در حال بارگذاری ...
به بهانه اجرای بزک زنگوله پا اثر مرحوم محمود بهادری در تالار هنر

از پس سال‌ها سکوت روی صحنه

ایران تئاتر- عباس عبدالعلی‌زاده: نمایش «بزک زنگوله پا» به نویسندگی محمود بهادری و کارگردانی شیرین کاشفی در تالار هنر به روی صحنه رفته است. متن حاضر به بهانه حضور محمود بهادری به‌عنوان نویسنده اثر و طنین انداز شدن صدای این هنرمند فقید بر صحنه نمایش تحریر شده است.

نمایش «بزک زنگوله پا» به نویسندگی محمود بهادری و کارگردانی شیرین کاشفی در تالار هنر به روی صحنه رفته است. «بزک زنگوله پا» ویژگی‌های یک تئاتر با تعاریف حرفه‌ای را برای کودکان و نوجوانان دارد از این‌رو می‌توان یادداشت‌ها و نقدهای متعدد درباره ارکان مختلف این نمایش نوشت اما متن حاضر به بهانه حضور محمود بهادری به‌عنوان نویسنده اثر و طنین انداز شدن صدای این هنرمند فقید بر صحنه نمایش تحریر شده است.
راوی و قصه گوی نمایش «بزک زنگوله پا» روی صحنه تالار هنر، خود بهادری است. درواقع عوامل نمایش صدای بهادری را از گذر زمان و پس از 20 سال به‌عنوان راوی نمایش انتخاب و به‌کاربرده‌اند تا ادای دینی به نویسنده اثر باشد و چه جای خوشبختی که «بزک زنگوله پا» به‌اندازه کافی خوب و حرفه‌ای روی صحنه رفته تا اگر یادی از مرحوم بهادری می‌شود به شایستگی اتفاق بیافتد.
داستان نمایش کم‌وبیش همان قصه معروف بز و سه فرزندش؛ شنگول، منگول و حبه انگور است و گرگی که با مکر و حیله تلاش می‌کند از غیبت مادر استفاده کرده بچه‌ها را بخورد. شیرین کاشفی «بزک زنگوله پا» را با به‌کارگیری شیوه‌های مختلف نمایش‌های ایرانی به صحنه برده است که جا دارد در متنی دیگر به آن مفصل پرداخته شود.
بهادری در دی‌ماه 1381 دنیای مادی را ترک کرد و با آثار ماندگارش حیات خود را در جهان هستی را ادامه داد. او امروز پس از 16 سال با نمایش «بزک زنگوله پا» دوباره روی صحنه زنده شده است. از بهادری در حوزه کودک و نوجوان آثار متعددی وجود ندارد ولی هنرمندان عرصه سینمای مستند به‌خصوص پیشکسوتان این عرصه او را بیش از دیگران به‌جا می‌آورند.
به بهانه حضور نام محمود بهادری بر روی صحنه تئاتر و نه در عرصه فیلم مستند و شنیدن صدای بهادری از پس سال‌ها سکوت روی صحنه نکاتی را که دوستان و همکاران او در دوره‌های مختلف همکاری با این هنرمند به یاد دارند را در این سطور از خاطر می‌گذرانیم. مطالبی که شاید برای فعالان عرصه تصویر جدید نباشد اما برای علاقه‌مندان به نمایش به‌خصوص نمایش «بزک زنگوله پا» حتماً تازگی خواهد داشت.


رخشان بنی اعتماد به‌عنوان نزدیک‌ترین همکار بهادری که در مراسم افتتاحیه «بزک زنگوله پا» نیز حضور داشت پیش‌ازاین در مراسمی که برای بزرگداشت محمود بهادری برگزار شد گفت: وقایع وانفسای این دوران و سیر اتفاقات نه‌چندان خوش، این‌قدر سریع بر سرمان هوار می‌شود که زمان می‌گذرد ولی نه خوش.
بنی اعتماد بابیان اینکه بهادری جزو گروهی از فیلمبرداران شناخته‌شده‌ای بود که او به آن‌ها پیوسته است، اظهار کرد: من، بهادری، مشیری و نقش‌بندی دورهم جمع شدیم که ببینیم چه‌کاری می‌توانیم انجام دهیم. چون اگر کاری نمی‌کردیم، می‌مردیم.
او اضافه کرد: در آن زمان تنها کاری که می‌شد خارج از فعالیت‌های تلویزیونی انجام داد، فیلم‌برداری مراسم عروسی و... بود. لذا ما با دستی خالی، پشتی خالی و انرژی بی‌نهایت که آن زمان داشتیم، در یک اتاق در بالاخانه‌ای که بعدها به مکانی بزرگتر تبدیل شد، گرد هم جمع شدیم تا ببینیم چه می‌شود کرد و البته روزگار خوشی داشتیم، چراکه تلاش می‌کردیم شرایط مستندسازی را از بازی‌ای که دچار آن بود و البته حقش نبود، به‌گونه‌ای عوض کنیم.
کارگردان فیلم سینمایی «آی آدم‌ها» گفت: تنها انگیزه ما عشق بود و البته دغدغه‌ی مشترک داشتیم و این بهادری بود که در میان ما همیشه آرزوهای بزرگ داشت و آن آرزوها را عملی می‌دیدید؛ طوری که گاهی من عصبانی می‌شدم. او همه‌چیز را عملی می‌دید و مسائل و مشکلات بزرگ را نادیده می‌گرفت و همیشه می‌گفت می‌شود.
بنی اعتماد با اشاره به همکاری او و محمود بهادری در فیلم مستند تمرکز گفت: محمود بهادری فقط از داخل لنز دوربین کادر را نگاه نمی‌کرد و دغدغه مسئله اجتماعی داشت.


محمد تهامی نژاد مستندساز و پژوهشگر درباره محمود بهادری می‌نویسد: همین دیروز بود در لابراتوار عکاسی مرکز آموزش تلویزیون در محمودیه و همین دیروز بود روی پشت‌بام «دگا فیلم» قدم زدیم. در تاریخ سینمای ایران محمود بهادری، لحظه‌های خاصی وارد می‌شود که حاکی از انتخاب‌های او در زندگی است. الان در تصاویر روزهای انقلاب و جنگ، چون شاهدی مانده است.
او از مدرسه تلویزیون به زاهدان منتقل شد که چند کار او در آرشیو مرکز، هنوز باید باشد. در روزهای جنگ در خرمشهر بود و ازآنجا نامه‌های رزمندگان را به خانه‌هایشان رساند. با حسین طاهری دوست به اصفهان منتقل شد. یاد و یادگار را با ورهرام و مصطفی رزاق کریمی ساخت. محمود روزی با کتاب «سلام بر حیدر بابا» آمد. صفحه اول کتاب یادداشتی و تعارفی، برای من نوشت که شعر است:
به نام خدا – پیشکش به پژوهشگر پاینده، فیلم‌شناس سرزنده و فیلم‌ساز دل‌زنده…
یادداشت تاریخ ۱۰/۴/۸۱ را دارد. کتاب ۸۰ صفحه است؛ منظومه در دو قطعه، برگردانی آزاد از منظومه «حیدر بابایه سلام» اثر جاویدان استاد محمدحسین شهریار ترجمه محمود بهادری (م. ب. کلخوران). کلخوران روستایی در اردبیل است و چه خوب بود اگر حیدر بابا را می‌ساخت. کتاب با مقدمه استاد شهریار آغاز می‌شود که:
حیدر بابا اسم کوهی است رو به روی دهکده «قیش قرشاق» یا گهواره خاطرات من که در کنار رودخانه، در فاصله میان قراچمن معروف و دهکده شنگل آباد واقع شده، حیدر بابا در این شعر به‌عنوان کدخدای قدیمی دهکده استخدام می‌شود که همیشه مسلط بوده و چون چشم تاریخ، شاهد وقایع و ضبط کننده اعمال مردم است و می‌تواند ناله‌های شاعر را در آسمان‌ها منعکس کرده و به گوش همه آفاق برساند.
حیدر بابا دخمه هات آباد باشن
بعد از ما‌ها مونده‌ها دلشاد باشن
گذشته‌ها، آینده رو یاد باشن
دینشونو بچه‌ها کم نگیرن
حرفای توخالی رو دم نگیرن
یاد این دوست رفته با خوبی و نیکی باد.

 

منوچهر مشیری  دیگر مستند پیشکسوت که در تاسیس شرکت فیلم‌سازی دید نو  به‌اتفاق رخشان بنی اعتماد و زنده‌یاد محمود بهادری و اسعد نقشبندی شرکت داشت می‌گوید: محمود بهادری به‌عنوان فیلمبردار وارد می‌شد و خود را در تمام‌کار پخش می‌کرد. چیزی که او را شاخص کرد، مسئله‌ی منش و شخصیت او بود و آن قالب بیان است که او فیلم‌برداری را چگونه انجام می‌داد. او فقط یک تکنیسین نبود بلکه شخصیت خاص او بود که او را منحصربه‌فرد می‌کرد. محمود بهادری به‌عنوان یک فیلمبردار وارد کار می‌شد و خود را در تمام‌کار پخش می‌کرد.
مشیری ادامه داد: باید بگویم که روحیه اینچنینی که در جریان کار، فکرش همه‌جا باشد و ضمنا خیررسان جمع نیز باشد، دیگر کمتر وجود دارد.
او در ادامه با اشاره به اینکه آشنایی‌اش با محمود بهادری به آبان‌ ماه سال 1353 برمی‌گردد، تصریح کرد: آن زمان من عضو گروه فیلم‌برداری تلویزیونی بودم و بهادری نیز فیلمبردار زاهدان بود. او ضمن کار به تحصیل در رشته جامعه‌شناسی در دانشگاه ملی سابق نیز مشغول بود. لذا به دنبال جانشینی برای خویش در زاهدان می‌گشت. در آن زمان او از من پرسید که آیا موافقم که جانشین او در زاهدان شوم و من نیز قبول کردم تا در صورت طی شدن مراحل اداری این کار را انجام دهم که البته مراحل اداری آن طی نشد.
مشیری بابیان اینکه سال 1355 بار دیگر با بهادری روبه‌رو شده و آن آغاز ایجاد رابطه‌ی دوستی او با بهادری بوده است، گفت: ما در آن زمان با یکدیگر صمیمی شدیم و این مسئله هم به خاطر خلق و خوی بهادری بود. رابطه ما آنقدر صمیمی بود که او به من می‌گفت که هرکجا که من با تو نیستم، سراغ تو را از من می‌گیرند و البته این قضیه در مورد من نیز صادق بود و هرکجا که می‌رفتم، در مورد بهادری از من سؤال می‌کردند. ما در غم و شادی با یکدیگر بودیم.
مشیری درباره‌ی جریان فیلمبرداری‌های انقلاب 1357 گفت: این کار، ابتکار بهادری بود و او در شهریور 1357 در شرایط حکومت‌نظامی، دوربین خود را از تلویزیون خارج کرد و من نیز به‌عنوان دستیار با او می‌رفتم. بعدها متوجه شدیم که یک دوربین کافی نیست و من نیز درصدد خارج کردن کردن دوربینم از تلویزیون برآمدم. ما در ادامه با اصغر شهردوست آشنا شدیم و او نیز به ما پیوست و حاصل کار 40 ساعته بود که اکنون دو ساعت از آن باقی مانده است و ما نمی‌دانیم چه برسر بقیه نگاتیو آمده است.


غلامحسین طاهری‌دوست، مستندساز و کارگردان که در اصفهان مدت دو سال با محمود بهادری زندگی کرده است می‌گوید: ما وقتی با یکدیگر به اصفهان منتقل شدیم، فکر نمی‌کردم بتوانیم کاری را با یکدیگر انجام دهیم ولی بعدها این اتفاق افتاد و ما موفق به ضبط سه فیلم با یکدیگر شدیم. نکته‌ای که در مورد بهادری قابل ذکر است، اخلاق حرفه‌یی اوست. چراکه با شرایط سختی که وجود داشت، ایشان هیچ وقت کاری نمی‌کرد ما احساس کنیم در یک شرایط سخت نمی‌شود کاری انجام داد.
او بابیان اینکه بهادری را فردی منطقی و وارسته یافته است، اظهار کرد: او آشنا به کار فیلم‌برداری و تحصیل‌کرده بود. شرایط انسانی را همیشه رعایت می‌کرد و برای همه‌چیز منطق داشت. من از دو سال زندگی با او و تولید سه فیلم با او بسیار خرسندم.


مصطفی رزاق کریمی نویسنده، کارگردان ومستندساز صاحب نام درباره‌ی روزی که خبر درگذشت بهادری را شنیده است، گفت: به من خبر رسید پروژه حیدربابای ایشان که مربوط به استاد شهریار است، برای شبکه سحر به تصویب رسیده است. از شنیدن این خبر خرسند شده و خبردار شدم که قرار است فردای آن روز این برنامه در خانه هنرمندان ایران اطلاع‌رسانی شود؛ اما همان روز خبر درگذشت ایشان به ما رسید و فردای آن روز به‌جای خانه هنرمندان ایشان را به قطعه هنرمندان بدرقه کردیم.
رزاق‌کریمی بابیان اینکه بهادری همیشه از حواشی به دور بوده است، تصریح کرد: برخی از دوستان عادت دارند که در میان فیلم‌برداری از دیگران صحبت کنند، ولی بهادری همیشه در میان صحنه‌ها چشم‌هایش را می‌بست و می‌خوابید و راجع به کسی چیزی نمی‌گفت. او در کار فقط یک فیلمبردار نبود بلکه با ما بده‌بستان داشت و ویژگی‌های خاص خودش را در کار به ما ارائه می‌کرد.

 

دکتر اکبر عالمی، نویسنده و مدرس دانشگاه درباره بهادری گفت: هرجا که نیاز بود او همیشه سه پایه دوربین را همراه خود می‌برد و هرجا لازم بود کار فیلم‌برداری را با دست انجام می‌داد. او به اصطلاح عامیانه هرگز کم‌فروشی نمی‌کرد. از دیگر فضیلت‌های او این است که او عاشقانه سرزمین مادری‌اش را دوست داشت و دلش برای ایران می‌تپید و آخرین مطلبی که درباره او باید بگویم این است که او هرجا که می‌رفت، دوربین را به نماینده هزاران چشم از بهترین زاویه کار می‌گذاشت تا بهترین تصویر را تهیه کند.

پیروز کلانتری از دیگر مستندسازان کشورمان خاطرنشان کرد: شخصیت وارسته محمود بهادری به‌اندازه هنر و کار سینمایی او برای ما اهمیت دارد، اظهار کرد: در مورد هر مساله‌ای که صحبت می‌کرد، مسئولیت و توجه خاصی داشت که آن را می‌شد در نگاهش دید و این چیزی است که از حضور فیزیکال او در ذهن من باقی مانده است.
او ادامه داد: محمود بهادری در دو مقطع زندگی جامعه و مستند ما حضور جدی داشت که فقط به فیلم‌برداری او مربوط نمی‌شد. نخست در سال 1357 و سپس در دوران جنگ. او در آن دو دوران زندگی کرد و فیلم ساخت. چنانچه در فضای فیلم‌هایش تب و تاب حضور خود او در صحنه را می‌بینیم. از دیگر خصایص فیلم‌های او این بود که او واقع‌گرا بود و آدم‌ها و لحظه‌ها در فیلم‌های او واقعی هستند و او حاصل حضور آدم‌ها را در جنگ و انقلاب فیلم ساخته است. من تاکید می‌کنم که او زندگی می‌کرد و فیلم می‌ساخت و گاهی دوربین را رها می‌کرد و در زندگی جاری می‌ساخت.




نظرات کاربران