گفتوگوی ایران تئاتر با افشین واعظی نویسنده و کارگردان نمایش «هاراگیری»
دلایل یک تحلیل موشکافانه در ازای پیش آمدن یک خودکشی
ایران تئاتر: بررسی و تحلیل مسائل موجود جهان هستی که انسان به دنبال کشف آنها است ثمره ذوق ذهن بشریت است. روالی که در پی تشدید آن برخی از معادلهها به ناکجا آباد و گاهی به خواستگاه عصر زمان میرسد. حال ضرورت این تمهید روشی مناسب در جهت رفع پرسشهای متداول بوده و خواهد بود هر چند که ما در آن زمان در این کرده خاکی نباشیم.
افشین واعظی تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی برق قدرت به اتمام رسانده است. او از جمله نویسندگان و کارگردانهایی است حضورش در ابتدا با ورود به جهان بازیگری آغاز شد. جهانی که در عین نمایان بودن گاهی پیچیده و تو در تو میشود. «خرده جنایتهای زناشویی»، «پچپچههای پشت خط نبرد»، «جهشه» از جمله نمایشهایی است که واعظی در مقام بازیگر در آنها حضور داشته است. همچنین این بازیگر در قاب تصویر نیز در مجموعه تلویزیونی «سارقین روح» جهان بازیگری را تجربه کرده است. نمایشهای «قیقاج» و «هاراگیری» آثاری هستند که این بازیگر در مقام کارگردان روی صحنه آورده است. حال به بهانه اجرای نمایش «هاراگیری» با وی گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
ضرورت آنکه هنرمندان در آثار خود موضوع اصلی را برگرفته از رفتارهای درونی و بیرونی انسان انتخاب میکنند چیست؟
درباره این موضوع باید بگویم به گمانم نیاز جهان امروز هیچ چیزی به جز آگاهی و ساخت آدمی توسط خودش نیست. لذا اینکه انسان بتواند به این درک برسد که در درونش چه میگذرد و رفتارها و واکنشهای خود را با خودآگاهی درونیاش تنظیم کند، ممکن است کمک بزرگی به سلامت جامعه کند. بنابراین من عقیده دارم هنرمند باید به سلامت جامعه کمک کند. حال این سوال پیش میآید که رسالت یک هنرمند مگر چیست؟ حال موضوعی که چند وقتی است ذهن من را درگیر خودش کرده و آزارم میدهد این است که امروزه در جامعه تئاتر ما در اکثر اوقات یا اینکه هرگز به موضوعی پرداخته نمیشود و یا در مقابل آنقدر درباره موضوعی تاکید میکنند که مخاطب را از دیدن نمایش منصرف میکنند.
آیا این راهکار را میتوان جزو تصمیمهایی به شمار آورد که با نمایش آن تاثیرات مهم و جدی در روابط بین انسانها به وجود آید؟
بله، حتما. زیرا مخاطب، بخصوص مخاطب این نمایش کاملا خودش را به جای شخصیت محوری داستان قرار میدهد و بعضی اوقات حتی فکر میکند نویسنده شاید چیزی از زندگی او میداند، البته این حرفها را در این چند شب که از اجرا میگذرد از مخاطبها شنیدهام. بنابراین نتیجه بیانگر آن است که به طورحتم روایت این نمایش و کنشهای آن در درونیات شخصیت نمایش توانسته تاثیرگذار باشد.
باتوجه به این موضوع، یک اثر نمایشی از روی صحنه آمدن هدفش به مخاطب تنها تذکر و توجیه است و یا ارائه راهکار و البته امیدواری؟ دلیل آنکه اغلب اوقات فضای مابین این دو موضوع قرار میگیریم چیست؟
دلیل اینکه یک اثر بخواهد تنها متذکر باشد و یا راهکار ارائه کند سلیقه شخصی نویسنده است. حال واقعیت این است که من تلاش نداشتهام تا راهکار شخصی خود را ارائه کنم، بلکه ترجیحم این بوده است که تنها شرایط را متذکر باشم تا هر فردی بنابر شعود و درک خود به دنبال راه حلی برود. در واقع نظرم این است که هر شخصی باید راه خودش را پیدا کند و ما ملزم به آن نخواهیم بود که نسخهای یکسان را برای یک جامعه تجویز کنیم. البته من در این نمایش خودم را به نوعی موش آزمایشگاهی یا بهتر بگویم نمونهای آزمایشی از جامعه کردهام که دیدنش به گمانم مخاطب را ترغیب میکند تا بیشتر به درون خودش فکر کند.
در نگارش متن نمایشنامه «هاراگیری» تاکید شما بیشتر متوجه چه نگاهی به اجتماع بوده است؟
راستش را بخواهید این نمایشنامه را نوشتهام تا فکر کشته شدن را از ذهنم دور نکه دارم، در واقع دوره سختی از نا امیدی و یأس را با نگارش این متن گذراندم و دلیل دیگرش آن بود که اعتراض کنم. اعتراض به پدر، مادر، خودمریال عشق، منطق، صادق هدایت، سیگار، دانشگاه، آدمها و به جامعهای که جوان، نوجوان و در مجموع انسان را نادیده میگیرد. جامعهای که هر آنچه برایش پیش میآید از خودش است و نه از دولت و مجلس. در واقع هر چه به سرمان میآید از خودمان است و هر آنچه در وجود ما رخ داده از تاثیر جامعه است. بنابراین در ابتدا باید خودمان را درمان کرده و سپس به سراغ جامعه برویم.
روابط بین شخصیتها از مواردی است که جهت روایت را مشخص میکند. آیا این موضوع تنها برای تفهیم دیدگاه و هدف نمایش در نظر گرفته شده است؟
روابط بین شخصیتها در این نمایش ناگزیر به خط سیر روایت جهت میدهد، بنابراین عمدی برای موضوع تفهیم وجود ندارد. لذا در این اثر ما شاهد روایتی ساده هستیم که جنس و نوع این گونه باعث میشود که همه چیز در حالت طبیعی به هدف اصلی خود برسد. حال ارتباط شخصیتها با یکدیگر کاملا از طبیعت انسان نشأت گرفته است. ارتباطی که ما هر روز و تمام لحظات زندگی آن را درون خودمان احساس خواهیم کرد.
شخصیتپردازیها بر چه اساس طراحی شده است؟ دلیل آنکه تاکیدی بر تفکر مشخصی در آنها وجود ندارد چیست؟
طراحی شخصیتها این نمایش بر اساس شخصیت محوری در روایت تعریف میشود. در واقع تعریف آنها با در نظر گرفتن عنوانهایی چون محیط، تربیت، جایگاه انسانی، خانواده، عشق، دوستان، تحصیلات، شغل، طبقه اجتماعی و مطالعاتی ترتیب داده شده است. لذا این شکل از شخصیتها به عده زیادی از افراد جامعه امروز نزدیک است. حال دلیل عدم تاکید بر تفکر مشخص این است که من قصد آن را نداشتهام تا طرز تفکر و یا بهتر بگویم ترجیح خودم را به مخاطب القا کنم. بلکه ترجیحم بر این بوده است که به شکلی نمایشنامه را نوشته و در مرحله اجرا نشان بدهم که مخاطب تمام تفکرات خود را در یک سطح قرار داده و آن را حلاجی کرده و در نهایت تصمیم خودش را بگیرد.
علت آنکه از تمهید اپیزودیک برای داستان روایت خود استفاده کردهاید چیست؟ ضرورت این نگاه صرفا بر اساس تحلیل عقاید فردی در اجتماع و بازخورد آنها است؟
نمایش «هاراگیری» در واقع روایتگر سی سال از زندگی یک جوان است. بنابراین من انتخابی بجز انتخاب بخشهایی از این مدت زمان عمر این جوان نداشتهام. در واقع باید در اجرای نمایش بُعد زمان مشخص میشد و هم آنکه بخشها و اتفاقهای مهم آن معرفی شوند. لذا به قول شما تمهید اپیزودیک به تصور من مناسبترین راه برای روایت این داستان بود که البته راه بسیار سخت و ریسک پذیری بود. به طور مثال تعدد صحنهها مسیر تولید را برای ما بینهایت مشکل کرده بود. حال تغییر بعضی از شخصیتها و حفظ مشخصات زمانی در انتها به جایگاهی دست یافتیم که برای گروه نمایشی راضی کننده بوده است.
دلیل آنکه نمایش را در فضایی موقعیت محور تعریف کردهاید چیست؟ آیا این تعریف را میتوان از ملزومات بروز باورهای انسانی در نظر گرفت؟
دقیقا همین طور است. زیرا که مگر انسان با تغییر موقعیتش باورهای انسانیاش تغییر نمیکند؟ به طور مثال یک روز خداپرست هستیم، یک روز شیطان پرور، یک روز نا امید و بیچارهایم و روز بعد سرشار از شوق و انرژی که در نهایت آگاه شویم چه هستیم؟! بنابراین باید بدانیم در هر موقعیتی چه واکنشی از خود بروز میدهیم. لذا در این نمایش سیزده موقعیت نمایشی دیده میشود که هر کدام از آنها با دیگری متفاوت است. موقعیتهایی که در هر کدام از آنها تصمیمی اتخاذ میشود که شاید هرگز از این شخصیت توقع نداشته باشیم.
عنوان نمایش یعنی «هاراگیری» را تا چه اندازه میتوان به معنای افراط در باورها و واکنش به شرایط موجود نزدیک دانست؟
خوشحالم از که این برداشت را درباره این موضوع دارید. زیرا که معمولا من در انتخاب نام تا عمقی فرو میروم که در بعضی از اوقات تصورم این است که تنها خودم آن نام را متوجه میشوم. انتخاب نام «هاراگیری» برای این نمایش چندین و چند دلیل دارد که اگر بخواهم توضیح بدهم بسیاری از ماجرای نمایش را باید بازگو کنم. اما مهمترین دلیل انتخاب این اسم فلسفی انجام عمل هاراگیری توسط ساموراییهای ژاپنی است که در این اثر مصداق عینی دارد، البته برداشت شما هم نزدیک به منظور و دیدگاه من است.
مقوله خداشناسی یکی از مباحث مهمی است که در لایههای روایت و بروز رفتارها در شخصیتها نمود عینی دارد که با وجود شخصیت یک روحانی در نمایش کامل میشود. دلیل این فضا تاکیدی برای باورپذیری مخاطب است؟
خدا برای من مهمترین چیستی است. پرسشی که آیا نگاه درست به خدا، فهم درست از خدا و اینکه خدا در روزگار امروز به درستی روایت میشود یا خیر؟! لذا باید اشاره داشته باشم خدا امروز در جامعه به شکلی توصیف و دیده میشود که به گمانم با حقیقت خدا زاویه دارد. دلیل تاکید من هم در روایت این نمایش اشاره به چنین موضوعی است. من تصورم این است که خدا را باید بیشتر از آنکه میبینیم به نظاره بنشینیم و درک کنیم. بنابراین برای درک این موضوع از دوران نوجوانی تحقیق و مطالعه داشتهام و همیشه به آن فکر کردهام.
لحن نمایش تا چه اندازه تحت تاثیر کمدی انتقادی و یا کمدی سیاه قرار داشته است؟ علت آنکه نمیتوان ژانر مشخصی را برای این نمایش در نظر گرفت چیست؟
لحن نمایش تحت تاثیر هیچ سبک خاصی از کمدی نیست. همانطور که فضای نمایش هم تاثیر گرفته از هیچ ژانر مشخضی نیست. زیرا من به عنوان نویسنده و کارگردان خودم را محدود و تحت تاثیر واژههایی مانند کمدی، تراژدی، فانتزی و سایر سبکهای موجود قرار ندادهام. لذا باید اشاره داشته باشم که نام بردن از این عنوانها تنها خلاقیت را محدود میکند. بنابراین ترجیح میدهم آزادانه هر عمل را که مناسب است انجام بدهم. حال با این توضیحات تصورم این است که مخاطب خودش میتواند باتوجه به دانش، تجربه و نگاهش نمایشی را دسته بندی کرده و حتی قادر به آن است که از نمایشی به عنوان اثری متفاوت یاد کند.
دلیل آنکه شما به عنوان نویسنده و کارگردان در نمایش به عنوان بازیگر هم حضور داشتهاید چیست؟ آیا این تصمیم بر مبنای کارگردانی در فضای نمایش است؟
من در ابتدا با ورود به عرصه بازیگری حضورم را در جهان نمایش آغاز کردم و پس از آن در مسیر نویسندگی و کارگردانی قرار گرفتم. لازم است اشاره داشته باشم که بازیگری برای من لذتی برابر با نویسندگی و کارگردانی دارد. البته در این راستا باور دارم در نویسندگی و کارگردانی سختی و مشقتهایی وجود دارد که در عالم بازیگری نیست. حال نکته دیگر آنکه شخصیت محوری داستان که خودم آن را بازی میکنم بی شباهت به من نیست که بالعکس بسیار شباهتهایی دارد. درباره بخش دوم سوال شما هم باید اشاره داشته باشم که حضورم در صحنه میتواند به پیشبرد نمایش کمک کند، دلیل این موضوع هم آن است که ما گروه جوانی هستیم که با یکدیگر انس گرفتهایم و این تصمیم از جانب بازیگران هم مورد تایید بوده است که در مقام بازیگر هم در کنارشان باشم.
گفتوگو از کیارش وفایی