در حال بارگذاری ...
نقد ی بر نمایش «بکت» به کارگردانی مرتضی میرمنتظمی

بسکتبال در کاتدرال

ایران تئاتر، اردشیر شیرخدایی*: نمایش بکت به طراحی و کارگردانی مرتضی میرمنتظمی، اجرای مدرن و پرتحرکی از نمایشنامه ژان آنوی است که روایتی از ماجرای تاریخی جدال بین هانری دوم، پادشاه انگلستان و دوست و صدراعظمش، توماس بکت و درنهایت قتل او به خواست شاه در قرن دوازدهم میلادی است.

مسئله اصلی نمایش، کشمکش بین دو قدرت، دربار و کلیسا و جنگ آنها بر سر کسب امتیاز و سهم بیشتر است. در طراحی بکت، صحنه‌های کاخ و کلیسا به سالن تمرین بسکتبالی تبدیل شده است که گاهی شخصیت‌ها با شورت و کفش ورزشی توپ به دست به بازی یا تمرین مشغول هستند و یا کت شلوار و کراوات به تن دارند و دیالوگ‌هایشان را می‌گویند. گراندپیانوی دکوری هم در کنار صحنه قرارگرفته است که به واسطه توانایی بکت در نواختن قطعات موسیقی شاید ابزار تجسد بخشیدن جلوه روحانی او بر صحنه باشد که البته به نظر می‌رسد واقعاً از آن تهی است.
مدرن‌سازی فضایی متون نمایشی و اپراهای قرون گذشته، دست‌کم با به کارگیری ابزار و لباس‌های معاصر، تجربه انجام‌شده‌ای در هنرهای نمایشی جهان است. این طراحی در نمایش بکت با توجه به فضای رقابتی و مجادله دو نهاد قدرت بر سر کسب امتیاز بیشتر و شهوت پیروزی و سیطره برهمگان، انتخاب خلاقی است که گویی تماشاگران از پشت حصارهای فلزی تعبیه‌شده در جلوی صحنه، شاهد این مسابقه مقطع، حریصانه و زمینی هستند. موسیقی‌های انتخابی، روند تمرین بازی با توپ و نقش نمادین آنها، پرتاب‌ها به تور و حرکت تا حدودی به کسالت‌زدایی از متن پرگو و ایستای آنوی در اجرا، کمک نموده است اما فقط تا بخشی‌هایی از آن...
در عین حال به نظر می‌رسد طراحی‌های این نمایش، با قرائت نمایشنامه‌نویس، ژان آنوی، در تقدس‌زدایی از چهره توماس بکت و ساخت‌شکنی از دوگانه‌ی حاکمیت زمینی و آسمانی از یک رویداد تاریخی در مجموع تطبیق دارد. به دنبال این رویکرد از تصویر کلیشه‌ای حضور بصری و بیانات روحانیت مسیحی کلیسا بر صحنه نیز آشنایی‌زدایی می‌شود.
اما آیا به راستی منش و روش توماس بکت برای دفاع ازمنافع کلیسا و نهایتاً کشته شدنش به دستور شاه (و قدیس اعلام کردنش) لزوماً در قلمرو دفاع از الوهیت می‌گنجد؟ کلیسایی که درآن زمان به خوبی از سلسله‌مراتب مخوف و مناسبات به شدت زمینی و فاسدشده‌اش آگاه بود. کلیسایی که دستگاه عظیم پاپی‌ به عنوان هسته اصلی‌اش برای استرداد خود بکت، به راحتی تطمیع می‌شود. کلیسایی که از دادن مالیات و انجام سایر وظایف، برخلاف شهروندان عادی طفره می‌رود.
بکت در مقام یک عمل‌گرای تمام عیار، تنها امرغیراخلاقی را «انجام ندادن کاری که باید انجام شود»، می داند. او مشاور آگاه و هوشمند دسیسه‌های هانری دوم در حکمروایی‌اش و همینطور همراه دایمی هرزه‌گی‌ها و عیاشی‌هایش به مدت ده سال بود. تا اینکه شاه به سودای همسویی کلیسا با دربار، بکت را به مقام اسقف اعظمی کانتربوری می‌رساند و فرصت خوبی را برای انتقام تاریخی بکت به بهانه یا خدمت به شاه یا خدا، بر علیه خودش فراهم می‌کند.
اسقف لندن در جایی از نمایشنامه درباره‌ بکت می‌گوید: فکر نکنید او همان آدم ساده و هرزه‌ای است که ظاهرش نشان می‌دهد. هانری، بکت را در همه‌چیز سرآمدتر از خود می‌دانست حتی در می‌گساری و عیاشی! رابطه او با بکت مبتنی بر عشق و صمیمتی بود که به نفرت مرگباری بدل شد.
یکی از محورهای مفهومی در نمایشنامه‌ی بکت، موضوع ملت مغلوب و «ساکسون بودن» است. نرمان‌هایی که حتی صدسال پس از جنگ به دربار انگلستان نفوذ کردند و بر آنها سیطره یافتند. به این مسایل در نمایش تاکید مشخصی نمی‌شود.
نمایشنامه آنوی واجد خطاهایی تاریخی (خودآگاهانه‌ای) می‌باشد از جمله اینکه توماس بکت نه یک ساکسون بلکه در واقع یک نرمان بوده است اما ژان آنوی با بدل کردن بکت به یک ساکسون، وی را به شخصیتی تبدیل می‌کند که به دنبال هویت خود و به نوعی جبران سرشکستگی ملت تحت انقیاد و اهل مماشاتش باشد. این عامل در کنار کینه‌ای که از شاه به واسطه غر زدن دختری که دوست داشته، انگیزه خوبی برای پشت کردن به او و انتقام از دربارش فراهم می‌آورد.
نقش زنان در نمایشنامه بکت، بسیار محدود، غیرتاریخی و فروکاسته‌شده است. از این لحاظ بکت یک اثر ضدزن تلقی می‌شود. ملکه جوان، همسر هانری گریان، شکوه‌گر و زیردست شاه است و در نمایش حتی شاه را به دلیل عشق‌اش به یک مرد، بکت، تهدید به بی‌آبرویی می‌کند؛ اما در واقعیت تاریخی ملکه الینور همسر هانری دوم که ده سالی نیز از او بزرگتر بود، زنی قدرتمند و بسیار جذاب و اغواگر است و در سال‌های ابتدایی ازدواج برخلاف سایر زوج‌های سلطنتی، عشاق پرشوری بودند.
در نمایش بکت نقش شخصیت‌هایی مانند اسقف اعظم، ژیلبر فولیو، بارون‌ها، شاه فرانسه، پاپ و کاردینال و... تعدیل یا حذف شده‌اند که این مسئله نه تنها به موجز شدن نمایش کمکی نکرده بلکه تاثیرگذاری روابط و مناسبات را کاهش داده است. شخصیت‌پردازی نقش‌هایی به غیر از نقش هانری و بکت ناکارآمد و ضعیف به نظر می‌رسد. شایدهدایت بازیگران بیشتر مصروف ایده بازی با توپ‌های بسکتبال شده است. تاثیرگذاری حضور عباس جمالی در نقش هانری دوم، با نارسایی‌های بازی بازیگر نقش بکت بی‌توازنی ایجاد کرده است؛ و سرانجام اینکه شاید بکت آنوی یک انتخاب کسل و مطول است که ترفندهای خلاق به کاررفته در طراحی‌اش را نیز کم‌اثر کرده است. برای گریز از این وضعیت به ایده‌های اجرایی دیگری هم نیاز بود اما انتخاب ساده‌ی متن دیگر بر این طراحی شاید چاره سازتر می‌نمود.

منابع:
۱. ژان آنوی، بکت، نزهت شریعت‌زاده، انتشارات آگاه 1352
۲. www.enotes.com/topics/becket-jean-anouilh-in-depth
۳. www.telegraph.co.uk...the eternal triangle

 *اردشیر شیرخدایی؛ منتقد گروه تئاتر اگزیت

 




نظرات کاربران