در حال بارگذاری ...
نقد و بررسی نمایش «نظارت عالیه» به کارگردانی مهدی خالقی

یادآوری‌های ناکام: اثربخش یا بی‌اثر؟

ایران تئاتر، اردشیر شیر خدایی*: «نظارت عالیه» اولین نمایشنامه نوشته‌شده توسط ژان ژنه است. ژنه یکی از مهمترین و نامتعارف‌ترین نویسندگان قرن بیستم است که تاثیر عمیقی بر جریان تئاتر ابزورد گذاشته است.

«نظارت عالیه» در دهه چهل شمسی توسط ایرج انور به فارسی ترجمه و در اردیبهشت ۱۳۴۸ به کارگردانی خود مترجم در ایران به روی صحنه رفت.
این نمایش بعد از چهل‌وهشت سال دوباره توسط گروه جوانی در تماشاخانه دا اجرا می‌شود. طراح و کارگردان آن مهدی خالدی، دلیل اجرای این نمایش را ادای دینی به محمود استادمحمد فقید می‌داند که در اجرای سال ۴۸ نقش زاغی را در نظارت عالیه ایفا کرده بود.
نظارت عالیه که در انگلیسی به ناظر مرگ ترجمه شده است به روابط سه بزهکار در زندان می‌پردازد و جهانی می‌سازد که جنایت و بزه به شأن و منزلتی اجتماعی بدل می‌شود و آدم‌ها در مناسباتی پوچ در این سلسله مراتب معیوب و واژگونه مسخ می‌شوند. آلبرت کوچویی، در نقد محتوایی نظارت عالیه به کارگردانی ایرج انور در همان سال ۱۳۴۸ نوشته است: «ژان ژنه، در این اثر و در دیگر نوشته‌هایش هرچه را که بیابد، مفید و نامفید به حال انسان دریابد، در هم می‌کوبد و این بار دلبستگی‌های انسان، زندگی و مظاهرش را خرد و نابود می‌سازد و بالاتر از همه این انسان را که هیچ چیز سرش نمی‌شود و کشتن انسان و موجودی چون خودش یک کار تمیز است؛ و افتخار هیچ است…»
انتخاب چنین متنی از آوانگاردترین‌ چهره‌های تئاتر جهان با هر انگیزه‌ای که باشد چنانچه با خوانش صحیح و اجرای خلاق و جسورانه در خور آن همراه نباشد، انتخابی ابتر و بی‌اثر خواهد بود.
در نمایشنامه نظارت عالیه، زاغی (چشم سبزه) زنی را به قتل رسانده. او در  انتظار صدور احتمالی حکم اعدام با گیوتین، در حالیکه به پایش زنجیر بسته‌اند بی‌خیال منتظر ملاقات با زنش نشسته که به وفای او بدگمان است. موریس و لوفران مرتکب جرم‌های کوچکتری شده‌اند. موریس هفده ساله است و شیفته‌وار (شاید هم برده‌وار) با زاغی ارتباط برقرار می‌کند. قدرت و جایگاه تبه‌کارانه زاغی را ستایش می‌کند. لوفران همزمان از موریس متنفر است اما به طور پنهانی به او توجه می‌کند. بت مورد پرستش لوفران، در ظاهر گلوله برفی است که زندانی جنایتکار سیاه‌پوستی است که قتل و جرم‌های زیادی مرتکب شده و هیچ وقت بر صحنه ظاهر نمی‌شود اما جایگاه و مرتبه‌اش از زاغی هم بالاتر می‌باشد و زاغی نیز به دوستی‌اش مفتخر است. او شاه زندان لقب دارد. تنها لوفران باسواد است و نامه‌های زاغی برای زنش را می‌نویسد. موریس، زاغی را تحریک می‌کند که لوفران از طریق نامه‌ها می‌خواهد زنش را قُر بزند. لوفران ظاهراً چنین می‌کند اما نه برای وصال با زن بلکه به دلیل  بریدن وابستگی کامل زاغی از محیط بیرونی و جلب تمام و کمالش به محیط زندان و هم‌سلولی‌اش… قرار است لوفران به زودی آزاد شود اما به دلیل ارتقاء جایگاهش و برانگیختن جلب توجه زاغی (و نه دیگر گلوله برفی)، موریس خوشگل‌ترین پسر زندان را در جلوی چشمان خونسردش خفه می‌کند، اما نهایتاً رها شده باقی می‌ماند و زاغی نگهبان را صدا می‌زند.
این شیفتگی و تعبد تبه‌کارانه و شیطانی و حتی قربانی کردن خویش در برابر جایگاه پرجبروت شر بزرگ با ویژگی پنهان‌تر روانشناختی کشش‌ها و تنش‌های جسمانی بین زندانیان همراه است و در محیطی که امیدی به روال عادی  و طبیعی زندگی وجود ندارد شخصیت‌ها در ناامیدی و بی‌حرکت غوطه‌ور می‌مانند و بی‌معنایی مطلق در این جهان محصور حکمفرما می‌شود.
نمایش نظارت عالیه به طراحی و کارگردانی مهدی خالدی، هم در پرداخت مضمون و هم در طراحی و اجرا، رویکردی محافظه‌کارانه دارد. به نظر می‌رسد اساساً این اجرا تمایلی به مکاشفه و عریان‌سازی مناسبات درون متن ژنه را بر صحنه ندارد یا در چنین هدفی چندان موفق نیست. انتخاب دو بازیگر زن برای ایفای نقش موریس و لوفران، ضربه زننده است. زنانی که ادای مردانه درمی‌آورند و ارتباطشان با زاغی درونیات بغرنج و ماهیتاً مناقشه‌برانگیز متن ژنه را برملا نمی‌سازد. آیا این انتخاب برای پیش‌گیری از بروز واکنش‌های احتمالی کراهت‌آمیز برخی از تماشاگران صورت پذیرفته است؟ انتخاب خالدی شاید مبتنی بر تحلیل ابتدایی روانی شخصیت ‌های موریس و لوفران صورت پذیرفته باشد. از آنجایی که آنان تسلیم محض قدرت فرادست می شوند و شیفتگی و کشش‌هایی هم در ارتباط با زاغی و هم یکدیگر بروز می‌دهند، این انتخاب آنها را در نمایش لابد زن (صفت) می‌پندارد که البته رویکردی تقلیل‌گرایانه و نیز ضدزن است و در واقع تمام مناسبات و روابط بین شخصیت‌ها و تنوع تفسیری مترتب بر نمایش تحت‌الشعاع این خوانش سهل‌انگارانه علیتی ساده فروکاسته و یکسان می‌شود.
از طرفی در این نمایش با شخصیت کاریزماتیک زاغی مواجه نمی‌شویم. ناامیدی و بی تفاوتی قدرت‌زا و جلب‌کننده را در افق نامشخص زندگی این شخصیت‌ها کمتر درک می کنیم. تلاش بازیگران نقش‌های لوفران و موریس در مردانه بازی کردن قابل توجه است اما با ماهیت معنایی اثر در تضاد قرار می‌گیرد. زبان بدن‌ها الکن است و در فضاسازی کم اثرند. حمام قدیمی دا، محیط خوبی برای بازنمایی محیط زندان بود هرچند که می‌شد از ظرفیت‌های فضایی آن با طراحی کارآمدتر بهره بیشتری برد.
نگاه ژان ژنه در این نمایش در جاهایی زن‌ستیزانه و مردمحورانه و قابل نقد است. ژان‌پل سارتر می نویسد: «می‌دانیم نه زن برایش حائزاهمیت است و نه روانشناسی زن.»
شخصیت زاغی، که گویا یک روسپی را به قتل رسانده و در آستانه اعدام است نسبت به اینکه زنش رهایش کند، عصبانی است و حتی توطئه قتل‌اش می‌چیند. زاغی می‌گوید: «…زنم‌ام مال خودمه، هرکاری دلم بخواد باهاش می‌کنم، اگرم بخوام، می‌تونم بهتون دستور بدم برین بکشیدش.»
در نمایشنامه نظارت عالیه، با تقدیس شر مواجه‌ایم و اینکه نظام ارزشی و اعتباری کاملا دگرگون شده است. زاغی و گلوله برفی گویی در کسوت قدیسان ظاهر می‌شوند. لوفران درباره گلوله برفی می‌گوید: «برق می‌زنه، ازش نور پخش می‌شه… سیاس، اما تمام این دوهزار سلولو روشن می‌کنه.» او رهبر تمثیلی زندان است. زاغی در رده پایین‌تری از گلوله برفی است و او نیز سرسپرده اش است. پاهای زاغی و گلوله برفی در زنجیر است اما در نمایش خالدی این نماد حذف شده است. زنجیر نماد قدرت در کنترل این قدیسان گناهکار زمینی است. ژنه جنایت را جنسی‌شده می‌کند. او در آثارش نگاه لیبیدویی به جرم و سلسله مراتب قدرت مردانه و تبه‌کارانه می‌افکند.
بسیاری از مفسران دلایل پرداخت ژنه به چنین مسایلی را در آثارش، زندگی شخصی‌اش می‌دانند.
ژنه بچه نامشروع یک مادر روسپی‌ بود که مدت کوتاهی پس از تولدش رهایش کرد. نهایتاً خانواده‌ای دهقان او را به فرزندی پذیرفت. در سن ده سالگی به جرم دزدی دستگیر شد و بخش عمده‌ای از نوجوانی‌اش را در دارالتادیب بدنامی گذراند. در محاصره بزه‌کاران و محیطی مملو از بی‌رحمی و کثیفی و...  با کار شاق و اجباری… اثر تادیب‌خانه به جای اصلاح، پایبندی‌اش را به زندگی بزهکارانه تقویت کرد. بعد به ارتش رفت اما خیلی زود آنجا را رها کرد. ژنه دوازده سال را به صورت خانه‌به‌دوش، دزد و خودفروش در اروپا ول گشت. مرتب زندانی می‌شد. در زندان نوشتن را کشف کرد. اولین شعر و رمانش را در زندان نوشت؛ و ای بسا اولین رویا‌هایش را با سویه‌های میل در جوار مجرمین و محکومین و زندانبانان زندان تسلی داد. نویسندگان و اندیشمندان بزرگی مانند کوکتو، سارتر، دوبوار و… نبوغش را کشف کردند و از او حمایت نمودند. ژنه در کتابی تحت عنوان خاطرات یک دزد به تمام اتفاقاتی که در زندگی‌ بزه‌کارانه‌اش هم رخ داده به شیوه خودش اشاره می‌کند. او گذشته‌اش را به عنوان مخزنی از امکانات زیبایی‌شناسانه می‌دانست تا سوابقی از دردسرهای اخلاقی...
ژان‌پل سارتر در کتابش «قدیس ژنه: بازیگر و شهید»، ژنه را به صورت قهرمان نفی کننده جامعه‌ای که او را نفی کرده بود تصویر کرد. ژنه که به زندگی بزهکارانه محکوم بود، به تعبیر سارتر با زیستن کامل امکان‌های بزهکارانه‌ای که جامعه در اختیارش گذاشته بود نه فقط فضیلت بلکه نوعی مذهب از ضرورت ساخته بود.
ژنه در جایی از نمایش نظارت عالیه می‌نویسد: «سلول‌های زندون پر از قصه‌های عجیب و غریبه… عجیب‌ترین قصه‌های دنیا.»
او با استفاده از نبوغ و شرایط دهشتبار زیستی‌اش و البته کشوری که هنرمندان و نویسندگان‌اش در آن یکسره به حمایتش شتافتند، به برجسته‌ترین نام‌های دنیای تئاتر و ادبیات بدل شد.
به امید تماشای اجراهای خلاقانه و پیشرو از نام‌های بزرگ و پیشگام در  عرصه نمایش در کشورمان
 
 
 
منابع:
۱. ژان ژنه، نظارت عالیه، ترجمه ایرج انور، انتشارات میلکان ۱۳۹۵
۲. خرم‌زاده اصفهانی، ستاره- کارگاه نمایش از آغاز تا پایان ۱۳۴۸-۱۳۵۷، انتشارات افراز ۱۳۸۷
۳. آستین‌ئی.کویگلی، ژان ژنه، ترجمه رضا رضایی، نشرماهی ۱۳۸۲
۴. www.britannica.com/biography/Jean-Genet
۵.  گاردین
۶. www.enotes.com/topics/deathwatch-Jean-genet
 
 
٭اردشیر شیر خدایی منتقد گروه تئاتر اگزیت
 
 

 




نظرات کاربران