نقد و بررسی نمایش «مهاجران» به کارگردانی مهرداد خامنهای
برابری در پیشگاه ترس بزرگ و ناامیدی
ایران تئاتر،اردشیر شیرخدایی*: «مهاجران»، نمایشی تک پردهای است که اسلاومیر مروژک نمایشنامهنویس و کارتونیست لهستانی در سال ۱۹۷۴ نگاشته است. خودش به دلایل سیاسی در سال ۱۹۶۳ لهستان را ترک کرد و تا سی و سه سال بعد به آنجا بازنگشت.
«مهاجران» درباره رابطهی یک روشنفکر (نویسنده) و پناهنده سیاسی (آآ) و یک کارگر روستایی مهاجر(یی) است که هر دو از یک کشور اروپای شرقی آمدهاند و در زیرزمین نمور و بیپنجره ساختمانی در شهر نامعلومی در اروپای غربی همخانه شدهاند. کارگر مهاجر پول جمع میکند و در آرزوی ساختن خانهی دوطبقهای در روستایش و کار نکردن تا آخر عمر است و روشنفکر هم به امید نوشتن و کار کردن بدون ترس از عواقبش در محیط آزاد جلای وطن کرده است. متن «مهاجران» کمدی سیاهی درباره هویت، انسانیت و غم غربت است و رویارویی انسان با رویای آزادی و شاید انفعال یاسآورش.
آثار مروژک را تحت عنوان ابزورد منطقی یا طنز سیاسی برچسب زدهاند اما خودش این عناوین را نمیپذیرد و آنها را ساده انگارانه میپندارد.
تماشای سه اجرای مختلف نمایش مهاجران به کارگردانی مهرداد خامنهای با سه گروه مختلف بازیگران در بازههای زمانی متفاوت، تجربه جالب و کمیابی است. این تجربه برای من با درک عینی همراه بود. اینکه رنگ وجودی هر بازیگر با ویژگیهای سنی، روحی و جسمی متفاوت تاثیرگذاری متغیری را در بستر (متن) یکسان دارد و بروندهی متفاوتی در تعاملات دو بازیگر در کلیت اثر برجای میگذارد.
رویکرد مهرداد خامنهای نسبت به متن «مهاجران» در هر سه اجرایی که در فرهنگسرای ارسباران، خانه نمایش و خانه موزه انتظامی دیدم، با تغییراتی جزئی هماهنگ و همسان بود. بسیاری از دیالوگها با بار مستقیم سیاسی و فلسفی و توضیحدهنده از متن اصلی مروژک حذف شده است. اما نتیجه حسی در هر سه اثر متفاوت از دیگری به نظر میرسد.
خامنهای در اقتباساش از مهاجران متن مروژک را طوری تراش داده که وجه اگزیستانسالیستی و وجودشناختی این شخصیتها در کلیت نمایش بارزتر شوند و این مساله را پررنگ نماید که علیرغم تضادهای ماهیتی آدمها، شرایط یکسان و تحمیلی، سرنوشت عملی یک شکلی برایشان رقم خواهد زد.
در اجرای فرهنگسرای ارسباران در خرداد ماه ۱۳۹۳، خامنهای با ابتکار، شخصیتهای مرد مهاجران را به زن بدل کرد. کارگر مهاجر به کارگر جنسی مهاجر تبدیل شد و نویسنده، عکاسی خبری هم بود. بازیگران ناهید مسلمی و شیدا خلیق بودند. کنش و واکنشها در این شخصیتها به دلیل تفاوت سنی زیاد و شیوه بازی حسی مادرانه ناهید مسلمی و سرخوشی نوجوانانه خلیق بیشتر از اینکه یک وضعیت تلخ و پیچیده سیاسی و بحران اگزیستانسیالیستی انسان را برجسته نماید، رویدادی همدلانه و حمایتکننده مادر و فرزندی را در شرایط غربت بازنمایی میکرد و البته تاثیرگذار بود.
در اجرای خانه نمایش (اداره تئاتر) در آبان ماه ۱۳۹۳، بازیگران هوشمند هنرکار و محمد زراعتی بودند. تطبیق جنسیتی شخصیتها با نمایشنامه تاثیری بر شکل نگاه خامنهای بر متن نداشت. اما این اجرایی به مراتب سردتر و بغرنجتر بود. نزاع و تنش بین دو مرد میانسال تلختر مینمود و از طرفی با وجود خشونت رفتاری مردمدارانه شخصیتها و به ویژه رفتار سوءاستفادهگرانه و گاه خیرهسرانهی کارگر علت رفتار دلسوزانه و سخاوتمند روشنفکر مشخص نبود. در متن نمایشنامه روشنفکر اشاره میکند که کارگر منبع الهام در نوشتناش شده است و عملی که از ترس عقوبت انجامش مجبور به ترک وطناش شد و به همین دلیل میل کمک و توجه به کارگر را پیدا میکند… کارگر، «یی» هم با کنایه به او میگوید:«ببینم… تو یک کمی از اون کارههاش نیستی؟!!»
البته برخی منتقدین نیز این جفت در نمایشنامه مهاجران را به واسطه مناسباتشان، ذاتاً عجیب قلمداد کردهاند.
در اجرای کنونی مهاجران (مرداد ۱۳۹۶)، با بازی غزاله کنعانپناه و آویشن بیکایی، با حس و درک متفاوتی از مهاجران مواجه شدم. غزاله کنعانپناه، نقش کارگر جنسی را توام با سادهدلی و پاکدلی بازی میکند و رفتار و منش غریزی و روستایی نقش را به خوبی انتقال میدهد. بازی آویشن بیکایی عصبیت، آسیبپذیری و رنجوری را در نقشش منتقل میکند و آن زیرزمین نمور را به فضایی دردآلود و مستاصل بدل میسازد. مناقشهی حسی و لفظی بین این دو شخصیت واقعگرایانه و یاسآورتر است. خامنهای بار سیاسی متن مروژک را در قالب نشانههای بیرونی مانند عکسها و صحنههایی از فیلم بار هستی فلیپ کافمن با ویدیو پروجکشن مختصر میکند. هر چند به نظر میرسد این رویکرد حذف بخشهایی از متن در رسایی مفاهیم مستترش در انتقال اجراییاش خدشه ایجاد کرده است.
در «مهاجران» تصاویر رویایی و باشکوه از آزادی مطلق فرومیریزد. شاید یکی از ایدههای برجسته مهاجران، فلجشدگی ذهنی در آزادی مطلق باشد. جمود و رکود فکری در شرایط بغرنج و نابرابر... فروکاستن مقام انسانی در تن در دادن به وضعیت غیرانسانی… بردگی چیزها… بردگی مصرف… بردگی در حسرت دستیابی به کامیابی.... آزادی که حرمت انسان در آن باز شناخته نمیشود و منجر به بازتولید نابرابری و تضییع حقوق است. همه این مسایل تصویر سفید آزادی را لکهدار میکند.
این مهاجرین باید در زیر لولههای فاضلاب اوقات بگذرانند، گاه غذای سگ بخورند و... این شرایط در نهایت آنها را به فروپاشی عصبی میکشاند. زن روشنفکر (عکاس) در کنشی عکسهایش را پاره میکند. شاید دیگر به اثربخشی کاری که میکند اعتقادی ندارد. در عین حال قدرت بیان و نفوذ فکریاش بر کارگر جنسی او را به واکنش پاره کردن پولهایی که مدتها جمع کرده بود، وادار میکند. آیا واقعا از بردگی رها شده است؟ آیا این یک لحظهی رستگاری و آگاهی تلقی میشود؟ پاره کردن پولها و عکسها (با بار معنایی سیاسی) در یک کنش همسان شاید تاکیدی است بر مشابهت وضعیت این دو شخصیت.
مروژک در مهاجران به دلایل سیاسی و اعتراضی، چهرهی ایدهآل ساخته شده طبقه کارگر توسط ایدئولوژی حاکم کمونیستی را در هم میشکند. کارگر در مهاجران به عنوان فردی فرصتطلب، بدجنس و خودخواه و حتی خبرچین ترسیم میشود. به همین دلیل و البته موضعگیری مروژک علیه اشغالگری شوروی، اجرای نمایش در آنجا ممنوع بود. سوزان گوستانزو استاد دانشگاه واشنگتن در زمینه مطالعات روسیه، اروپا در یادداشت مفصلی دربارهی اجرای زیرزمینی موفق مهاجران مروژک در مسکو دهه ۱۹۸۰ میلادی، متذکر میشود موفقیت نمایش مروژک متکی به بستر خصمانهی سانسور و مهاجرت داخلی روشنفکران ناراضی در دهه هشتاد میلادی بود. تحلیل زمینه به عنوان بستری برای درک تولیدات اجراها حایز اهمیت است و اینکه در تئاتر متنی که بدون در نظر گرفتن بستر خوانش میشود کنش اساساً اجتماعی اجرا را حذف میکند. در شرایط نظارت و سانسور شدید شوروی تماشاگرانی که به صورت مخفیانه به دیدن نمایش مهاجران میرفتند در واقع به نوعی عمل سیاسی دست میزدند. در این فضای پر تنش عناصر سیاسی نمایشنامه مروژک بر مسایل مربوط به وضعیت انسانی سایه افکند.
در اجرای مهاجران خامنهای علاوه بر مواجهه با یک وضعیت عمیق انسانی، نوعی بیمعنایی هم به واسطه وضعیتی که دو شخصیت در آن گرفتار آمدهاند درک میشود.
ایده برابری مسموم با این مضمون که همه در برابر قدرت مطلق یکسان هستند. یکسانی همگانی در برابر ترس بزرگ، کارگر و روشنفکر و سایرآحاد اجتماع را یکسان مینماید. ترس از ناامنی، بیحرمتی، بیکاری، بیپولی و... درست مثل اینکه همه در جلوی آبریزگاه عمومی در اجابت مزاج یکسان باشند.
برابری در پاره کردن پول و عکسها در بیمعنا شدن انگیزههایی که به دنبال آن بودند. و سرانجام رفتن به تختخوابهایشان تا به انتظار یک روز دیگر در همان وضعیت تکرارشونده و عبث در انتظار گودوی آرزوهای دست نیافتنیشان، شروع کنند. معناباختگی در بستر کاملا رئالیستی...
وضعیتی که « آآ» و «یی» در آن گرفتار آمدهاند بی شباهت به وضعیت «گوگو» و «دیدی» در انتظار گودو نیست. و البته وضعیتی که بیشمار انسان نه در غربت جغرافیایی که در طردشدگی کشور خویش به دنبال آرزوهای نامحققشان میدوند و هرگز به آنها دست نمییابند. آرزوهای کوچک مانند داشتن سقفی حقیر از آن خویش یا دستیابی به ایجاد حسی مشترک برای فهم درد مشترک یا... مقاومت. آیا باید دوباره و دوباره مقاومت کرد؟ این مقاومت شکست بهتری در پی خواهد داشت؟
بکت میگوید:«آنگاه که خسته شدی، آنگاه که از پای درآمدی، مهم نیست. باز مقاومت کن. باز بجنگ و شکست بخور. این بار، شکست بهتری خواهی خورد.»
مهرداد خامنهای کارگردان آلترناتیو، آرمانگرا و خوشفکری است. او برخلاف جریان غالب تئاتری اکنون، که در شهوت تجارت، سرگرمی و میانمایگی نفس نفس میزنند، در رود زلال تئاتر متعهد و کنشگر در حرکت است. در مراسمهای افتتاحیه نمایشهایش اغلب از کارگران و کارمندان و معلمان دعوت میکند. بسیاری از متون و نمایشنامههایی که در گروهش نگاشته یا ترجمه شده و یا فیلم برخی از نمایشهای اجرا شدهاش را با سخاوت برای همگان به اشتراک میگذارد.
خامنهای هنرمندی فکور با ذهینت انتقادی و جسور است که به نظر میرسد تحصیل و زندگی طولانی مدت در خارج از کشور به او ذهنیت مقایسهای گستردهتری بخشیده تا به آسودگی، مسایلی را به زیر سوال و نقد بکشد که در اذهان برخی اهل هنر، حتی هنوز ضرورت فکر کردن به آنها احساس نمیشود. مسایلی که هر هنرمندِ به روزی باید نسبت به آن موضعگیری داشته باشد و دربارهشان پرسشگری کند و به خلق اثری دست بزند.
باشد که نگاه ارزشمند، روح عدالتخواه و آزاداندیشی چنین هنرمندانی تکثیر شود تا هنر از آفت تجارتزدگی و برهوت بیآرمانی در امان ماند.
منابع:
-اسلاومیر مروژک، مهاجران، ترجمه داریوش مودبیان، نشرقاب ۱۳۸۰
-مصاحبه با مروژک www.web.archive.org در wayback Machine
- www.britannica.com
- سوزان گوستانزو، بازهم متن و بستر آن، اجرای نمایش مهاجران اسلاومیر مروژک در استودیو-تئاتر «چلاوک» مسکو، ترجمه شیرین میرزانژاد
-ساموئل بکت، در انتظار گودو، مترجم علی اکبر علیزاد، بیدگل ۱۳۹۰
٭اردشیر شیرخدایی منتقد گروه تئاتر اگزیت