در حال بارگذاری ...
یادداشت «احمدرضا حجارزاده»،کارگردان اجراخوانی «پینوکیو می‌خواهد بمیرد»

انسانم آرزوست ...

اجراخوانی «پینوکیو می‌خواهد بمیرد» به نویسندگی داریوش رعیت و کارگردانی احمدرضا حجارزاده، روز شنبه ۳۱ تیرماه، ساعت۱۹ در تماشاخانه باران روی صحنه می‌رود.

 در این اجراخوانی،که در حقیقت تلفیقی از اجرا و نمایشنامه‌خوانی است، پونه عبدالکریم‌زاده، علی نجفی، حسین کریمی‌راد، طاها محمدی، آرش صادقیان، مهدی ایمانلو و بارمان اهورا ایفای نقش می‌کنند و گیسو قارنی توضیح صحنه‌ها را خواهد خواند. حجارزاده پیش از این در سال‌های 93 و 94 نیز نمایشنامه «کبوتری ناگهان» نوشته محمد چرمشیر را در سه نوبت اجراخوانی کرده که با استقبال خوب تماشاگران روبه‌رو شده بود. این کارگردان، همچنین تا کنون فیلم‌های کوتاه «عشق‌بازی یا چگونه یاد گرفتم دست از نگرانی بردارم و مرگ را دوست بدارم»، «برداشت»،«حرف» و «فرشته من» را نوشته و کارگردانی کرده که برای ساخت فیلم حرف موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم و کارگردانی از ششمین جشنواره  عکس «دوربین.نت» شده است. یاداشت احمد حجارزاده به بهانه اجراخوانی «پینوکیو می‌خواهد بمیرد»پیش روی شماست.

 

«آدم باش ...». اغلبِ ما این جمله را، خواسته یا ناخواسته، شوخی یا جدی، دست‌کم یک بار در زنده‌گی‌مان از کسی شنیده‌ایم یا خطاب به شخص دیگری بیان کرده‌ایم اما آیا تاکنون به معنا و مفهوم جمله‌ی «آدم باش ...» اندیشیده‌ایم؟ به واقع تعریف و تصورِ درست از آدم‌بودن چیست که از دیگران انتظار داریم یا به آنها توصیه می‌کنیم چنان باشند؟ این بنده‌ی کوچک در بیش از سه دهه زنده‌گی و با هجده سال حضور حرفه‌یی در عرصه‌ی روزنامه‌نگاری و نویسنده‌گی، تمام تلاشم بر رعایت اخلاق‌مداری و آدم‌بودن بوده است. سنجشِ خوب و بد‌های رفتار و گفتارم و قضاوت از میزانِ آدم‌بودنم بر عهده‌ی دوستان و عزیزانی که بنده را می‌شناسند و تجربه‌ی رفاقت و همکاری داشته‌ییم، ولی امروز وقتی به بشر در جامعه‌ی جهانی نگاه می‌کنم، بی‌درنگ از آدم‌بودنِ خود متنفر می‌شوم و حسرت می‌خورم کاش هر موجودِ جان‌دار یا ابزارِ بی‌جانِ دیگری بودم جُز آدم، با تصورِ ناپسندی که در عصرِ حاضر از او می‌بینیم، چرا که سر به هر سو می‌گردانم، از آدم‌ها سخن و کرداری غیرِ دروغ،کُشتار، تجاوز، چپاول، قدرت‌خواهی و منفعت‌طلبی نمی‌شنوم و نمی‌بینم. نسلِ آدم‌هایی که هنوز به راستی و درستی پای‌بندند و مهربانی و بخشش سرلوحه‌ی اخلاق و مرام‌شان باشد، رو به نابودی است. آدم‌بودن این روزها دشوارترین کار دنیاست. جای تاسف است که هر روز بر شمارِ کرگدن‌های روی زمین افزوده می‌شود و حتا قهرمانان و افسانه‌های کودکی‌مان،که دورزمانی الگوی آدم‌شدن ما بودند، امروز از این‌همه جنایت و ریاکاری و خشم و خشونت به چنان نفرتی رسیده‌اند که عطای آدم‌بودن را به لقای آن بخشیده‌اند و زیستن در کالبد عروسکِ چوبی را خوش‌تر می‌بینند، حتا اگر برای بازگشت به گذشته، مجبور باشند از مسیر مرگ بگذرند، و همه‌ی حرفِ نمایش‌نامه‌ی «پینوکیو می‌خواهد بمیرد» همین است؛«از آدم‌بودن پشیمان شدم». درست مثل وقتی که پینوکیو در پاسخ به این پرسشِ فرشته‌ی مهربان که «یعنی آدم‌بودن این‌قدر سخته؟»، می‌گوید:«وحشتناکه فرشته، وحشتناک. از وقتی من آدم شدم، چیزهایی دیدم و کارهایی کردم که اگر یه عروسک چوبی بودم، دود می‌شدم و می‌رفتم هوا»، و در جایی دیگر:«من با این دستام خیلیارو کُشتم؛ موقعی که عروسک چوبی بودم نَه، موقعی که دیوانه بودم نَه، درست موقعی که در سلامتِ کاملِ عقل و جسم بودم».

امیدوارم این نمایش،گرچه در بستری فانتزی و استعاری گم‌راهیِ بشر را روایت می‌کند، به یادمان بیاورد روزگاری آدم‌بودن برای تمامِ ملل ارزش بود و اینک ضدارزش است. انگار دوباره باید این مصرع از غزلِ جاودانه‌ی حضرت مولانا را در گوشِ یک‌دیگر زمزمه بکنیم:«...کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست».

ارادتمند؛ احمدرضا حجارزاده/ پایانِ تیرماه یک‌هزاروسیصدونودوششِ خیامی




نظرات کاربران