نقد نمایش شیرهای خان بابا سلطنه به کارگردانی افشین هاشمی
شیر زنانی که در پوست شیر هم نمی گنجند
ایران تئاتر_سید علی تدین صدوقی : نمایش شیرهای خان بابا سلطنه یک کمدی موزیکال در سبک و سیاق نمایشهای سنتی آئینی است . که از تمامی عناصر این نمایشهای استفاده کافی و وافی را برده و با تلفیق عناصری از تئاتر نمایشی ایرانی را به صحنه کشیده است .
نمایش شیرهای خان بابا سلطنه یک کمدی موزیکال در سبک و سیاق نمایشهای سنتی آئینی است . که از تمامی عناصر این نمایشهای استفاده کافی و وافی را برده و با تلفیق عناصری از تئاتر نمایشی ایرانی را به صحنه کشیده است .
عناصری مانند تعزیه ، نقالی و پرده خوانی ، سیاهبازی و تخت حوضی و تصنیفها و ترانههای قدیمی . نمایش در زمان قاجار میگذرد هنگامه سلطنت ناصرالدینشاه . البته باید گفت که بیشترین دستمایهای که از حکومتهای خودکامه برای نمایشهای اینچنینی گرفته می شود همان زمان ناصرالدینشاه است .
شاید یکی از دلایل این موضوع معاصر بودن آن و نزدیک بودن زمان گذشته نهچندان دور با اکنون باشد که در حدفاصل آن مشروط و مشروطهخواهی و تجددگرایی و ورود فرهنگ غرب و مظاهر پیشرفت تمدن غرب و... وجود دارد ؛ که هنوز هم در لایههای مختلف جامعه ما مشاهده میشود .
هرچند که پیشرفتهای علمی ای که اکثر دست آورد غرب است بیش از یک قرن است وارد ایران شده اما هنوز هم که هنوز است در مواردی فرهنگ استفاده از آن در بین ما جا نیفتاده . مانند رعایت قوانین رانندگی و...
شیرهای خان بابا سلطنه در خصوص جور و ظلمی است که از سوی حکومت بر مردم ایران میرود . حاکمانی ظالم و کمسواد وبی سوا وبی فرهنگ وخود کامه که عامل این سفارت و آن سفارت خارجی هستند و همهاش به فکر جیب خود و منافع ومطامع خویش و مشغول چپاول مردم بدبخت و بختبرگشته و مظلوم این دیار .
حکام و عمال حکومتی که تنها به فکر شکم وزیر شکم و عیاشیها خود هستند و بهای این خوشیهایشان را باید ملت تحت ظلم ایران بدهد .
به مناسبت بزرگداشت پنجاه همین سال سلطنت پادشاه که همان ناصرالدینشاه باشد قرار است جشن و سروری شاهانه در پایتخت و دربار صورت پذیرد . همه درباریان ، عمال حکومتی و فراشباشیها و.... در پی جور کردن اسباب این جشن هستند تا بساطشان جور باشد وعیش ونوش و طرب شان کیفور .
در این میان روشنفکران ونویسندگان به اصظلاح جریده نویسانی که از آزادی و ظلم بر مردم وبیچارگی آنان دم می زنند ومی نویسند در بند می شوند ومورد شکنجه قرار می گیرند وکشته می گردند . ملت وکشور در فقر وبیماری و گرسنگی ورنج ودرد و... دست وپا می زند وشاه به فکر عیش نوش وبرگذاری مراسم بزرگداشت پنجاهمین سال سلطنتش است .
در این میان سیاهی که خدمتکار و کارگر ارباب است از ظلم او نسبت به خودش خسته شده فرار میکند . از سویی برای مراسم و جشنهای بزرگ داشت سلطنت شیری را آوردهاند تا نمایش بدهد ومردم را سرگرم کند . نگهبانان وقداره کشان از سر حماقت و ابلهی شیر را میکشند و گوشت شیر بیچاره را به یغما میبرند و بهناچار کار بهجایی میرسد که قداره کشان سیاه بخت برگشته را گرفته در پوست شیر کرده و نزد شاه میبرند .
از سویی یک چینی از کشور چین شیری را برای مراسم شاه به ایران میآورد .درون آن شیر نیز دختری ایرانی است . دختر همان نویسندهای که در ابتدای نمایش کشته شد و سیاه با او و دختر کوچکش برخوردی داشت و آشنا شد و شاهد به قتل رسیدن نویسنده بود . حالا آن دختر بزرگشده و پس از گذشت سالها آوارگی و دوری از وطن در قالب شیری چینی به ایران بازگشته است .
نمایش بهنوعی حال امروزمردمان را می گوید . نقد قدرت و حاکمان خودکامه و بلاهایی که برسر مردم می آورند . حکامی که جز حکومتشان و بقای پادشاهی اشان هیچچیز دیگری برایشان اهمیت ندارد حتی اگر این بقا به قیمت جان نیمی از مردم کشورشان و از دست رفتن خاک وطن باشد و برای حفظ خود به دامان این کشور و آن کشور افتادن .
سه زنی هم که به آنها ظلم شده برای کمک به مردم ومبازه با حکومت به عیاری مشغولاند . که در بخشهایی از نمایش با سیاه روبرو میشوند .
مردان این نمایش یا همه از حکومتیهای و چاپلوسان و نان به نرخ روز خوران و قداره بندان و نوچههای شان ولمپن های سر کوی برزن هستند یا مزدوران حکومتی ؛ تنها مردی که در پی مبارزه و احقاق حق است همان نویسنده ابتدای نمایش بود که کشته میشود. یعنی پدر طیاره دختری که از پس سالها در پوست شیر به ایران آمده . درواقع این زنان هستند که مبارزه میکنند و چون شیران میغرند و علاوه بر حفظ پاکدامنی و ناموس خود پهلوانانه چون مردان مرد میجنگند و زنانگی خود را تا رسیدن به آزادی و رهایی از ظلم و ستم به فراموشی سپردهاند .
از دامان چنین شیر زنانی است که مردان آزادمنش به دنیا میآیند و پرورش مییابند . سیاه نمایش همان سیاهی است که انتظارش میرود . شخصیتی که بهنوعی عاقل اندر سفیه است و در پی احقاق حق و ستاندن داد مردمان از بیدادگران خودکامه .
متن اما درجاهایی رو به تکرار میرود و به زیاده گفتن میپردازد و در انتها نیز به سرانجام نمیرسد درواقع با نوعی عدم انسجام و آشفتگی روبروست .
از تصنیف و ترانه و رجز و ... استفادههای بسیاری شده است که آنهم درجاهایی زیاده به نظر میرسد و زمان نمایش را طولانی میکند شاید این به دلیلی وجه موزیکال کار باشد .
بازیها اما روان و قابلقبول است . بخصوص بازی گلاب آدینه در نقش سیاه که استادانه بازی کرده و سیاه خودش را به صحنه میکشد. سیاهی که باید گفت در این نمایش خاص گلاب آدینه است او با بهرهگیری از همه شیوهها و سبکهای سیاهبازی شخصیت سیاه خود را خلق می کند ؛ چه به لحاظ بیانی و نوع لحن و صدا و چه به لحاظ بدنی و ارائه حرکات سیاه
زن بودن او بههیچعنوان برایش در این نقش محدودیت ایجاد نکرده وتو بهعنوان تماشاگر هیچ کمبودی را حس نمیکنی . او حتی رقص شکسته را نیز به نمایش میگذارد اما به شیوه خودش .واین استادی گلاب آدینه و شناختش را از شیوههای نمایش ایرانی میرساند . بیانی قوی و رسا و بازی ای دراماتیک .
اینکه نزدیک به دو ساعت روی صحنه باشی و نقشی را با همه افت خیزها و سختیهایش با انرژی ایفا کنی و ذرهای خستگی در تو راه پیدا نکند و تا به آخر پرشور و پراحساس با مخاطب ارتباط برقرار کنی و در ضمن وجه کمدی و طنز نمایش و شخصیت را حفظ کنی کار هرکسی و کار هر خامی نیست و استاد گلاب آدینه این نقش را پخته ایفا کرده که این حضور صحنه ای در شیوه سیاه بازی ایران به یادگار خواهد ماند .
شهرام مسعودی نیز هردو نقشش را بهخوبی و متفاوت ایفا میکند .بهخصوص نقش دومش یعنی زن پوشی را . او زن پوشی قابلقبول را ارائه میدهد . بدون آنکه به ورطه اداواطوار بیشازحد و غلو بیشازاندازه بیفتد .نرم و روان بازی میکند.
همینگونه است بازی بقیه بازیگران و ایضاً خود افشین هاشمی در نقش شاه که او نیز ناصرالدینشاه خودش را ایفا میکند با لحن ومیمیکی نمایشی . از اینها که بگذریم به بازی و حرکات و میزان سه زن میرسیم که باهم هستند . خواندنشان و رجزخوانیهایشان در قالب تعزیه بهخوبی و با رعایت و توجه به همه اصول دراین بخش از نمایش صورت میپذیرد که بهنوعی حماسی نیز مینماید . بازیگران همگی با انرژی ای مضاعف تا به انتها به ایفای نقش میپردازند واین یکی از نقاط قوت کار است . در واقع افشین هاشمی نشان داد که نمایش های سنتی آئینی به ویژه در بخش تعزیه چه پتانسیل بالقوه ای دارد و می توان به گونه های مختلف از آن بهره برداری های دراماتیک ونمایشی نمود .
گروه موسیقی هم با اجرای تصنیفها و موسیقی صحنههای مختلف بهخوبی در یک هارمونی دراماتیک با متن و اجرا همخوان همسو است .
اما باید گفت در بخشهایی چه در حرکات و چه در دیالوگها و تکهپرانیها و بداهههای بدنی وبیانی مواردی دیده میشود که سخیف ونامانوس به نظر میرسد و درشان و حد و اندازههای این نمایش که حرفی برای گفتن دارد ومیخواهد فاخر باشد و کمدی موزیکالی روشنفکرانه نیست .
حتی تصنیف ابتدای نمایش که توسط گروه موسیقی خوانده میشود هم نامتجانس است . کلمهای که با تکرار چندین و چندباره آن ، بهگونهای دیگرو نامانوس به گوش میرسد واین صورت خوشی ندارد و اصولاً تئاتری و نمایشی و دراماتیک نیست و صرفاً برای خنده گرفتن بکار رفته است.
از اینها که بگذریم با نمایشی شاد و مفرح و موزیکال و دارای بن اندیشه و فکر روبرو بودیم با کارگردانیای که تلفیقی است از نمایشهای سنتی و آئینی و عناصر تئاتری که هوشمندی و اشراف و شناخت کارگردان را بر شیوههای نمایش ایرانی و ایضاً تئاتر و چگونگی تلفیق این دو میرساند به افشین هاشمی و گروه خسته نباشید میگویم .