نکنند.
از این رو متن مدرن مینماید و البته با یک دراماتوریی درست و بهاصطلاح با نخ تسبیحی ای بعضا نامرئی وگاه مرئی همه این شخصیتها و ماجراها وزندگی اشان را به هم مربوط کرده است. اولین نخ تسبیح و ارتباط بین اجزا و شخصیتها که مشخص هم هست همان وحدت مکان است یعنی همه اتفاقات و ماجراهایی که شاهد آن هستیم و از زبان شخصیتها میشنویم در یک مکان یعنی مطب پزشک روانشناس اتفاق میافتد.
دومین نقطه ارتباط و اشتراک، بیماری مشترک آنهاست. همه ناخواسته درگیر شرایط اجتماعی موجود هستند شرایطی که به آنها تحمیلشده و گریزی از آن ندارند. چیزی که بهاصطلاح با آن و در آن به دنیا آمدهاند و سرنوشت و تقدیر برایشان رقمزده است. تأثیر این شرایط نامطلوب و نامأنوس بهصورت بیماریهای گوناگون روحی و روانی و... خود را نشان میدهد.
شرایطی که تغییرش سخت است و گاه محال و از دست آدمها و ایضاً شخصیتهای نمایش خارج. شرایط تحمیلیای که دامان خود دکتر را نیز گرفته است. چه کسی در این میان مقصر است؟ بهتبع جامعه و بهطریقاولی خانوادهها نیز پیرو شرایط موجودند و تحت تأثیر آن قرار دارد. همه این فشارها بهصورت بیماریهای مختلف روحی و روانی و عصبی رخ مینماید که گاه به بیماریهای فیزیکی و جسمی نیز تبدیل میگردد.
ما همه این تأثیرات نامطلوب بر ذهن و جسم و روح شخصیتها را در بومها میبینیم بومهایی که توسط پالت ذهن افراد بیمار نقاشی شده و رنگآمیزی میشود و یا تصاویر اعوجاج گونه بر آن شکل میگیرد؛ و یا گاه تصاویر هندسی و فضایی بر آن نقش میبندد که حاکی از ذهنهای خسته و روح و روان بیمار افراد است. واین مسایل و مشکلات و معضلات اجتماعی است که باعث آن شده.
دکتر نیز از این قاعده مستثنا نیست او هم درگیراست. تمام این موارد با حسی نوستالژیک که شخصیتها با آن درگیر هستند شدت بیشتری هم مییابد. این حس با احساس تماشاکنان نیز همسو میگردد؛ و نوعی حس هم ذات پنداری را در آنان برمیانگیزاند. بخصوص با اشعاری که خوانده میشود و ترانههایی که اجرا میگردد.
در حال نمایش پالت میتواند بومی تمامنما از مسایل مبتلابه افراد و اجتماع و شرایط حاکم بر آن باشد که بهنوعی مسبب اصلی تمام ماجراها و اذهان بیمار شخصیتهاست. شخصیتهایی که نمونه اجتماعی افراد جامعه هستند و ما میدانیم که در سالهای اخیر چه اندازه به کسانی که دچار بیماریهای عصبی و روحی و روانی هستند اضافه میشود. واین البته برای یک جامعه میتواند معضلی باشد که در آینده نهچندان دور تبدیل به یک فاجعه انسانی اجتماعی ملی میگردد.
اما از اینها که بگذریم باید گفت بازیها روان و بدون تکلف بود. هرچند که درجاهایی به ادا و تکرار بیمورد نزدیک میشد اما طنز گروتسکی که در زیر متن موجود است علاوه بر دراماتورژی که موجب غنا و عمق آن شده تراژیک نیز مینماید. این البته به نوع بازیها و هدایت و اندیشه کارگردان نیز بازمیگردد. بازیهایی که علاوه بر وجه طنز تراژیک هم هستند و مخاطب را با خود همراه کرده و ارتباط پویا و دراماتیکی را با او برقرار میکنند و پس از گرفتن خنده از تماشاکنان او را به فکر وا میدارند. از این رو میباید به بازیگران خسته نباشید گفت.
درواقع نباید بگذاریم که بوم ذهنمان توسط پالت رنگهای مختلف که شرایط بد و نامناسب اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... موجب آن شده به شلوغی، درهمریختگی، اعوجاج، آشفتگی و... کشیده شود و چون بیماریهای روانی و عصبی و روحی و فیزیکی و جسمی و... بروز و ظهور کرده و سر باز کند.
متن البته از نوعی آشفتگی وعدم انسجام رنج میبرد. شاید این عمدی باشد. تا آشفتگی زندگی و ذهن شخصیتها را نشان دهد؛ اما این موضوع میباید دراماتیک صورت پذیرد. بخصوص آنکه متن و بهتبع آن نمایش بهسوی نوعی اعلام خبر و نمایش ژورنالیستی پیش میرود. اینکه آدمها میآیند پشت میکروفون و حرفشان را میزنند و سپس نفر بعدی درواقع کنش و واکنش دراماتیک کمتر دیده میشود.
در انتها نمایش به این نکته نیز اذعان دارد که باید بتوانیم تمامیت شخصی و استقلال فردی خویش را تحت هر شرایطی حفظ کرده و تسلیم این شرایط تحمیلی نشویم. باید بتوانیم در کمال سلامت رنگهای دلخواهمان را روی پالت ذهن و اندیشه امان ریخته و بوم زندگی امان را آنطور که میخواهیم و آنگونه که درست است و منطقی و انسانی رنگ نماییم. باید بتوانیم شرایط را به نفع خود تغییر دهیم. به محمد حاتمی و گروهش خسته نباشید میگویم.