در حال بارگذاری ...
چالش روایت در تئاتر با نگاهی به دو نمایش دانشجویی روی صحنه‌ تالار مولوی

«ترس‌ولرز» از یک اتفاق همه‌گیر

ایران تئاتر- بهزاد خاکی نژاد: میل روزافزون تئاتری‌ها به روایتگری به‌جای نمایشگری در چند سال گذشته بر کسی پوشیده نیست. با یک نگاه کمّی به نمایش‌های ایرانی و خارجی جشنواره تئاتر فجر۹۶ روشن می‌شود که این میل جهانی است و بیشتر کارهای خارجی هم اسیر این شکل اجرایی شده‌اند. (البته اگر بخش جهانی تئاتر فجر را نماینده تئاتر جهان بدانیم!)

طبیعی است که کودک آینه پدر و مادر می‌شود ، و پدر و مادر قهرمان کودکشان هستند. با این واقعیت جهانشمول در تئاتر ما ثابت شده که تئاتر دانشجویی پیرو و دنباله‌روی تئاتر حرفه‌ای است. وقتی تئاتر حرفه‌ای جهان و ایران در جشنواره فجر و اجراهای عمومی تلاش می‌کنند «روایت» را جایگزین نمایش کنند ، دیگر چه انتظاری از تئاتر دانشجویی است؟!

با نگاهی به دو نمایش دانشجویی «ترس‌ولرز» و «اتفاق» در تالار کوچک تماشاخانه مولوی می‌توان این میل سیری‌ناپذیر تئاتر امروز را به تماشا نشست.

 

تئاتر روایت

قرن‌ها سپری شد که تئاتر از شخصیت داستانگو و همسُرای دوران باستان به شخصیت‌های نمایشگر دوران کلاسیک رسید و بیش از 15 قرن را در نمایشگری تجربه کرد تا از رنسانس عبور کرد و تجربه‌هایش را در دوران مدرن و پست مدرن نمایشی‌تر و علمی‌تر دنبال کرد تا به قرن بیستم (اوج تئاتر علمی و تجربی) رسید و دوباره میل به روایت در اثر انزوای بشر به صورت تک‌گویی هویدا شد. و تئاتر تک نفره - از تراژیک تا استندآپ کمدی- یکی از پایدارترین آثار صحنه‌ای دنیا نام گرفت. در قرن حاضر تئاتر تک‌نفره و گرایش به روایت در تئاترهای پربازیگر ایران طرفداران بسیاری میان تئاتری‌ها به ویژه دانشجویان دارد.

اگر تک‌گویی را نوعی روایت بدانیم و روایت را یکی از گونه‌های کلاسیک و مدرن تک‌گویی ، شیوه‌ای است که بیش از هر عنصر درونی و بیرونی دیگری باتربیت و مهارت و تجربه‌ی بدن و بیان بازیگر پیوند دارد تا بتواند همه‌ی زاویه‌های انزوای بشر و روایت داستانی را با تُنالیته‌های بیان و حرکت در بازی یک شخصیت پیچیده اجرا کند. و این‌همه را در قالب یک تَن که قرار است بازیگر چندین شخصیت باشد. تئاتر تک بازیگر چنین هویتی دارد اما عمده‌ی آثار تک‌نفره یا راویان نمایشی امروز از مهارت بازیگری چشم‌پوشی کرده و فقط به‌واسطه‌ی علاقه فردی و حدیث نفس‌ گفتن ، سراغ روایت داستان شخصی خود می‌روند. روایت نمایشی با داستان‌گویی تفاوت بسیاری دارد ، هرچند که داستان‌گویی هم نیازمند فن بیانی مهارت دیده در شخصیت‌پردازی کلامی و حرکتی است که نمونه درخشان آن را در شاهنامه‌خوانی خودمان داریم. دیگر اینکه راوی نمایش‌های کودک را به یادآوریم... آیا بچه‌ها باشخصیت‌های کودکانه نمایش بیشتر ارتباط برقرار می‌کنند یا با راوی؟! هر چه راوی کارآزموده باشد بازهم در برابر نمایشگری بازیگران چیزی کم دارد و این همان میل تماشاگر به دیدن نمایش است و نه شنیدن. بنابراین روایت حتی اگر در والاترین شکل اجرایی‌اش باشد هنوز یک پله از نمایشگری نزد مخاطب عقب‌تر است. با چنین هویتی آیا میل سیری‌ناپذیر دانشجویان در روایتگری را ، آن‌هم بدون تجربه و پختگی شخصیت نمایشی و در بی‌مهارتی بازیگران ، می‌توان قابل ارتباط با تماشاگر حرفه‌ای تئاتر دانست؟!

 

ترس‌ و لرز

«ترس‌ولرز» نمایشی تک بازیگر است که باوجود بازیگری پُرانرژی اما از نارسایی‌های متن و کارگردانی و هدایت بازیگر رنج می‌برد و نمی‌تواند  به‌عنوان یک تئاتر تک‌نفره حرفه‌ای در اندازه‌ی اجرای عمومی دیده شود.

اگر بپذیریم که کارگردانی در قرن بیست و یکم با چیدمآن‌هماهنگ عنصرها و حرکت‌های نمایشی شکل می‌گیرد و تماشاگر امروز تشنه دیدن و نه شنیدن است ، با تماشای چند ثانیه از «ترس‌ولرز» می‌توان دریافت که نمایشی بازیگر محور و عاری از کارگردانی با متنی غیر دراماتیک است. آیا بازیگرمحوری نمایش یک کارایی تازه و خلاق است یا یک آسیب تئاتری؟ بی‌شک آسیب است و دو آسیب بزرگ دارد: نخست که ردپایی از نگاه ، چیدمان ، تأثیر و طراحی و خلاقیت کارگردان در نمایش دیده نمی‌شود و دوم ، بازیگرمحوری در شرایطی کارایی دارد که بازیگر چونان بازیگر-کارگردان‌های پیش از قرن نوزده ، خودش طراح و خلاق باشد نه اینکه فقط یک داستان را با انرژی روایت کند. عمده‌ی بازیگران تئاتر تک‌نفره ازجمله این نمایش فراموش می‌کنند که اگرچه این شکل نمایش ، تک‌گویی است اما تک‌گویی در خودش دیالوگ دارد ؛ با خودش ، با دیگری ، باشی ، با عناصر فرازمینی ، با تماشاگر و.... و بازیگری نمایش تک‌نفره ازاین‌روی بسیار دشوار است که هم شخصیت نمایشی را اجرا می‌کند و هم شخصیت مقابلش را.

بازیگر نمایش «ترس‌ و لرز» بسیار پرانرژی است اما انرژی که نمایشگری و خلاقیت و شگفتی نمی‌سازد! در این نمایش افزون بر شخصیت محوری ، شخصیت‌های ندیدنی دیگری همچون سگ، برادر، زن‌ برادر، مرد همسایه و... وجود دارند که نمایش را به قالب «مونوپولی‌لوگ»* می‌برد اما جای خالی کارگردانی موجب می‌شود که هیچ‌یک از آن شخصیت‌ها در بدن شخصیت محوری دیده نشود و در اندازه‌ی یک روایت ساده بدون نمایشگری به‌جای مانَد. برای نمونه استفاده غلوآمیز و تکراری از دست بازیگر ، آسیب عمده‌ی تئاترهای تک‌نفره است که بازیگر ، آن را جایگزین نداشته‌های صحنه و لباس و نور و بازیگر مقابل و... می‌کند و در این نمایش هم چنین است. دست راست «زینب گرمارودی» اسیر بدن اوست و در هر لحظه‌ی روایت با حرکت‌های تکراری به کار می‌افتد. تکرار غیرخلاق استفاده از دست در این نمایش چونان بسیاری از آثار تک‌نفره، عامل کاهش ارتباط با تماشاگر و عدم خلاقیت در یک بدن پرانرژی است. چگونه می‌توان با حرکت تکراری دو دست، زباله و دانه‌های انار را یک شکل نشان داد و توقع باور از تماشاگر داشت؟!

در «ترس ‌و لرز» چند صحنه احساسی کوتاه موجب می شود دستکم بازیگر نمایش از روایت بیرون آمده و با ایجاد فضای عاطفی با تماشاگر رابطه بگیرد. این چند لحظه نیز با تأثیر عوامل بیرونی (صدا و افکت) ایجاد می‌شود که به بازیگر کمک می‌کند احساس بیافریند. همین درس بزرگی است تا کارگردان‌های تئاتر تک‌نفره بدانند که کنش و واکنش در اجرای یک بازیگر درون خودش است و با عوامل نمایشی دیگری باید بارور شود تا انرژی سرشار بازیگر را در خدمت خود بگیرد.

کارگردان این نمایش، بازیگر را محدود به بازی در یک متر مربع کرده که این محدودیت خودش می‌توانست عامل خلاقیت شود که حتی یک لحظه نمی‌شود. پرسش اینجاست اگر قرار است نمایش در یک متر اجرا شود چرا کل صحنه دیده می‌شود و محل اجرا محدود نمی‌شود. چشم تماشاگر نباید مدام بی‌هدف در کل صحنه‌ی بی‌کارکرد بچرخد!

عمده‌ی نارسایی‌های «ترس‌ولرز» نه در مهارت بازیگر ، که در طراحی غیرخلاق کارگردان و هدایت بازیگری اوست. مریم زرینی در این اثر بیش از کارگردانی تلاش کرده تا داستانی را که خودش نوشته است ، روایت کند و همین دغدغه برای او بس است اما برای اجرای عمومی یک اثر نمایشی فقط دغدغه روایتگری بس نیست. مهارت بازیگری ، برگ برنده‌ی هر تئاتر تک‌نفره است که با هدایت کارگردان پرتجربه ، دیدنی می‌شود و این نمایش از هر دو عنصر آسیب دیده است.

 

اتفاق

«اتفاق» فرایندی متفاوت از «ترس ‌و لرز» دارد؛ نمایشی با پنج بازیگر ، کارگردان‌محور ، دارای طراحی اجرا اما همچون «ترس‌ولرز» در حوزه بازیگری ناپخته و بی‌تجربه نمایش می‌شود.

مسعود سالاری نمایشنامه خودش را کارگردانی کرده و تلاش نموده در داستان‌پردازی و طراحی و چیدمان عناصر نمایشی، دارای پیچیدگی‌های دراماتیک باشد اما در چند نقطه از بازیگری آسیب می‌بیند که بخشی از آن مربوط به بی‌تجربگی بازیگران و بخشی هم عدم مهارت کارگردان در هدایت بازیگر است.

بیشتر لحظه‌های بازیگری فردی نمایش یا دچار عدم‌خلاقیت و بازی غلوآمیز است و یا در طنزهای لوس و اطوار غرق شده‌اند به ویژه در شکلک و فیگورهای صورت. بخش زیادی از بازی دو بازیگر مرد با بازی‌خوری‌ رایج در تئاتر مدرسه‌ای همراه است و عجیب است که کارگردان جلوی این نابسامانی غیرحرفه‌ای را نگرفته تا بازی‌های درام را نخورد. تکرار اینگونه رفتارهای مقطعی در طول اجرا نشان از تمایل کارگردان دارد. در این میان دو زن و یک بازیگر مرد نمایش تلاش می‌کنند تا در قالب ژستهای اطواری بازیگران دیگر گرفتار نشوند و شخصیت بسازند؛ این دسته نیز باوجود برقراری ارتباط با تماشاگر از دو عنصر مهم تهی هستند: خلاقیت فردی در بازی‌ ندارند و مهم‌تر از آن در روایت‌های فردی رو به تماشاگر نمی‌توانند از پس تنالیته بیانی برآیند و فقط روخوانی می‌کنند. روخوانی آسیب بزرگ روایتگری بازیگران کم‌تجربه در تئاتر است که تماشاگر را دلزده می‌کند. چرا همین بازیگران در لحظه‌های دیالوگ و همسرایی از پس بازی و باور تماشاگر بر می‌آیند و در روایت‌ها ناکام هستند؟! همانطور که پیشتر درباره تک‌گویی گفته شد ، کنش و واکنش درام در بازی‌های دیالوگی بین چند نفر تقسیم شده و بازیگر وادار به کنش و واکنش به عامل دیگری می‌شود اما در روایت یا نمایش تک‌نفره ، کنش و واکنش همزمان در کلام و بازی یک نفر باید به درام برسد که برای بازیگران کم‌تجربه کار ساده‌ای نیست.

«اتفاق» نمایشی دانشجویی و دیدنی است و روشن است که تمرکز کارگردان بیش از بازی بر حرکت‌ها و چیدمان صحنه‌ای بوده است که گاهی (همچون موتیف‌های تکراری جمعی‌اش) به خلاقیت هم می‌رسد اما در حوزه بازیگری به شدت نیاز به بازسازی و مهارت‌اندوزی دارد چراکه بازیگری نمایش برخلاف رسالتش گاه و بی‌گاه عامل جدایی ارتباط تماشاگر با اثر و داستان شده است.

تئاتر دانشجویی در اجرا

تئاتر دانشجویی حتی اگر اجرا نشود در همه جای جهان و در ایران دهه‌های گذشته با «شور و خلاقیت» تعریف شده است اما کمتر از یک دهه است که این دو عامل دیدنی از تئاتر دانشجویی رخت بسته و بخش بزرگی از نارسایی‌اش بر گردن جشنواره‌ی بی‌سامان تئاتر دانشگاهی  و مدیریت و سیاست‌های ابتر آن است و بخشی هم به ناکارآمدی دانشکده‌های تئاتری در آموزش و مهارت‌آموزی باز می‌گردد و بخش مهمی نیز به شور و خلاقیت فردی دانشجویان امروز وابسته است. دانشجویی که از خواندن و تجربه و پژوهش فرار می‌کند چرا باید خلاق باشد و برای چه چیزی باید شور داشته باشد؟!

با این‌همه وقتی همان تئاتر بی‌شور و عاری از خلاقیت قرار است به سوی اجرای عمومی گام بردارد ، مجبور است به دنبال راهی برای ارتباط با تماشاگر باشد. یعنی حتی اگر شوری نیست ، با مشاوره‌ی هنرمندان باتجربه باید شعوری در کار باشد. دانشجویی که با گذر از هفت خان بازبینی‌ها و مدیریت‌های سلیقه‌ای و نوبت اجرا و صدها اما و اگر دیگر از میان هزاران دانشجوی تئاتری به گردونه اجرا در برابر مخاطب رسیده است ، دیگر حق ندارد فقط یک داستان را با بی‌تجربگی روایت کند.

امروز تقلید از تئاتر حرفه‌ای، آفت تئاتر دانشجویی و قاتل شور و خلاقیت شده است و شوربختانه «روایت» از تئاتر حرفه‌ای ایرانی و خارجی به تئاتر دانشجویی سرایت کرده و آرام‌آرام جای نمایشگری را گرفته است. چرا روایت به چنین جایگاهی در تئاتر امروز رسیده است؟! سرعت در زندگی امروزی سبب‌ساز تمرین کوتاه‌مدت شده و «روایت» یک تقلب آسان برای فرار از درام‌پردازی با تمرین مداوم می‌شود. تئاتر امروز فراموش کرده که تماشاگر همانطور که از نامش برمی‌آید برای تماشا به تماشاخانه می‌آید نه برای شنیدن داستان و حتی روایتگری. روایت نیازمند ابزار بیانی کارآزموده است واگر نه خواندن ساده داستان در خانه و توسط خود تماشاگر هم شدنی است. تماشاگر وقتی به سالن تئاتر می‌آید روایتی را می‌خواهد که دستکم رنگی از نمایش و مهارت بازیگری در آن دیده شود ، خلاقیت و شگفتی‌سازی پیشکش.

 

 

/Monopoly logue* مونوپولی‌لوگ (تک‌گفتار چندصدایی): گفتار نمایشی است که در آن یک بازیگر نقش‌های بسیاری را در قالب تک‌گویی و روش «بازی‌ در بازی» اجرا می‌کند.




مطالب مرتبط

نظرات کاربران