نقد نمایش شب دشنه های بلندبه کارگردانی علی شمش
پستمدرنی جادویی از حال ما جن زدگان
ایران تئاتر_سید علی تدین صدوقی : علی شمس را سالهاست که میشناسم. از همان اولین کارش. از همان روزهایی که در تریای تئاتر شهر مینشستیم و در مورد تئاتر ساعتها باهم صحبت میکردیم و گاهی هم نظراتمان مخالف هم بود.
از همان موقعی که بوی قهوه و چای تریای تئاتر شهر بویی صمیمی بود. از همان موقع که با اندک پول توی جیبت میتوانستی پس از خستگی تمرین یک چای بخوری. من البته با علی شمس بیشتر از آنکه اختلافنظر داشته باشیم همسو بودیم.از همان اوایل دیدن او و آشنایی با این جوان جویای نام، سخت به دلم نشست و تا به امروز دوستی ما محکمتر از قبل ادامه دارد. حتی زمانی که او برای تحصیل به خارج از کشور رفت هماره در آن تریای پر از خاطره دلم برایش تنگ میشد. او از همان ابتدا دارای مانیفست خود بود. دارای فکر و اندیشهای مستقل در تئاتر.
او به دنبال تولید اندیشه و تفکر بود و نه صرفاً اجرای یک نمایش واین را هماره دنبال کرده است علی شمش خود دستی در نقد داشت و یک وجه او هماره منتقد مانده است. ازاینرو کارهای او را هماره دوست داشتم چراکه در پی کشف است و اندیشیدن و تولید اندیشه و تفکر او تئاتر خاص خود را دارد.
علی شمس هماره در پی گره زدن تاریخ و سرمشق از آن برای رهایی از امروز است. برای رسیدن به رشد و تعالی، برای نوعی درس گرفتن از تاریخ که چراغ راه امروز و آینده امان باشد. از همین رو بهترین سبک برای اجرایی کردن افکارش همانا پستمدرن است واو با شناخت به سمت انتخاب چنین بستری برای طرح افکارش رفته است.
در این نمایش علی شمش پهنه پستمدرن را با رویکردی نئورال و پارودیک در برابرمان میگستراند. او بهنوعی ادای دینی میکند به نمایشنامه نویسان بزرگ ایران و درعینحال نظرات خود را در خصوص نمایشنامهنویسی و درام بیان میکند. از همین رو در عینی حالی که به لحاظ موضوعی رئال است فضایی جادویی نیز دارد پس مالا رگههایی از رئالیست جادویی را نیز میتوان در کارش دید. او با تلفیق کمدی آنهم از جنس دلارته سعی دارد که دو موضوع را به لحاظ زبانی و زمانی در هم بتند درعینحالی که تضاد و تناقضاتی هم در آن میبینیم و این خود یکی از نشانههای پستمدرن است.
هرچند که دو بخش نمایش بهظاهر ربطی باهم ندارند و بهمثابه دوتکه جدا از هم به نظر میرسد اما باید گفت که همین تفارق نیز باز خود میتواند یکی از پارامترهای پستمدرن بهحساب آید علی شمش میداند که چه می کند و چه میخواهد.
اما چیزی که در این میان خود را نشان میدهد، موضوع نمایش است؛ که بیشتر برای مخاطبان خاص است تا همه تماشاکنان . به همین دلیل به لحاظ ماهوی نمیتواند با همه تماشاکنان ارتباط پویا،مستمر و درونی برقرار نماید. واین عدم ارتباط موجب کندی ریتم ازنظر مخاطب میشود. درعینحالی که در بخش دلارته ریتم کمی کند است.
درواقع بخشهایی تکرار میشود که میتواند نباشد. هرچند تکرار بخشی از این کمدی است اما به لحاظ تکنیکی میشد آن را در نظر نگرفت. چراکه اطلاعات تازهای هم به مخاطب نمیدهد و تبدیل به یک کلیشه میشود. درهرحال میشد که با یک نخ تسبیح مشهودتری این دو بخش را به هم بهنوعی وصل کرد. حداقل به لحاظ درونی و زیر متن. هرچند قصهای که در دلارته گفته میشود بیشباهت به حال روزگار مردمان ما نیست.
علی شمس با میزان و حرکات ایستا به لحاظ بیرونی در بخش نویسنده وجن ریتم تند درونیای خلق کرده و حرکتی روبهجلوی ایجاد میکند درعینحال شاید به لحاظ ظاهری ایستا مینماید؛ اما با تکمضرابهایی که بهخوبی فرزین محدث ایجاد میکند این ایستایی کمی رنگ میبازد.
طراحی صحنه بهخوبی بیان نگر هدف نویسنده و کارگردان است. و بهشدت دراماتیک و کاربردی که تأثیرش در ذهن میماند توگویی تمامی حروف عریان و فریادکنان در حال برونریزی هستند اما زمانه اینگونه نمیخواهد و وای بر این زمانه ناسازگار.
علی شمس روی کردی امروزی نیز دارد یعنی اکنون جامعه را نیز بهگونهای بیان میکند. تاریخ معاصری که این روزگار را برای همگان ساختهوپرداخته کرده است. روزگاری ناخوشایند که جنیان و دیوان و ددان دشنه هایشان را بر جان ما فرود می آورند و ما را چون جنزدگان، وامانده در خود فرو می برند .
از اینها که بگذریم باید به بازیها پرداخت. صدای پوریا شکیبایی که همگان را به یاد استاد همیشه زنده خسرو شکیبایی عزیز میاندازد. آن «عمو خسرو» مهربان تئاتر و سینما که دیگر در میانمان نیست. روحش شاد. فرزین محدث بدون اغراق و زیادهروی در طنز و کمدی نقش عزیز را قابلباور و شیرین بازی میکند. دیگر بازیگران به همین نسبت روان و بدون اغراق مینمایند. در بخش کمدیا دلارته نیز با توجه به تجارب و دانشی که علی شمس اندوخته بازیها مطابق آنچه که در این سبک کمدی هست اتفاق افتاده.