در حال بارگذاری ...
گفتگو با پویان محمودی یکی از کارگردانان نمایش «ما سه نفر بودیم»

حمام خانه رضا، داخلی، شب

ایران تئاتر: پویان محمودی یکی از سه کارگردانی است که نمایش «ما سه نفر بودیم» را به صورت گروهی به همراه صالح علوی‌زاده و پویا چوداریان از ابتدا تا به انتهایش همراهی کرده است. آنها اثری را خلق کرده‌اند که از معضلی اجتماعی می‌گوید. معضلی که در دهه حاضر بسیار از آن شنیده‌ و غمگین شده‌ایم.

پویان محمودی از کارگردانان نمایش «ما سه نفر بودیم» در حوزه نمایش تجربه‌هایی کسب کرده است که از میان آنها می‌توان به  نویسندگى و کارگردانى نمایش‌هایی چون «رقص آخرین برگ»، «اسم هیچکس لیلا نیست» بازیگرى و نوازندگى در نمایش «اینا همه خوبن»، آهنگسازى نمایشنامه‌خوانى «مرده شور» و کارگردانی «ما سه نفر بودیم» اشاره کرد. حال به بهانه نمایش «ما سه نفر بودیم» با وی گفتگویی انجام داده‌ایم که می‌خوانید.

 

نمایش «ما سه نفر بودیم» با توجه به معضلات اجتماعی و پیامدهای آن ترتیب داده شده است. این تصمیم فارغ از روشنگری موضوع چه دلیل دیگری با خود به همراه دارد؟

بنده به همراه صالح علوی‌زاده و پویا چوداریان قبل از این پروژه چندین کار مشترک با هم داشتیم. در یک نشستى صالح ایده این متن را مطرح کرد و من و پویا از آن استقبال کردیم. چرا که از نظر ما دغدغه به معنى چیزی‌است که در تمامى دوران در جریان است و محدود به اقلیم و زمان خاصى نیست. این داستان، دغدغه‌ای‌ است که همیشه در جامعه در جریان بوده و هست به این دلایل باعث شد این پروژه شروع شود.

 

اهمیت آنکه یکی از معضلات جدی و ریشه دار اجتماعی با داشتن ریشه روان‌شناختی را در نمایش رصد کرده‌اید چیست؟

دغدغه اساسى ما چیزى فراتر از دغدغه‌هاى این روزهاى جامعه است. بخشى از دغدغه‌ها و مشکلات اجتماعى موجود در جامعه ما ریشه در خود آدم‌ها و قضاوت‌هاى آنها دارد. اینکه هر کسى به خودش اجازه هرگونه فکر و نظرى را می‌دهد. مسئله ما در نمایش «ما سه نفر بودیم» به طور مشخص ریشه در قضاوت‌ها و مسائلى دارد که ممکن است براى هر کسى از هر طبقه اجتماع رخ بدهد.

 

ذات هنر نمایش و نگاه اجتماعی نقطه مشترکی به نام نقد در ذات خود دارند. این دیدگاه در اثر تا چه اندازه وجود دارد؟

ما در این اثر صرفا یک داستان را روایت می‌کنیم. داستانى که هیچ نگاه انتقادى ندارد و چیزى را نقد نمی‌کند. هرچند که در همه کارها مخاطب می‌تواند برداشت انتقادى کند. اما هدف اصلى ما صرفا روایت یک داستان بوده و هست. داستانى که تاکید می‌کنم براى همه مردم ممکن است افتاده باشد.

 

در این نمایش قصه‌ای برای شنیدن وجود ندارد اما در مقابل با روایتی هوشمندانه از اتفاقی ناخوشایند که در آن حدشکنی نمایان است رو به رو هستیم. دلیل آنکه روایت را به قصه گویی ترجیح داده‌اید چیست؟

نمایش «ما سه نفر بودیم» نمی‌توانیم بگوییم قصه است، موضوع اثر یک اتفاق است. اتفاقى به معناى واقعى کلمه. چیزى که باعث می‌شود مخاطب درگیر لحظه‌ها شود، چیزى که در قصه گویى اتفاق نخواهد افتاد. ما سه نفر این اتفاق را در خود هضم کردیم و هر شب در نمایش با این حادثه مواجه می‌شویم.

 

روایت باتوجه به این کارکرد نقش موثری را ایفا می‌کند. آیا این رویکرد توانسته است در جهت خط سیر ماجرا کنش بیشتری را حاصل کند؟

بر می‌گردم به صحبت گذشته و اشاره می‌کنم که ما هر شب با این حادثه مواجه می‌شویم. در واقع اتفاقى که هر شب براى ما می‌افتد با تماشگر تقشیم می‌شود. مخاطب ما حس می‌کند، با ما هم سطح می‌شود و همدردى می‌کند. چرا که شاید خودش را جاى ما می‌گذارد و به این اتفاق فکر می‌کند و پیش خود می‌گوید شاید من هم بودم همین کار را می‌کردم. این در لحظه بودن براى ما خیلى اهمیت دارد. هرسه ما به این اعتقاد داریم که باید روى صحنه زندگى کرد. تک تک اتفاقات لمس کرد تا بتوانیم آنها هر چیزى را که براى این سه نفر اتفاق می‌افتد را به تصویر کشید. در لحظات آخر نمایش ما، پر از کنش و واکنش‌هایی است که ما از ذهن تماشاگر و ایشان از حال و فضاى ‌صحنه می‌گیرد. این لحظه‌ها بدون شک در طول روایت ما کمک کننده قرابت بین ما و تماشاگر است.

 

موضوع تجاوز نقطه عطف این نمایش به حساب می‌آید که برای متوجه شدن آن از پوسته به هسته متن خواهیم رسید که سبب گره افکنی هم خواهد شد. این تمهید لایه‌ای چه مزایایی برای شما داشته است؟

لغت «تجاوز» در فرهنگ واژگان مصطلح ما، یک معنى دارد؛ تجاوز جنسى. اتفاقى که به فرهنگ ما برمی‌گردد. چرا که پر از غلط‌هاى مصطلحى است که بعضى از آنها می‌تواند یک زندگی را نابود کند. «تجاوز» و معنى لغوى آن در صفحه آخر بروشور نمایش آمده است. تجاوز یکى از معدود واژگانى است که به صورت غلط مصطلح در جامعه ما جا افتاده است، و چه سوء تفاهم‌هاى بزرگ و کوچکى که به این واسطه رخ نداده است. یکى از اتفاقاتى که گریبان این سه نفر در نمایش را گرفته است همین موضوع است. موضوعى که قطعا همه ما با آن دست و پنجه نرم کرده‌ایم، و اولین فکرى که بعد از شنیدن لغت «تجاوز» به ذهنمان می‌رسد همین معناى تجاوز جنسى است. تجاوز می‌تواند به حریم یک شخص یا یک منطقه باشد، می‌تواند آسیب رساندن به یک شخص یا یک مکان باشد و چندین معنى دیگر که یکى از آنها تجاوز جنسى است؛ که همین موضوع باعث و بانى این اتفاق و حادثه در متن «ما سه نفر بودیم» می‌شود.

 

اهمیت سوژه نمایش ایجاب می‌کند که در میزانسن‌ها با سکونی تعمدی و محدود مواجه شویم. آیا این کارکرد هم تحت تاثیر روایت است؟

هدف ما در کارگردانى این اثر، ساده بودن و نزدیک تر شدن به مینی‌مالیسم بوده است.  تمام تلاش خود را در این رابطه انجام داده‌ایم. از نظر ما ایستا بودن و نداشتن میزانسن مشخص باعث هرچه بهتر رساندن فضا و در واقع حال این سه نفر بوده است.چهل دقیقه بدون حرکت بدون فرم و بدون هیچ گونه حرکات اضافى و به طور کامل نشان دادن فضاى مسترس و پریشان. فضایى که نمایانگر ذهن این سه نفر است و حتى می‌تواند باعث آزار و شکنجه مخاطب شود و کارى کند که مخاطب مدام تکان بخورد و اذیت شود یا آنقدر غرق در لحظه‌ها شود که یک لحظه هم تکان نخورد.

 

شخصیت پردازی‌ها با توجه به شیوه نمایش (مونولوگ) و لحن راوی‌ها که همان بازیگران هستند مهم است. حال کاراکترها با در نظر گرفتن این تعریف چطور تعریف شده‌اند؟

ابتدا اشاره‌اى کنم به شروع پروژه. صالح ایده را مطرح کرد و به صورت یک خطى گفت:سه نفر یک نفر به اشتباه را کشته‌اند. فروردین ٩٦ بود که این ایده مطرح شد و صالح قسمتى از مونولوگ خودش را نوشته بود. براى من و پویا خواند و گفت شما ببینید کدام یک از این دو آدم باقى مانده‌اید. من و پویا بدون هیچ گونه بحثى دقیقا همان کاراکترى را انتخاب کردیم که صالح فکرش را می‌کرد. این کاراکترها در ما نهادینه شد و تا حدودى از پایه از شخصیت‌هاى خودمان شروع به رشد و پرورش یافت. شخصیت پردازى‌ها تا حدودى شخصى سازى شده و دقیقا تجربه زیست مشترک ما سه نفر، تا جایى که بعضى از جزئیات کامل بر اساس زندگى شخصى ما طراحى و نوشته شده است. ازمکان و جغرافیاى زندگى من، تا نوع لحن و شخصیت درونى صالح که واقعا سه سال بزرگتر از من است و همچنین تا ذهن مشوش و تصویرساز پویا.

 

قضاوت به عنوان عملی رفتاری در کنار سوژه تجاوز که سبب پیش آمدن اتفاقی در اثر خواهد شد کنار یکدیگر به اهرمی هدفمند تبدیل شده‌اند. این موضوع‌ها را چطور در نمایش تناسب بخشیده‌اید؟

در کل وقتى صحبت از دغدغه و مسائل اجتماعى می‌شود نا خودآگاه پاى قضاوت وسط کشیده شده و دخیل می‌شود. هدف ما به طور کامل تقابل این دو مسئله مهم بود. قضاوت‌هاى بی‌جا و زود هنگام، در حالى که مخاطب ما می‌گوید: خندیدم اما بعدش از خنده‌ام پشیمان شدم و خجالت کشیدم. این رفتار تنها یک معنى می‌دهد، «قضاوت». خنده‌اى که روى دهان مخاطب خشک می‌شود، وقتى متوجه عمق فاجعه شده است. فاجعه‌اى که در نهایت می‌فهمد خودش هم می‌تواند جزئى از آن باشد. اتفاقى که ممکن است فردا، پس فردا یا روزها بعد براى همه اتفاق رخ بدهد. «قتل» نیز همانند سایر واکنش‌ها خیلى ساده اتفاق پیش می‌آید. کافى است تصور کنید که در موقعیت قرار گرفته‌اید، مدام تصاویر از جلوى چشمانتان عبور می‌کند و در نهایت چشمانتان را باز می‌کنید و می‌بینید یک نفر را کشته‌اید.

 

از نکات قابل توجه این اثر آن است که مخاطب با موضوع مطرح شده همذات پنداری می‌کند. آیا این دلیل را بر مبنای نقطه اتکایی برای واکنش مخاطب و باورپذیری روایت در نظر گرفته‌اید؟

همذات پندارى نه از دریچه پند و اندرز، بلکه صرفا جهت هشدار که این اتفاق براى هر شخصى ممکن است پیش بیاید هدف ما بوده. این سه نفر از طبقه متوسط جامعه‌اند. کسانى که کمتر دیده می‌شوند، اما بیشترین ضربه را می‌خورند. ما از چیز غریبى صحبت نمی‌کنیم. از تهران، از کوچه ششم امیر آباد، از بازى‌هاى کوچه، از عشق‌هاى کودکى صحبت می‌کنیم. از تمام چیزهایى که همه ما در گذشته تجربه‌اش کرده‌ایم. اما هر کس بنا به دوران و شرایط یک جور با اتفاق مواجه می‌شود. همذات پندارى اهمیت داشت زیرا این اتفاق نه در تهران، نه در سال ٩٦ بلکه در سراسر جغرافیاى ما و در طول تاریخ رخ داده و ادامه خواهد داشت. این دغدغه ما است، دغدغه‌اى که آن قدر در جریان است که دیده نمی‌شود.

 

نمایش «ما سه نفر بودیم» بر اساس تجربه گروهی در کارگردانی شکل گرفته است. ایده‌هایتان را با چه رویکردی به دیدگاهی یکسان برای روی صحنه آوردن نمایش به کار گرفته‌اید؟

کار گروهى در تئاتر خیلى وقت است که مُرده است. گروهى که با هم زندگى کرده‌اند، تجربه کرده‌اند، نه صرفا در فعالیت‌هاى هنرى باکه در خود زندگى. ما سه نفر با هم نوشتیم، با هم کارگردانى کردیم و هر سه بازى کردیم. در حالی که در ابتدا قرار نبود هیچ‌کدام بازى کنیم. اما تمام چیزها طوری پیشرفت که دیدیم داریم خودمان می‌شویم. یعنى کاراکترها خودمان شده‌اند و انگار خودمان هستیم که داریم بازى می‌کنیم. ایده‌ها یک به یک مطرح می‌شد و ما به توافق می‌رسیدیم. می‌توان گفت حرف هیچ کدام از ما به صورت صد در صد انجام نشد. چون ما همیشه به توافق گروهى می‌رسیدیم. صد در صد در گروه وقتى اتفاق شکل می‌گیرد که همه اعضاى گروه به یکدیگر و کارى که انجام می‌دهند ایمان داشته باشند.

 

مهمترین دلیلی که مخاطب می‌تواند به دیدن این نمایش بنشیند چیست؟

مهم ترین دلیل، موضوع و سادگى در روایت موضوع روز است. موضوعى که براى همیشه روز است. حتی در گذشته روز بوده است. تماشگر وقتى از سالن بیرون می‌رود مدام سوال است که اگر من هم بودم همین کار را انجام می‌دادم؟ یا نه؟ تماشگر وقتى در پایان دست می‌زند تازه متوجه می‌شود چه اتفاقى افتاده و ممکن است پیش بیاید؛ به این دلیل با حالى دگرگون از سالن خارج می‌شود. تماشاگرى که تا لحظه قبل می‌خندید، متوجه یکی از اتفاقات روز جامعه می‌شود و همزاد پندارى می‌کند چرا که ما خیلى ساده و بدون هیچ اضافه کارى این کار را انجام داده‌ایم. در واقع هدف ما روایت یک اتفاق بود و باقى ماجرا برعهده تماشاگر است.

 

گفت‌وگو از کیارش وفایی




نظرات کاربران