در حال بارگذاری ...
علی شمس نویسنده وکارگردان شب دشنه های بلند

ننگ بر کارگردانی که برای یک نمایش التماس بازیگر را می کند

ایران تئاتر: علی شمس از چهره های نام آشنای تئاتر کشور است که تا کنون نمایش های متعددی همچون اگر شبی از شب‌های تهران مسافری، مخاطب خاص، قلعه انسانت، داستان‌های میان‌رودان و ... را به صحنه برده است.

«شب دشنه‌های بلند» عنوان نمایشی است که این روزها به نویسندگی و کارگردانی علی شمس در تماشاخانه تئاتر مستقل تهران، روی صحنه است. به انگیزه اجرای نمایش گفتگویی با علی شمس انجام دادیم.

 

عنوان نمایش تداعی‌گر یکی از 5 تسویه‌حساب بزرگ سیاسی جهان است که توسط هیتلر انجام شده ، چرا این عنوان را برای نمایش خود انتخاب کردید؟

من در کارهایم چه در انتخاب عنوان و چه در فرآیند متن، از ارجاعات فرامتنی، بین متنی و درون متنی زیاد استفاده می‌کنم و قائل به ساخت چیزی قائم به خود نیستم. به عقیده من مجموعه چیزهاست که یک‌چیز کلی را می‌سازد. این خرده روایت‌ها وخرده داستان‌ها هستند که از پیش‌آگاهی، دانسته‌ها، خوانده‌ها و شنیده‌های مخاطب برای ساخت یک‌چیز جدید کمک می‌گیرند. در حقیقت من بخشی از فرآیند شخصیت‌سازی روایت خود را از ذهنیت و پیش‌آگاهی مردم وام می‌گیرم. شب دشنه‌های بلند نیز ارجاع به یک رویداد تاریخی در دوران حکومت هیتلر در آلمان دارد هرچند در نگاه اول هیچ ارتباطی با این حادثه ندارد. نمایش در مورد نازیسم نیست؛ حتی تاریخی نیست؛ وقایع قبل از جنگ جهانی دوم بین سال‌های 1932 تا 1935 را نیز تعریف نمی‌کند. فقط یک تسویه‌حساب است و من این عنوان را از این حادثه وام گرفتم.

 

یعنی جستجوی مخاطب برای ایجاد ارتباط میان نمایش شما و حادثه حوادث مرگبار قتل ارنست روهم و همکارانش، باطل است؟

من اصولاً سعی می‌کنم فرآیند تاویل را برای تماشاگرم باز بگذارم. خیلی نشانه کار نمی‌کنم هرچند نشانه در هر متنی وجود دارد اما اصولاً علاقه‌مندی من در شرح یک روایت توجه به فرآیند تأویل است یعنی از پیش‌آگاهی تماشاگر برای کشف ارتباط بین کلمه، عبارت و مفهوم استفاده می‌کنم.

 

پس در شب دشنه‌های بلند باید به دنبال یک تسویه‌حساب بزرگ بگردیم؟

ببینید؛ من در این نمایش چند خط را باهم پیش می‌برم. اولین توجه من به تاریخ نمایش‌نویسی در ایران است که یک فرآیند تعمیم‌پذیر است و خیلی عامدانه نمایشنامه‌هایی را که دوست داشتم انتخاب کردم و در خلال آن‌ها بخشی از تاریخ ایران را شرح دادم.

پایه‌های نمایش من یک جعل است. متن در فرآیندی در مسیر رئالیسم جادویی و ناتورالیسم جعل می‌شود و به تماشاگری که پیش‌آگاهی تاریخی به خودش و کشورش دارد باز گزارشی ارائه می‌دهد و در هوای آن چند مفهوم را پیش می‌برم.

اولین مفهوم، توجه به دو واژه حسادت و حقارت است که برای من از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بودند. چون اعتقاددارم انسان‌ها اصولاً شکست خود را نه در کم‌کاری، تنبلی و حتی در بهترین حالت بدشانسی؛ بلکه در موفقیت دیگران می‌بینند. یعنی ما شکست خوردیم چون دیگران موفق هستند و این ترسناک‌ترین قرائتی است که می‌توان از یک پدیده داشت.

از جهتی همه این‌ها در ساحت پست‌مدرن روایت می‌شوند و علاوه بر توجه به تاریخ نمایشنامه‌نویسی، تأکید بر دو مقوله حقارت و حسد، شوخی با برخی مؤلفه‌های فرهنگی و آیینی کشورمان مثل تخم‌مرغ شکستن، مفهوم جن و ...، به سفر در زمان، تکثر شخصیت، تجمیع رویدادها و ... نیز توجه داشتم.

 

در بخشی از صحبت‌هایتان عنوان کردید که 4 نمایشنامه مرگ یزدگرد سوم، پچپچه‌های پشت خط نبرد، یک دقیقه سکوت و رقص روی لیوان‌ها را خیلی عامدانه و به‌واسطه آنکه به آن‌ها علاقه‌مند بودی انتخاب کردی، اما پیش‌آگاهی ما از این 4نمایشنامه خط سیری سیاسی از واقعیات مهم بعد از انقلاب اسلامی را تداعی می‌کند، آیا در نمایش شما باید به این مهم نیز توجه کنیم؟

به نظر من نمی‌شود هنرمند بود اما بی واکنش. نمی‌توان به چیزی که بر هستی و بودگی ما تأثیرگذار است بی‌تفاوت بود. تاریخ ما تاریخی عمیقاً سیاسی است. شما نمی‌توانی وجهه‌ای از وجود هستی ما به‌عنوان یک شهروند را بیابی که مبتلابه یک فرآیند یا تصمیم یا رفتار سیاسی نباشد و من به‌عنوان یک نمایشنامه‌نویس، کارگردان یا فارغ از بحث هنر، به‌عنوان کسی که به پدیده‌ها فکر می‌کند نمی‌توانم نسبت به این مسئله بی‌تفاوت باشم. من نمی‌توانم خشم یا تحسین خود را نسبت به پدیده‌های مؤثر اطراف خودم کتمان کنم. پس لاجرم این‌ها همه در آنچه من می‌نویسم تأثیرگذار هستند.

تاریخ ما از زمانه‌ای کهن حتی دوران مزدک، مانی و ... همیشه تاریخ جود به آدم‌های روشنفکر بوده و هست. تاریخ ما چه به لحاظ توده‌ای و چه به لحاظ حکومتی انسان‌های بزرگ خود را آزار داده است.

از سوی دیگر من در این نمایش از نمایشنامه‌نویس‌هایی تقدیر می‌کنم که روزها و ساعت‌هایی از زندگی مرا ساخته‌اند و در من تأثیر گذاشته‌اند و هیچ ابایی از این کار ندارم که حضور، شکوه و شعور آن‌ها را تحسین کنم.

من هدفم را در این نمایش مقابله با حقارت و حسادت عنوان کردم. من دشمن آدم‌های کوتوله‌ام. کسی که رنج‌ها و شکست‌هایش را در نه کاهلی و تنبلی خود بلکه در موفقیت و پیشرفت دیگران می‌بینند. و در این نمایش من از 4 نمایشنامه خوب کشور یادکردم.

 

کاراکتر خیالی نمایش شما «عباس مجدد خوش کوش» بود، این کاراکتر را باید نماینده طیفی از  مردم بدانیم یا نیمه پنهان فرد فردمان؟

عباس مجدد خوش کوش یک پدیده تکرارشونده است که در همه برهه‌های تاریخ وجود داشته و دارد. ایشان در یک نگاه نماد آدم‌های کوتاه‌قدی است که بیرون گود می‌نشینند و دیگران را تخریب می‌کنند. به عقیده من راز موفقیت افرادی مثل بهرام بیضایی این است که درگیر این مسائل نشد. اعتراض کردن خوب است، نقد کردن خوب است اما اینکه بدانیم برای پیشرفت و تحول‌آفرینی در کشور چه چیز باید نقد شود مسئله مهمی است. وظیفه یک هنرمند نقد سازنده سیاست‌های فرهنگی کشور است ولی متأسفانه برخی همسو با این سیاست‌های غلط می‌شوند و سایر هنرمندان را نقد می‌کنند. این افراد وظیفه اصیل خود را از یاد برده‌اند و عباس مجدد خوش کوش نماد آن‌هاست.

از منظری دیگر من یک زنهار هم به خودم زدم که من فقط علی شمس نیستم و یک مجدد خوش کوش هم هستم. همه آدم‌ها در خودشان نماد از این فرد دارند اما مسئله مهم این است که آیا حواست هست که کدام صفت وجودی‌ات پیش می‌رود. حافظ مگر چیز جز یک دیوان دارد. اما عامل جاودانگی او چیست؟ عنصری و عسجدی در زمان‌های خودشان از شعرای به نام و مشهور بودند اما چرا آن‌ها به‌اندازه‌ای که یک دهقان مثل فردوسی نامدار است، مشهور نیستند؟ ونگوگ ته بدشانسی است و در طول عمرش فقط یک تابلویش فروش رفت، چرا جاودانه است؟ بی‌شک جاودانگی مؤلفه‌های زیادی دارد و من سعی کردم در این نمایش نمونه‌هایی از آن‌ها را مرور کنم.

 

شما در بخشی از این نمایش مقایسه‌ای معنادار میان آثار جناب آقای بیضایی و آقای کوهستانی داشتید. چرا در میان این‌همه نمایشنامه‌نویس مطرح از آقای کوهستانی نام بردید؟

به عقیده من نوشتن آقای کوهستانی شناسنامه‌دار است. او برای جشنواره نمی‌نویسد. برای کارهایش انگیزه دارد. متأسفانه در روزگاری کار می‌کنیم که تولید اثر هنر خاله‌بازی شده است. کارگردان با 4 بازیگر چهره کار روی صحنه می‌برد. ننگ است که یک کارگردان التماس بازیگر را می‌کند که در یک نمایش برای او بازی کند. این‌ها هنرمند نیستند، این‌ها همان عباس‌های مجدد خوش کوش هستند. آیا بیضایی این‌گونه است؟ آیا کوهستانی، نادری، استاد محمد و ... این‌گونه بودند؟  

 

گفتگو: علی رحیمی

 




نظرات کاربران