در حال بارگذاری ...
نقد نمایش «یک دقیقه و سیزده ثانیه» به کارگردانی شهرام گیل‌آبادی

در معرض خطر گرفتار آمدن

ایران تئاتر،اردشیر شیرخدایی*: طی یک دهه اخیر رفع بحران کارتن‌خوابی به یکی از چالش‌های اجتماعی پایتخت کشور تبدیل‌شده است. شهرام گیل‌آبادی کارگردان «یک دقیقه و سیزده ثانیه» گفته است این نمایش نگاهی به معضلات اجتماعی زنان به‌ویژه زنان کارتن‌خواب دارد.

 تئاتر هنر آگاه و متعهدی است. هنرمندان دغدغه‌مند نیز سعی می‌کنند با پرداخت زیبایی شناسانه به موضوعات حاد و بغرنج اجتماعی، نقشی در آگاهی‌بخشی و ایجاد حساسیت در جامعه برای رفع شرایط نامطلوب فراهم آورند.طی یک دهه اخیر رفع بحران کارتن‌خوابی به یکی از  چالش‌های اجتماعی پایتخت کشور تبدیل‌شده است.

شهرام گیل‌آبادی کارگردان «یک دقیقه و سیزده ثانیه» گفته است این نمایش نگاهی به معضلات اجتماعی زنان به‌ویژه زنان کارتن‌خواب دارد و از تحقیقات میدانی و مصاحبه با ۵۳ زن، چهار داستان که عمومیت بیشتری را شامل شده برای اجرا انتخاب کرده‌اند و نمایش به شکل تعاملی می‌خواهد قصد خود را پیش ببرد. بهمن عباسپور و محمد چرمشیر به‌عنوان نویسندگان این کار معرفی‌شده‌اند.
قطعاً نیت و نحوه پرداخت به مسائل اجتماعی در یک اثر هنری از مهم‌ترین ارکان تأثیرگذاری و موفقیت آن تلقی می‌شود. شیوه‌ اجرا و نوع نگاه این نمایش علی‌رغم پشتوانه‌ی تحقیقاتی و میدانی ذکرشده، طوری است که شاید پیوند تنگاتنگی با قصد و نیت اصلی طرح‌شده، برقرار نکند. شکل پرداخت و شخصیت‌پردازی «یک دقیقه و سیزده ثانیه»، چندان جسورانه  نیست. کلیشه‌ای، سانتیمانتال و شاید فاقد ابعاد عمیق برای درک و شناخت شخصیت‌ها و نهایتاً اثرگذاری لازم باشد. فارغ از جنسیت بیولوژیکی نویسندگان نمایش، این پرسش مطرح است که ذهنیت آنان چقدر توانسته در دسته‌بندی، الویت انتخاب‌ موضوعات و نوشتن خودگویی‌ها و دیالوگ‌ها از سندهای واقعی موجود، به درک تجربه تلخ و دردآلود  این زنان کمک کند و اساساً آن را برجسته و تاثیرگذار نماید. در این نمایش سه زن درباره خودشان حرف می‌زنند و زن دیگری هم هست که دقیقاً معلوم نیست به چه علتی بقیه با حرف زدن او مخالفند و در انتها بالاخره صحبت‌هایی می‌کند و از تماشاگران دعوت به همخوانی می‌نماید. آیا قرار است به‌طور نمادین، نقش محکومین به سکوت را نمایندگی کند؟
در این نمایش تماشاگران به همراه بازیگران روی زمین نشسته‌اند اما اساساً علت وجودی این محمل و دورهم به لحاظ دراماتیکی مشخص نیست. آن‌ها ضمن اینکه شروع به گفتن قصه‌هایشان می‌کنند از تماشاگران سیگار و خوراکی می‌گیرند، از برخی  سؤال می‌کنند که آیا تابه‌حال عاشق شده‌اند یا از آن‌ها می‌خواهند چراغ تلفن‌های همراهشان را روشن بگذارند، نظرشان را می‌پرسند و از این قبیل… این‌گونه دعوت به تعامل با تماشاگران در نمایش، در به وجود آوردن حس مشارکت بین همه آدم‌ها کم‌وبیش باعث هم پیوندی حسی می‌شود اما  مخاطب را به چیزی جز احساسات آنی موجود درصحنه (و نه درک عمیق و دراماتیک از وضعیت کارتن‌خواب‌ها) رهنمون نمی‌شود. نحوه شخصیت‌پردازی و البته این شیوه تعاملی در سودای احتمال پذیرفتن ترحم‌آمیز نقش قربانی این شخصیت‌ها از سوی برخی از مخاطبان است. این رویه در نمایش کمتر در پی ‌شناخت تعاملی و ایجاد حس همدردی و درک واقعی از حرمان  افراد آسیب‌دیده است و نهایتاً  بعید به نظر می‌رسد منجر به کنش فعالانه مدنی در برابر چنین معضلی شود.
این هشدار درگیر کننده و مهم نیز که مخاطبان در هر جایگاه اجتماعی که هستند ممکن است در معرض خطر گرفتار آمدن در چنین وضعیت اسفباری باشند، از نمایش کمتر دریافت می‌شود.
بسیاری از افراد کارتن‌خواب، قربانی مطلق و بی‌چون‌وچرای شرایط محیطی و خانوادگی‌شان هستند؛ اما در موردهای دیگر، نقش مسئولیت فردی و انتخاب‌های شخصی افراد در قبال خود و سرنوشتشان مطرح است که به دلیل قرائت کلی‌گو و احساسات گرایی صرف در متن به آن اعتنایی نشده است.
مخاطب بیشتر از اینکه باشخصیت‌های ریحان، سمانه و پری در میانه صحنه مواجه باشد بیشتر خود بازیگران را (سیما تیرانداز، پانته‌آ بهرام و لادن مستوفی) با لحن معتادی و گریم و لباس تزیینی می‌بیند.
اما درهرحال طراح «یک دقیقه و سیزده ثانیه»، به‌خوبی از اثرات مؤثر شیوه‌هایی مانند سایکودراما، جمع‌نشینی، مشارکت حاضرین در خودابرازی و جمع‌خوانی و... آگاه است و این تکنیک‌ها را جدای از اینکه واقعاً چقدر به محتوا و هدفی که قرار است در مورد آن اطلاع‌رسانی و مسئله‌سازی کند نزدیک شده، به کار می‌بندد. به‌طورکلی به نظر می‌رسد نمایش به‌خوبی از فقدان یا کمبود فضاهای عمومی تعاملی اجتماعی و حتی موسیقایی و بزمی صمیمانه در فضای عمومی، به نفع  ایجاد هیجان احساسی در مخاطبانش سود جسته است بدون آنکه واقعاً به پروبلماتیک کردن موضوع بپردازد.  
با توجه به افزایش نگران‌کننده پدیده کارتن‌خوابی و اعتیاد به‌ویژه زنان در کشور، هنرمندان دیگری نیز به این موضوعات پرداخته‌اند. فیلم مستند شجاعانه‌ی «زنانگی» به کارگردانی محسن استادعلی که متأسفانه اکران محدودی در دهمین جشنواره سینما حقیقت و جلسات دیگر داشته، به زندگی چند زن بی‌سرپناه با سابقه اعتیاد به موادمخدر  و پیشینه‌ی طبقاتی و اجتماعی متفاوت از زبان خودشان می‌پردازد. آن‌ها شب‌ها برای خوابیدن در خوابگاهی (شلتر) در حوالی میدان شوش تهران جمع می‌شوند و صبح‌ها دوباره باید به خیابان‌ها برگردند. در بهمن و اسفند سال ۹۵ و فرودین ۹۶ هم نمایش مستند شلتر به کارگردانی امین میری و نویسندگی ساناز بیان در سالن قشقایی تئاترشهر، به زندگی همین آدم‌ها و تعدادی دیگر در شلتر پرداخت. برخی از بازیگران این نمایش قبلاً کارتن‌خواب بودند. نگاه غیرتجاری و شیوه صحیح، صریح و جسورانه پرداخت به مسائل و مصایب این زنان تاثیرتکان دهنده و آگاهی‌بخشی بر مخاطبانش گذاشته است.
ضمن تاکید بر اهمیت و ارزش عمل هنرمندان متعهد در آگاهی‌رسانی و ایجاد حساسیت در قبال ناهنجاری‌ها و مشکلات جامعه ازجمله کارتن‌خوابی به نظر می‌رسد عملکرد دولت و تصمیم‌گیری‌های کلان هدفمند و چاره‌ساز ازجمله تخصیص بودجه‌های  مستمر مناسب  برای ریشه‌کنی این معضل، بسیار حیاتی و در الویت اول است. اساساً تا زمانی که حضور کارتن‌خواب معتاد به‌عنوان تهدیدی برای امنیت اجتماعی، آدم‌ها و محلات شهری به شکل‌های گوناگون ازجمله احتمال وقوع جرم و جنایت‌های‌ ریزودرشت، اعتیاد و تن‌فروشی و انتقال بیماری‌هایی مانند ایدز و... محسوب می‌شوند و تلاش اصولی و کلان معناداری برای طراحی برنامه‌های پایدار کمک به بهبود وضعیت این افراد و ادغام‌شان در جامعه با حفظشان انسانی‌شان صورت نپذیرد، رمانتیزه‌کردن ایده‌ی پرداخت به چنین موضوعاتی برای ایجاد تفکر در مخاطبان، بدون ایجاد اهرم‌های مدنی برای فشار بر مسئولین امور در رفع مشکل، ره به جایی نخواهد برد به جز ایجاد موج‌های نه چندان اصیل با سویه‌های تجاری برای فروش بیشتر  نمایش‌های کم اثر.
 
٭اردشیر شیرخدایی، منتقد گروه تئاتر اگزیت

 




نظرات کاربران