در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «من در پوست شیرم نمیگنجم» به کارگردانی صبا آزادی

بازگویی شرح حال شاعری که به اشتباه مبارز نامیده شد

ایران تئاتر، کیارش وفایی: دغدغه‌های روزانه جوامع بشری از جمله اتفاقاتی است که می‌توان به زبان‌های مختلف در مدیوم‌های متنوع از آن گفت و شنید. رویدادهایی که بی‌شک از زندگی مردم دور نیست و آنها می‌توانند با خاطری آسوده اثر را مورد کنکاش قرار بدهند. نمایش «من در پوست شیرم نمیگنجم» از این شاخصه برای بهتر ادا کردن حرف‌هایش بهره گرفته است.

تحلیل خواسته‌های مردم در اندازه‌های گوناگون جزو مواردی است که با در نظر گرفتن شرایط جغرافیایی، فرهنگی و سیاسی به وجود می‌آید که در راس هرم آن مسائلی چون انسانیت، اقتصاد و... به عنوان شاخه‌های اصلی که به زندگی انشعاب پیدا می‌کنند می‌توانند اثربخشی بیشتری را در فضای دراماتیک به همراه داشته باشند. البته در نمایش‌هایی که مخاطبان خود را با اثر عجین ساخته و بعد از مدتی دیگر مرزی بین آنها و گروه نمایشی قرار ندارد همچون این نمایش تفاهم ناخواسته‌ای پیش می‌آید که زندگی و سرنوشت در زمانی محدود تنها به یک راه ختم خواهد شد. بنابراین در نمایش «من در پوست شیرم نمیگنجم» از این خاصیت جهت همراهی مخاطب با اثر استفاده شده که از روایتی صریح بهره‌مند است. راهکاری که در آن ساختمان یعنی محل زندگی شخصیت‌ها به جهان اثر مبدل شده و اتفاقات، پیرامون این محدوده رخ می‌دهد. در واقع استفاده کردن از خرده روایت‌های منسجم این قابلیت را فراهم می‌سازد که همه چیز در کادری مشخص ترکیب‌ بندی شود و در قواعدی معین راویان اثر که همان شخصیت‌ها هستند به بازگویی جهان درون و بیرون خود بپردازند. همچنین باید گفت که شیوه «تئاتر روایی» در جریان سازی اتفاقات اثر، نقش بسزایی را ایفا می‌کند به طوری که رخدادهایی که در صحنه به نمایش در می‌آیند مبدل به موقعیت‌هایی می‌شوند که لحظات مختص به خود را دارند و به طوری نبض سرنوشت یک رویداد را به دست می‌گیرند که از فواید آن باید به رجوع مخاطب به تجربه‌های شخصی‌اش نیز اشاره داشت. حال با فراهم آوردن این حس انتظار آن می‌رود که در این شیوه، جهان اثر و کاراکترها با ایجاد فضایی شفاف به اندیشیدن و مقید کردن مخاطب جهت جلب توجه به مدیوم تئاتر که از خصیصه‌های این سبک است تلاش ویژه‌ای داشته باشند.

در نمایش «من در پوست شیرم نمیگنجم» هر کدام از شخصیت‌ها باتوجه به فاکتورهایی که نویسنده برایشان در نظر گرفته است هر کدام از آنها معرف و نشان دهنده قشری از جامعه هستند که با شرح روایت‌های خود که به صورت تکه‌هایی به هم چسبیده بازگو می‌شوند ساختاری یک شکل و منظم را پدید می‌آورند که در پاره‌ای از مواقع شروع به حرف زدن می‌کنند و در زمانی دیگر به عنوان شاهد ماجرا به روایت دیگر شخصیت‌ها گوش می‌سپارند و یا واکنشی از خود نشان می‌دهند که در هر سه صورت مخاطب را به عنوان شاهد عینی در نظر می‌گیرند. البته این نوع ترکیب و شکل خاصیت دیگری را با خود به همراه دارد که آنچه به روی صحنه به نمایش گذاشته می‌شود عاری از هر گونه هیجان است که می‌توان در آن از زیر گونه ژانر کمدی یعنی «کمدی سیاه» که معمولا مسائلی جدی چون بیماری، جنگ یا مرگ را دستمایه قرار می‌دهد و در نوع دیگرش رفتارها و واکنش‌های به ظاهر مخفی آدم‌ها را کنکاش می‌کند بهره برده است. این اثر در جغرافیای زمان و مکان نیز مسیری مشخص را به مخاطب خود معرفی می‌کند که به دوره مبارزه جمهوری خواهان آزادی ایرلند با استعمارانگلستان باز می‌گردد. در ادامه بی‌شک می‌توان این تعریف را درباره ساختار کلی اثر به کار گرفت که تناسب محتوایی، بصری، کارکردهای تکنیکی و طراحی صحنه و صدا در روان بودن بازگویی روایت بسیار موثر عمل کرده و شائبه‌ای را برای آنکه صحنه نمایش از کنترل خارج شود فراهم نکرده بلکه با استفاده از قراردادهای ایمایی به صحنه‌ها تمایز بخشیده است. در واقع از زوایه مخالف یعنی صحنه نمایش و شخصیت‌ها اگر به جایگاه مخاطب نگاه شود صحت این گفته تایید خواهد شد که اهمیت یکپارچه بودن اجزا در یک نمایش قدرت گزینش شاهدان عینی (مخاطب) را چه طور فراهم آورده و چه مزیت‌هایی را می‌تواند به همراه داشته باشد. حال در این بین اهمیت بازیگران چنین نمایش‌هایی دوچندان می‌شود زیرا آنها در خونسردی توان بازیگری خود را به نمایش در می‌آورند و در عمل باتوجه به محتوای اثر کنشها و واکنشهای حسابی شده‌ای را بروز می‌دهند که این مهم در شکل میزانسن از سوی کارگردان به مراتب موفق خواهد بود. با این توضیح که نمایش «من در پوست شیرم نمیگنجم» با آنکه اقتباسی آزاد از نمایشنامه «در پوست شیر» به قلم شون اوکیسی بهره برده اما متن این نمایش قائم به ذات دیدگاه نویسنده شکل گرفته است.

این نمایش در جهان خود به آسیب‌های اجتماعی اشاره دارد که می‌تواند هر فردی از آن را دچار بحران کند و یا از طریق به وجود آمدن اشتباهی مسیر زندگی‌اش را تغییر بدهد. حال با این توضیح می‌توان استنباط کرد که دنیای پیرامون در خود زیر شاخه‌هایی دارد که با آن تقدیر آدمی دستخوش تغییرات می‌شود؛ درست مشابه سرنوشت شخصیت «دانل» که شاعر بودنش در تعریفی به فردی مبارز کمرنگ جلوه کرد.

 

 

 

 

 

 

 




نظرات کاربران