در حال بارگذاری ...
نقد نمایش سلول های حروم به کارگردانی نیما یوسفی

 سلول هایی یاس آلود که تو را به یاد مرگ می ندازند

ایران تئاتر_سید علی تدین صدوقی : نمایش سلول‌های حروم درواقع تراژدی‌ای است بر برگ زیران انسانی‌ای که سرطان از خود بجای می‌گذارد. بیماری‌ای که در مملکت ما دارد تبدیل به یک سونامی می‌شود.

نمایش سلول‌های حروم درواقع تراژدی‌ای است بر برگ زیران انسانی‌ای که سرطان از خود بجای می‌گذارد. بیماری‌ای که در مملکت ما دارد تبدیل به یک سونامی می‌شود. نمایش در خصوص بیماری سرطان است و سلول‌های حرام کنایه‌ای از سلول‌های سرطانی. متن ظاهراً با همکاری یکی از اعضای گروه که سرطان داشته و حدوداً دو ماه پیش به رحمت خدا رفته و روحش شاد نگاشته شده است. از همین روی روایتی که از یک بیمار سرطانی و لحظات پردرد و رنج زندگی‌اش و مبارزه او با بیماری‌اش در نمایش می‌بینیم بسیار واقعی جلوه می‌کند.

اما در حد همان روایت می‌ماند. شاید تمام هم‌وغم گروه به خاطر هنرمند و دوست ازدست‌ رفته اشان بوده که به‌نوعی با اجرای این نمایش یادش را گرامی بدارند و ادای دینی به او بکنند که این در جای خود بسیار نیکو است؛ اما می‌باید یک دراماتورژی روی متن و اجرا صورت می‌پذیرفت. بخصوص در انتهای متن که همه‌چیز رو به یاس و ناامیدی می‌رود. چون کسی از آن‌سوی مرگ خبر واضح نیاورده تا ببینیم که اصولاً زندگی بهتر از آن‌سوی مرگ است یا نه.

شاید ترس ما از مرگ بی‌مورد باشد و دل‌بستگی امان به زندگی از روی عدم شناخت از حیاتی دیگر. به فرموده مولا علی (ع) مرگ بزرگ‌ترین رازها است ایشان نمی‌گویند که مثلاً مرگ بزرگ‌ترین ترس‌هاست می‌فرمایند رازها و می‌دانیم راز چیزی است که باید کشف شود تا بتوانی به کنه آن پی ببری، و تا با آن ممزوج نشوی و تا به درون رازی نروی نمی‌توانی آن را کشف کنی. پس مقداری امید برای این نمایش لازم می‌نماید وگرنه همه می‌دانیم که سرطان چه بیماری هولناکی است.

در نمایش از ابتدا تا به انتها همه‌اش ناامیدی و یاس و ترس و مرگ است که خودنمایی می‌کند. هرچند که این شاید واقعی باشد اما بی‌جهت نیست که گفته‌اند هر واقعیتی را نباید و یا نمی‌توان به صحنه کشید. درعین‌حالی که وجه دراماتیک متن نیز در تلاش برای روایتی واقعی از لحظات یک بیمار سرطانی گم و کمرنگ شده است؛ و درست به همین دلیل دیگر از دقیقه سی به بعد حرفی برای گفتن نمی‌ماند و همه‌چیز رو به تکرار می‌رود.

مثلاً شاید می‌شد به خواب‌های مریم که همان دوست ازدست‌رفته گروه است به لحاظ سورئالیستی بیشتر توجه کرد. شاید نوعی امید را نیز می‌توانستیم در خواب‌هایش بیابیم. در حال نمایش به سبک و سیاق تئاتر شقاوت و وحشت نزدیک است. هرچند که رگه‌هایی از اکسپرسیون را نیز می‌توان در آن دید.

بازی‌ها نسبتاً روان و قابل‌باور صورت پذیرفته هرچند که ریتم نمایش کمی کند می‌نماید. باید گفت چیزی که در هر اجرایی از همه موارد مهم‌تر است همان سلامت و رعایت بهداشت بازیگر است. درصحنه انتهایی یکی از بازیگران با بالاتنه‌ای که چیزی روی آن نپوشیده در وان فلزی آب حداقل به مدت نزدیک به پنج دقیقه می‌خوابد. این برای بازیگر ضرر دارد احتمال هر نوع بیماری‌ای بخصوص سرماخوردگی شدید روماتیسم و عفونت کلیوی و... می‌رود باید تمهیدی دراماتیک برای این بخش اندیشیده شود.

مثلاً بخشی از وان که برای شستن پارچه موردنیاز است مسدود گردد و بقیه وان خشک بماند و با پتوی کف آن پوشانده شود تا بازیگر حتی روی فلز سرد به مدت زیاد نخوابد. چون اصلاً کف وان فلزی قابل‌دیدن از سوی تماشاکنان نیست و می‌توان این تمهید را به کاربرد.

در پایان باز بر روی یاس آلود بودن بیش‌ازحد نمایش تأکید می‌کنم؛ که شاید حتی حال بخشی از تماشاکنان را نیز به دلیل داشتن خاطرات ناخوشایندی ازاین‌دست خراب کند. می‌شد حداقل آن کیک تولد را درون یخچال یا سردخانه مخصوص اجساد قرار نداد. چون دیگر نشانه های بیماری ومرگ بیش از حد لزوم در نمایش تکرا رشده . نشانه‌هایی مانند کوه دماوند و... نیز به‌نوعی شاید نمادی از آرزوهای بلند انسان‌ها و ایضاً این بیماران باشد که هرگز نتوانستند در عنفوان جوانی به آن دست پیدا کنند. شاید اگر از همین نشانه به‌صورت امیدوارم کننده تری در انتهای نمایش استفاده می‌گردید از یاس آلود بودن نمایش می‌کاست . در انتها باید گفت نمایش  تو را به فکر وا می داشت وتا ساعاتی با تو می ماند واین از نقاط قوت کار به حساب می آید . به کارگردان نیما یوسفی و گروه خسته نباشید گفته و یاد هنرمند ازدست‌رفته گروه را گرامی می‌داریم. روح همه هنرمندان سفرکرده به دیار باقی شاد.




نظرات کاربران