در حال بارگذاری ...
نقدی بر نمایش در انتظار آدولف به کارگردانی علیرضا کوشک جلالی

خشونتی از یک خانواده متمدن فرانسوی

ایران تئاتر- رضا آشفته:در انتظار آدولف در واقع نمایشنامه ای است که پیش از این نیز به نام اسم در ایران ترجمه و کار شده است و در آن نام گذاری یک کودک ابزاری می شود برای برون فکنی ها و عقده گشایی هایی که در یک خانواده به ظاهر مدرن فرانسوی می تواند وجود داشته باشد و این دقیقا همان حال و هوایی است که می تواند از یک کمدی خانوادگی- اجتماعی یک تراژدی بسازد.

 نمایش اسم براساس نمایشنامه‌ای به همین نام که توسط «ماتیو دولاپورت» و «الکساندر دولا پتولیر» نوشته شده و «شهلا حائری» آن را به فارسی ترجمه کرده، به کارگردانی لیلا رشیدی در تماشاخانه ایرانشهر و در همین تالار فرهاد ناظرزاده کرمانی در سال 94 اجرا شد که در واقع ماجرای انتخاب اسم یا در انتظار آدولف برای کودکی است که هنوز به دنیا نیامده و همین امر برملا شدن رازها و تسویه حساب های شخصی خانوادگی می‌شود.

این نمایش «اسم» برای اولین بار در سال ۲۰۱۰ با کارگردانی «برنارد مرات» در تئاتر «ادوارد هفتم» پاریس به روی صحنه رفت و با استقبال‌ از طرف مخاطبان و منتقدان فرانسوی رو به رو شد و جوایزی را هم برای این اثر به همراه داشت. این استقبال در حدی بود که در سال ۲۰۱۲فیلمی به کارگردانی «الکساندر دولاپتولیر» نیز براساس آن ساخته شد که مورد توجه منتقدان فرانسوی قرار گرفت.

شاید نام در هویت بخشیدن به هر انسانی نقشی داشته باشد که گاهی برای گزینش آن در میان افراد خانواده درگیری ها و بگو مگوها و حتی قهر و آشتی ها در میان هست و این خود می تواند انگیزه ای اساسی باشد برای نوشتن نمایشنامه ای که در آن درگیری های بنیادین حول و حوش انتخاب یک نام در خانواده ای نسبتا متمدن فرانسوی رُخ خواهد داد.

بنابراین بهتر دیدیم که نقد پیش روی بیشتر به جنبه های روان شناسانه نام، هویت و دلایل برهم ریختن نظم درونی انسانها بپردازد و درواقع مساله اصلی اش پرداختن به برانگیختگی های منجر به خشم و عصیان باشد. 

 

یک آدولف موذی

یک آدولف قرار است که به دنیا بیاید اما هنوز چیزی معلوم نیست اما در حد یک نامگذاری هم به دلیل شباهت نام آدولف هیتلر فاشیست خطر آفرین و شرورانه تلقی شود.

وینسنت (اشکان خطیبی) به خانه ی خواهرش بابو (آوا شریفی) و همسرش، پیر (حسین امیدی) می آید و با دادن خبر بچه دار شدنش همه را دچار شگفتی می کند و در این خانه علاوه بر آنها کلود (رضا مولایی) هم هست که دوست دوران کودکی این سه نفر است. او موزیسین و نوازنده ی ترومپت هست و انگار کم تحرک و کم حرف هم هست که در اینجا بیشتر حضور فیزیکال دارد تا اینکه بخواهد پر تحرک و موثر بنماید. بعد هم آنا (آناهیتا درگاهی) به آنها می پیوندد که همسر وینسنت است. وینست در شوخی خود تاکید می کند که هدفشان از انتخاب نام آدولف توسط او و همسرش آنا نام آدولف دانری است؛ آدولف دانری (به فرانسوی: Adolphe d'Ennery) نمایش‌نامه نویس و رمان‌نویس قرن نوزدهم میلادی اهل فرانسه است. او که یک قرن پیش از هیتلر بوده است، حالا می تواند منبعی برای یک نامگذاری مجدد باشد. بی آنکه بخواهد القاگر یک انسان کش بزرگ باشد اما پیر نمی خواهد بپذیرد و نمی پذیرد و این مبنای شوخی بزرگی است که به توهین ها، تحقیرها و زد و خوردهای بعدی میان این دوستان قدیمی منجر خواهد شد.

در یک مهمانی دوستان عزیزتر از جان، بیان «یک شوخی بی‌مزه» باعث نبش قبرها خواهد شد و ارواح خبیثه در میان آنها تلاطم برانگیز خواهند شد که نیروی شر چیره شود بر روابط آنها که باید متمدنانه و دوستانه دیده شود. در واقع این بحث‌ها و مجادلات نقاب‌های «تفاهم و دوستی» را از صورتهایشان می گیرد و از آنها موجودات خبیث و خطرناک تا سر حد حیوانات غریب و ناشناخته می سازد. به هر روی به لحاظ سبک شناسی- آنچه در تماشاخانه روی می دهد، همانا دربرگیرنده ی موقعیت‌های ابزورد و گروتسک هست که در آن دیالوگ‌های گزنده و بی‌نظیر پیش برنده فضا و ارائه دهنده ساختاری در خور تامل و تاثیرگذار خواهد بود. به هر روی می دانیم که در انتظار آدولف یا اسم؛ برآمده از سنت کمدی‌های انتقادی- اجتماعی فرانسه است، که آغازگرش همانا مولیر است که در دنیای معاصر نیز این رویکرد موثر به دست یاسمینا رضا، با ضرب‌آهنگ نفس‌گیری در نمایشنامه هایش دنبال شده است و حالا نسل های تازه تر نیز از این روال دارند پیروی می کنند و اینان نیز در متن خویش ما را به هزارتوی افکار شیطانی روشنفکران نئاندرتال نزدیک می‌کند. فرانسویان در ژانر «طنز گزنده اجتماعی» در جایگاه ویژه‌ای قرار دارند و البته مثالهای بی شماری هست که می تواند بیانگر چنین دیدگاهی باشد و هر کدام در حد خود چنین حس و حالتی را تداعی خواهند کرد و این شناخت و تسلط همانا ریشه در همان پیشینه ی چند صد ساله دارد که آن هم درواقع از یونان باستان و کمدیادلارته ایتالیایی ریشه گرفته است. اما در هر حال این رویکرد در فرانسه دارد سبک و شیوه منحصر به فردی می شود که این فیلترها باعث تدارک اتفاقات مدرن است که می تواند بیانگر مسائل و موضوعات امروزی تر دنیا باشد.

 

اهمیت نام

در نمایش در انتظار آدولف در حقیقت نام بازیچه می شود که آدمها بتوانند بنابر اهمیت نام ذات درونی خود را آشکار کنند. نام همواره بیانگر نشانه هایی است؛ شاید امروز در ایران برخی همچنان نام چنگیز و تیمور را بر فرزندانشان بگذارنند بی آنکه بدانند اینان در تاریخ ایران بسیار خون افشانی ها کرده اند و در مقام خون ریزان شناسانده شده اند. اما امروز شاید تنها دلیل انتخاب این نام ها دادن قدرت و نیروی انکار نشدنی به فرزاندان خویش باشد وگرنه معلوم هست که هر که چنگیز باشد دیگر خون آشامی نخواهد کرد!! چنانچه انتخاب نام آدولف هم می توان بیانگر چنین نکته ای باشد اما فرانسه هنوز از خاطره جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه و شقاوت نیروهای نازیسم آلمانی در این کشور نشده باشد و برای همین حساسیت ها بر این نامگذاری بسیار هست.

در کتاب های روان شناسی عمومی می خوانیم: نام مناسب و نیکو نقشی بسیار تعیین‌کننده در رشد اعتماد به نفس و ایجاد هویتی مطلوب برای هر انسانی دارد. اسم هر فردی بخشی از هویت و شخصیت او است. باید نامی انتخاب شود که تلفظ آن مشکل آوایی و زبان شناختی نداشته باشد، معنی دار و هویت بخش و متناسب با دوره‌های مختلف زندگی باشد. باید توجه داشت برخی از نام‌ها کودکانه‌اند و برای زندگی بزرگسالی تناسب ندارند و برخی هم عکس این هستند. اسامی خوب آنهایی هستند که چند وجهی و چند موقعیتی باشند. این اسامی را می‌توان در موقعیت‌های خانوادگی، دوستانه، رسمی و اداری براحتی به کار برد.

اگر بپذیریم که نام بخشی از هویت است و این مکمل بودن هست که دلالت آشکار بر ساختاربخشی به هویت خواهد کرد چنانچه در این باره می دانیم که شناخت کمال هر موجودی به ویژه انسان به شناخت هویت آن بستگی دارد، یعنی اینکه در هر حدی توان آشنایی با ماهیت خود را داشته باشیم، به اهداف اغراض و نقطه کمال وجودی خود پی می بریم. پس کمال شناسی تنها به شناخت هویت ها بستگی دارد، یعنی در حدی که توان آشنایی با ماهیت اشیا داشته باشیم، به اهداف، اغراض و نقطه کمال وجودی پی می بریم. دانش های بشری هم، همه به دور همین محور می چرخند، به طوری که هر فنی از علوم، آنگاه پیشرفته خواهد بود که به شناخت دقیق تر موضوعات رسیده باشد و بتواند کشف بیشتری نسبت خواص و ویژگی ها و تاثیرات آن داشته باشد. گیاه شناس تا نتواند ماهیت گیاه را بشناسد و به تجزیه و تحلیل وجودی آن پی برد، در تشخیص خواص وجودی و فهم کمال آن ناتوان است. کسی که ماهیت آب را می شناسد، می داند که کامل ترین آب، بی طعم، بی رنگ و دارای وزن خاص است.

البته گاهی این شناخت، با تجربه پی درپی در آثار اشیا به دست می آید که این روش ها، هیچ گونه مخالفتی با شناخت هویت اشیاء ندارد، زیرا با تجربه، ماهیت اشیا را به طور مطلق یا نسبی می شناسد و سپس تشخیص می دهد که کمال وجودی هر ماهیتی از این دست، چیست و هدف عالی از آفرینش آن کدامین است.

هر موجودی در عرصه هستی، عهده دار کاربری خاصی در شرایط ویژه ای است. ما این نکته را می دانیم که از گرگ گوسفند زاییده نمی شود و هیچ گاه هسته خرما، انگور ثمر نمی دهد، بلکه هر موجودی، راه ویژه ای دارد که برای او خط کشی شده و در همان سیر معین حرکت کرده و عمل می کند.

بنابراین کمی این متلاطم شدن فضا به دور از واقعیت است و خبر از درکی اشتباه از مسائل خواهد داد. اگر پییر متعصب نباشد، شاید شوخی وینسنت نیز چندان برجسته نمی شد و قضایا تا این حد بیخ پیدا نمی کرد که اتفاقات ناگوار بعدی روابط آنان را برای دقایقی توام با خشونت گرداند.

زمانی‌ این اندیشه کمونیستی که “اگر شکم سیر باشد، شاعر به سخن آید”، زبان، فرهنگ، ادبیات و هویت انسانی‌ را مفاهیمی روبنایی، و نا‌ن و مسکن و اقتصاد را مفاهیمی زیر‌بنایی در جمعیت‌های انسانی توصیف کرده بود.

در این تقسیم‌بندی “زیر بناها و روبناها”، تغییرات کمی‌‌ای که در یکی‌ رخ می‌دهد، به تغییرات کیفی‌ در دیگری منجر می‌شود؛ همچون سیستم تعادلی در علم شیمی‌. به همین دلیل پاسخ به این سوال که در زندگی ما به عنوان یک «حیوان با‌شعور»، نان یا آزادی بیان و زبان، کدام یک اصلی‌‌ترین مایحتاج است، بسیار پیچیده‌تر می‌شود.

انسان به قول جامعه‌شناسان حیوان “ناطق و اندیشمند” است. لازمه این که انسان احساس کند زندگی‌ می‌کند، بر خلاف حیوانات فقط داشتن آب، غذا، خواب و ارضاء غریزه جنسی‌ نیست و رفع این احتیاجات حیوانی‌ روح سرکش انسان مدرن را تامین نمی‌کند.

در این میان، انسان‌ها هویت‌های گوناگونی دارند که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به هویت فردی (استعدادها و علایق شخصی‌ و خصوصیات منحصر به فرد) و هویت جمعی‌ (دینی، جنسی‌، طبقاتی، ملی‌، فرهنگی‌، زبانی‌ و …) اشاره کرد.

هر گونه تعرض به یکی‌ از این هویت‌ها در مورد هر انسان رشد یافته، واکنشی به دنبال خواهد داشت که هر باشعوری در هنگام تجاوز به حریم شخصی‌، خانه، قفسه، دفتر خاطرات و گنجینه معنوی او نشان می‌دهد.

در نمایش در انتظار آدولف نیز انگار حریم عقیدتی پییر کمونیست و روشنفکر شکسته خواهد شد که تحت هیچ شرایطی حتی به شوخی نمی خواهد نام نوزادی آدولف باشد که بیانگر نام هیتلر خواهد بود و نه هیچ نام دیگری... این همان نقطه ی سرآغازی است که روابط را بنابر اصرار این آدمهای ریشه گرفته در تعصبات کورکورانه از هم می پاشاند و شاید بیشتر از هر کسی این خود پییر باشد که متضرر خواهد شد چون پته اش را بابو همسرش روی آب می ریزد که یک افشاگری دردمندانه است. یعنی حتی بیشتر از وینسنت این پییر است که نابود خواهد شد چون ماهیت درونی اش بنابر روال اشتباهی در زندگی آشکار می شود. بنابراین عنصر هویت فراتر از نشانه های بیرونی و دم دستی بیانگر حال و هوای درونی تر آدمهاست که باید در طول زندگی متوجه رفتارها، گفتارها و پندارهای خود برای دلالت دادن به آن باشند.

 

خشونت خانگی

حالا باید به دنبال دلایل خشونت باشیم و می دانیم که در هر یک از حالت هایی که در بالا نیز متذکر شده ایم؛ ما در این موارد عکس‌العملی نشان می‌دهیم که در روان‌شناسی‌ به آن «برانگیختگی» می‌گویند. وقتی این برانگیختگی از کنترل خارج شود به «خشم» تبدیل می‌شود و در اوج خشم، با «عصیان» مواجه می‌شویم.

معمول‌ترین علل برانگیخته شدن، در معرض بی‌عدالتی قرار گرفتن، در معرض تهمت یا دروغی ناروا قرار گرفتن، در معرض فریب و اغوا قرار گرفتن، در معرض سابوتاژ یا تخریبات قرار گرفتن و مهم‌تر از همه در معرض تجاوز به حریم شخصی‌ یا گروهی قرار گرفتن است.

بنابراین می توان انتظار داشت که در انتظار آدولف برانگیختگی های روانی منجر به خشم و عصیان شود و دلایلش هم مثل روز روشن هست چون آدمها به شوخی یا جدی حریم شکنی خواهند کرد.

خُشونَت استفاده از زور فیزیکی به منظور قراردادن دیگران در وضعیتی بر خلاف خواست‌شان است. در تمامی جهان خشونت به عنوان ابزاری برای کنترل استفاده می‌شود، در واقع نوعی تلاش برای سرکوب و متوقف کردن اغتشاشگران در مقابل نگرانی‌های مربوط به اجرای قانون و فرهنگ در یک ناحیه خاص است. کلمه خشونت طیف گسترده‌ای را پوشش می‌دهد. خشونت می‌تواند از درگیری فیزیکی بین دو انسان تا جنگ و نسل‌کشی که کشته شدن میلیون‌ها نفر از نتایج آن است، گسترده شود. شاخص صلح جهانی به روز شده در ژوئن ۲۰۱۰، ۱۴۹ کشور را براساس معیار «عدم خشونت» طبقه‌بندی کرده است.

در جمع بندی خشونت خانگی انواع مختلفی برای آن در نظر گرفته شده است که در آن خشونت فیزیکی، خشونت جنسی، محرومیت و محدودیت و در نهایت خشونت روانی در نظر گرفته شده است. در تقسیم بندی خشونت روانی آمده است: باج خواهی، توهین، تحقیر، تهدید، حسادت، شک! شایع‌ترین نوع خشونت در میان گونه‌های خشونت خانگی، خشونت روانی (توهین و تحقیر) است. در نمایش در انتظار آدولف نیز مد نظر در واقع همین خشونت روانی است که ارکان یک خانواده را زیر سوال می برد.

اول دروغ یا شوخی بی مزه وینسنت از نامگذاری فرزندش ماجراجویی و توهین و تحقیرهای دیگران و خودش را به دنبال خواهد آورد.

بعد حضور آنا همسر وینسنت است که خود را محق می داند که نام فرزندش را هر چیزی بگذارد و او در جواب پییر که نام آدولف را نشانه پذیرش فاشیسم می داند، مجبور می شود که به نام گذاری او برای فرزندانش که برگرفته از ادبیات قدیم یونان است، توهین کند. این در حالی است که آنا و وینسنت نام پدر مرحوم وینسنت را برای نام پسرشان در نظر گرفته اند.

سوم برای تغییر جو و مود حاکم بر فضا حالا بابو برادرش وینسنت را دست می اندازد و تیک های روانی اش را بهانه می کند که همه به او گیر بدهند، این هم اسباب خندیدن می شود اما در مقابل وینست را وامی دارد که دیگران را تحت الشعاع قرار دهد که خود را از تخریب حتمی بیرون بیاورد.

چهارم، وینسنت از پییر کمونیست به عنوان یک خسیس یاد می کند.

پنجم، گیر دادن وینسنت به کلود هست که خنثی می نماید و تا این سن میانسالی هنوز ازدواج نکرده و ممکن است حالت غیر عادی داشته باشد اما او اعتراف به رابطه اش با فرانسواز می کند که مادر وینسنت و بابو است و حالا وینسنت به تلافی با مشت و لگد به جان کلود می افتد و خشونت فیزیکی را علاوه می کند بر  خشونت های روانی...

ششم، پرخاشگری بابو از جهت حضور مزاحم دیگران و بی رحمی های شوهرش پییر هست که تاکنون نخواسته یا نتوانسته قدردانش باشد با آنکه سالها کودک داری کرده که او مدارج عالیه دانشگاهی اش ر ا بگذراند و در مقابل خودش به آموزگاری مدرسه بسنده کرده است اما هیچگاه پییر متوجه این حضور جانثارانه ی همسرش نبوده است.

بنابراین همه چیز فضایی خشونت بار و نفرت آمیز را به خود می گیرد و مخاطب نیز به ناچار منزجر می شود از اینکه در این حال و هوای ویران حضور داشته است و در آن دقیقه ای احترام و تمایل به شنیده های دیگری نیست و در نهایت هویتی محترم شمرده نمی شود؛ در حالیکه انسان رابطه ای تنگاتنگ با داده پردازی های نزدیک به یقین دارد که در آن هر یک از ما اول و آخر متوجه خود و دیگری خواهد بود و در آن مرزهایی مشخص شده که اصطلاحا نباید پرده دری شود که دیگر در آن هویت باختگی به ناچار همه را دچار روح حیوانی و غریزه خشن خواهد کرد.

این خشونت همان سرفصل مشترک انسان و حیوان است که در آن راز بقا نهفته است اما انسان هیچگاه نمی تواند در این حال و هوای مشمئزکننده و ویرانگر خود را نگه دارد و این همان روند متعالی است که به هر تقدیر موجبات حال و هوای درست و متمدنانه را رقم خواهد زد چنانچه در پایان این ماجراجویی ها، تحقیرها، توهین ها و خشونت های روانی و فیزیکی دختری به دنیا می آید که نامش را فرانسواز که در واقع نام مادر وینسنت و بابو هست، می گذارند و این هم خود دلالت بر پذیرش مادر با همان عشقی است که در رابطه با کلود اتفاق افتاده است.

 

پیامد یک بحران

هفتم، این خسونت تلطیف می شود و اگر نشود کمدی منعقد نخواهد شد و باید که بپذیریم همه چیز فقط یک شوخی بوده که با جدیت آدمها متلاشی شده اما دوباره در بازه زمانی همه چیز فراموش شده و انگار زندگی روال عادی و شاید متمدنانه را به خود گرفته است.

 

منابع:

چرا شناخت هویت انسان اهمیت دارد، مهر، کشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲

چرا هویت انسان همچون کار، نا‌ن و مسکن برایش مهم است، سیمین صبری روان‌پزشک، سایت ژوپا نیوز

خشونت، ویکی پدیا 




نظرات کاربران