یادداشت سلیم باشکوه، نویسنده و کارگردان نمایش «از پشت پلکهای نیمهباز»
لالمانی چشمهای نیمهباز
نمایش «از پشت پلکهای نیمهباز» به نویسندگی و کارگردانی سلیم باشکوه، از نیمه تیر ماه در تماشاخانه باران اجرا شد .
«پشت پلکهای نیمهباز» معمای خاموش انسان معاصر است که در تنهایی ناخواسته خود غرق شده و این سرگشتگی گزارههایی در ذهن او پدید آورده که سودمندی، حرکت و آرامش را از او گرفته تا نتواند به سازوکاری درست برای حیات خود دست بیابد. در این نمایش کیانوش خانمحمدی، سوده ازقندی، ساناز نامدوست، محمد طایفه، حامد نوبخت، رضا برزن، مائده قدیری، احسان امیری بازی میکنند. به بهانه اجراهای این اثر،کارگردان نمایش یادداشتی در اختیار سایت ایرانتئاتر قرار داده است.درختهایی که دار میشوند دهانهایی که کج میشوند زبانهایی که لالمانی میگیرند صدای گنگ و چشمانداز گنگ و خواب گنگ و همهمه که میانبوهد میترکد رویاها که تکهتکه میپراکند ...
اینها را نوشتم تا مقدمهای باشد برای کلمهی جستوجو،که خطرناک است یا خطرناک جلوه داده شده که انبوه مردم در گذر زندگی با آن دست و پنجه نرم کردهاند، عدهای به ستیز برخاستهاند، موفق شده یا نشده از خاک رخت بربستهاند و اکثریت که در یک خواب گنگ بر مدار تکرار حرکت میکنند. راستی جستوجو چیست؟ رسیدن به معانی کلمههای ابتدایی زندگی،که در یک چشمانداز گنگ واژهها تعریف خود را از دست داده و توسط عوامل فرامتنی در قالب معانی جدید در ذهن تودهی مردم حک شده و تمرین مدارا میکنند. لالمانی چشمهای نیمهباز روایت انسانهایی که در هراس از تاریکی زندگی میکنند و از بازکردن چشمهای خود نیز ترس دارند. چگونه میتوانم مفهوم جملات خود را در قالب کلمات یواش و آرام منتقل بکنم؟ چگونه میتوانم صداهای گنگ را رساتر بگویم؟ آیا من نیز در یک مدار ترس گرفتار آمدهام؟ این ترس از کجا نشات میگیرد؟ از درختهایی که دار شدهاند، از زبانهایی که لالمانی گرفتهاند؟ نه، باید کلماتم را رساتر بکنم و از خودسانسوری پاهایم را فراتر بگذارم و از مطالباتی صحبت بکنم که سالهاست در ذهن و روح مردم لانه کرده. نه، نمیتوانم. نمیتوانم به جملهی مکبث در نمایشنامه مکبث اشاره بکنم که دربارهی حرکت جنگل است. باید به کاراکترهای نمایش خودم برگردم و به آن فضاسازیها بسنده بکنم که تمامیت آن از یک سرگشتگی پنهان حکایت دارد و شخصیتها با رویکردی که به ظواهر زندگی دارند، صبحشان را شب میکنند.کاراکترهای تکساحتی که با سهیمشدن در مصرفگرایی به رویدادهای اطراف خود بیتفاوتند و از علاقههای راستین که در تاریکخانهای انبار شده بیخبرند. رویاها آرامآرام رنگ خود را میبازند و تلخکامی جای خود را به نشاط و شادی میدهد.کاش میشد برای این کاراکترها راه حلی پیدا کرد.کاش مضامین تلخ نمایش «از پشت پلکهای نیمهباز» اینقدرها هم گس نبود.کاش کاراکترها با دقیقشدن در همهمه میتوانستند زندگی خود را از کابوسی که در آن گرفتار آمدهاند، نجات بدهند.کاش ...