در حال بارگذاری ...
مروری بر نمایش‌های حوزه دفاع مقدس در 6 ماه نخست سال

رنگ و بویی تازه در روایت‌ هشت سال سرنوشت‌ساز

ایران تئاتر: از ابتدای سال جاری تا کنون شاهد نمونه‌هایی از آثار نمایشی با مضامین و بن‌مایه‌هایی از دفاع مقدس بوده‌ایم که می‌تواند ما را از روند فعالیت‌ها در این عرصه آگاه‌تر کند.

با گذشت سال‌ها از پایان جنگ تحمیلی، اقبال به مضامین و پرداختن به ابعاد  گوناگون دوران 8 ساله دفاع مقدس همواره مورد توجه هنرمندان و فعالان تئاتری کشور بوده و کارگردانان متعددی در فعالیت‌های خود به دنبال طرح سوژه‌هایی در حوزه دفاع مقدس بوده‌اند و تولیدات تئاتری خود را بر این اساس شکل داده‌اند.  حوزه دفاع مقدس جدا از مسائلی که در زمان وقوعش قابل شناسایی بوده، حاوی مسائلی دیگر هم بوده  که عواقب آن بعد از گذشت سال‌ها از جنگ مشخص می‌شود و این خود سوژه‌هایی بکر برای نمایشنامه نویسان و کارگردانان فراهم کرده است.  همچنین فعالان عرصه تئاتر روز به روز کوشیده‌اند تا به  تولیدات تئاتری خود بر اساس این مضامین رنگ و بویی جدید و شکلی متفاوت ببخشند. در یک روند کلی می‌توان اینطور نتیجه گرفت که پرداختن به حاشیه‌ها یا ابعاد کمتر پرداخته شده جنگ در چند سال اخیر نمود بیشتری در تولیدات نمایشی پیدا کرده که نشان از رویکرد و نگاه کلان هنرمندان تئاتر کشور به این برهه سرنوشت‌ساز از تاریخ کشور دارد. از ابتدای سال جاری تا کنون نیز شاهد نمونه‌هایی از آثار نمایشی با مضامین و بن مایه‌هایی از دفاع مقدس بوده‌ایم که می‌تواند ما را از روند فعالیت‌ها در این عرصه آگاه‌تر کند. بر این اساس بر نمایش‌های دفاع مقدسی اجرا شده در نیمه اول سال 1397 در سالن‌های تئاتر و تماشاخانه‌های پایتخت مروری داشته‌ایم که در ادامه از نظر می‌گذرد.

 

تاملی بر آسیب‌های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جنگ

نمایش «خنکای ختم خاطره» بر اساس نمایشنامه‌ حمیدرضا آذرنگ و به کارگردانی حامد ادوای، نقدی آسیب‌شناسانه و راسیونالیستی بر رویکرد ایدئولوژیک به شهید و مفهوم  شهادت در سال‌های پس از جنگ و تلاشی هنرمندانه و دراماتیک در راستای اثبات ضرورت جایگزین سازی این نگره با نگره‌ ملی و فراگیری است که پاسخگوی انتظارات و توقعات همه‌ی اقوام و اقشار ساکن این مرزو بوم باشد. یوسف، رزمنده‌ی مجروحی که همه اجزای بدنش به خواب مرگ فرورفته و فقط چشم و قلبش زنده است در حالت کما و به یاری فرشته‌ای، از عالم برزخ، به دنیای زندگان بازمی‌گردد تا برای آخرین بار - و البته، به همراه تماشاگران -  شاهد واقعیت‌های جاری بر زمین زادگاه خود باشد. خانواده‌های متعددی در انتظار یوسف  گم‌گشته خود هستند و مأموران بنیاد شهید، متحیر از غرابت این رویداد، برای یافتن والدین او، به چهارسوی این سرزمین سفرمی کنند ؛ آن‌ها از رهگذر این سیر و سلوک، از آسیب‌های فردی و اجتماعی بسیاری آگاه می‌شوند که در برابر آن‌ها، چاره‌ای جز سکوت و تأسف و البته تردید در حقانیت دیدگاه‌های مألوف پیشین خود نمی‌یابند. اولویت و تسلط عنصر ایدئولوژیک بر مفهوم مقاومت و شهید در سطوح سیاسی جامعه، نمایشنامه‌نویس «خنکای ختم خاطره» را برآن داشته است تا  نقطه‌ی شروع نمایشنامه‌ را بر فراواقعیت بنا کند و از آن برای اثبات حقانیت ایده‌ی جاری در پس رویدادهای اثرش بهره‌برداری مؤثر نماید؛ رویکردی که خود، مبنای موجهی می‌شود برای درآمیزی سبک‌های رئالیسم و سورئالیسم و سمبولیسم در پرداخت موجز و مینی مال اپیزودهای درام؛ تکنیک هوشمندانه‌ای که هم مبنای بصری زیبایی‌شناسانه‌ای برای اجرا وهم امکانی برای طرح وجوه پرشمارتری از آسیب‌های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جنگ، در جهت اثبات درون‌مایه‌ی موردنظر متن را فراهم می‌کند.

 

نمایش چهره‌ای متفاوت از مادران شهدا

«نوبت یعنی بعدی» به نویسندگی و کارگردانی مرتضی شاه‌کرم دو داستان موازی را روایت می‌کند. یک داستان مضمونی دفاع مقدس و ایثارگری دارد و دیگری قصه‌ای اجتماعی را به نمایش گذاشته است.یکی از داستان‌های این نمایش، روایت مادری است که به ‌دنبال یافتن اهداکننده عضو است تا پسرش بهبود پیدا کند و داستان دیگر اقتباس و یادی از«‌لاله ولادن» دو خواهربه هم چسبیده ‌است که در این قصه مشکلات اجتماعی و نگاه‌های نامناسب برخی افراد اجتماع به افرادی که دارای مشکلات جسمانی هستند را بیان می‌کند. در این نمایش خبری از شعار نیست، خبری از بیانیه نیست، خبری از تحت تأثیر قرار دادن تماشاگران به صد حیله ترفند نمایشی نیست، اینجا همه‌چیز صادقانه است و باورپذیر، از موضوع و بن اندیشه گرفته تا بازی بازیگران، از طراحی لباس گرفته تا طراحی صحنه‌ای که به‌خوبی نشانگر پایمال شدن خون‌ها و به هدر رفتن و کمرنگ شدن ارزش‌هاست. ایده اصلی شکل گیری چنین مسئله ای بر می‌گردد به قصه آقا و خانمی که زن برای پسرش دنبال عضو بدن است؛ در ادامه متوجه می‌شویم فرزندش نیازمند به قلب وسایر اعضا است و در انتهای قصه متوجه می‌شویم درمی یابیم که این مادر، مادر شهیدی است که فقط دو تا از استخوان‌های فرزندش را در تفحص برایش آورده‌اند . کارگردان این اثر تلاش کرده  تلاش کردم چهره متفاوت تری از مادران شهدا را در نمایشم نشان دهد؛ مادری که روایت خاص خودش را دارد؛ مادرانی که نمی‌خواهند حقیقت را قبول کنند. مادرانی که ساعت‌ها سر مزار فرزندانشان می‌نشینند و حرف می‌زنند . این مادر پسرش را زنده می‌داند و با او دردل می‌کند و شرح زندگی روزانه‌اش را به او می‌دهد.

 

روایت بازماندگان حوادث تلخ جنگ

نمایش «بلوط‌های سوخته» به نویسندگی و کارگردانی اسماعیل فیروزی به روایت بازماندگان حوادث تلخ جنگ می‌پردازد و با نگاهی به زندگی جانبازان و خانواده آنان، گوشه‌ای از سختی‌های آن را به نمایش می‌گذارد. نمایش در واقع روایت نسل دوم خانواده‌های درگیر با جنگ است،درباره افراد شیمیایی به عنوان نسل اول درگیر با مسائل شیمیایی به اندازه کافی صحبت شده است و تقریباً همگی با سختی‌های زندگیشان آشنا هستیم اما درباره خانواده، فرزندان و افرادی که به نوعی با این افراد درگیر هستند کمتر گفته شده است .نمایشنامه «بلوط‌های سوخته» روایت خانواده‌های این دست از جانبازانی است که درگیر مواد شیمیایی شده‌اند و حتی این بیماری و ناراحتی به برخی از افراد خانواده نیز منتقل شده است. ناحیه زاگرس در این سال‌ها هزینه‌های زیادی برای مقاومت در دوران جنگ پرداخته کرده است کمترین آن‌ها فقر، اعتیاد و ویرانی‌های دیگر است که برای مردم این مناطق باقی مانده است. در این نمایشنامه تلاش کردم از زبان یک فرزند جانباز اتفاقی را نقل کنم، یک بیماری نادر که از پدر به همسر و فرزندش منتقل شده است. نمایش روایت‌های سینه سوزی‌ها و سرفه‌های مداوم شخصیت اصلی این داستان یعنی سهراب است که فرزند یک جانباز است و از پدرش برایش به یادگار مانده است و حال این سؤال برایش پیش آمده که آیا این حقش بوده است؟ تلخی داستان اینجا مشخص می‌شود که سهراب شب عروسی‌اش پی به این بیماری می‌برد و حال باید انتخاب کند که ازدواج کند یا خیر، درحالیکه رسم و رسومات برهم زدن ازدواج در ناحیه زاگرس تاوان سنگینی دارد. همه این موارد در کنار با رعایت آداب و سنن ناحیه زاگرس از نمایش جشن‌ها و پایکوبی ها تا مویه و عزاداری‌ها به بقایای جنگ و انسان‌ها می‌رسد.

 

تعهد و حفظ ارزش‌های اجتماعی

نمایش «عقیم»  به نویسندگی و کارگردانی علیرضا معروف، از آن دست نمایش‌هایی است که گرچه هویت خود را از دل تجربیات واقع گرایانه دوران دفاع مقدس و حواشی آن به عاریه گرفته، درون مایه‌اش وام دار خاطرات و یادداشت‌های مردم آن روزگار است و حتی در ظاهر تلاش می‌کند تا از دل اولاترین ارزش فرهنگی آن دو ران یعنی شهادت، مخاطب را بر سر دو راهی ایثار به تفکر وانهد؛ اما وقتی به عمق داستان گریز می‌زنیم از دل  این هیاهوی دهه شصتی، روایتی بیرون می‌ریزد که از جنس ذهنیت  مردم امروز است. آدم‌هایی که سیل ناملایم تغییرات فرهنگی و اجتماعی عصر مدرنیته آنچنان چتر خود را بر تار و پود اخلاقیات آن گسترانیده، که در رفراندوم برای انتخاب «من اجتماعی» یا «من فردی» که روزگاری میدان نبرد طبقات خاص بود، بر من اجتماعی خط بطلان می‌کشند. از همین روست که این داستان در این برهه زمانی قابل درک می‌شود و می‌تواند مخاطب را به فکر وا دارد.  نمایش گریزی به سالهای 66-67 دارد و از درهم تنیدگی دو رویداد متفاوت شکل می‌گیرد. در رویداد اول، طوبی و فرزندش آرش هستند که بعد از 20 سال برای فروش یک قطعه زمین به ایران می‌آیند. در این روایت من فردی به عنوان هدیه نوظهور غرب به ایران در دورانی که تعهد و حفظ ارزش‌های اجتماعی از اصول مورد تأیید اکثریت بود، به خوبی از سوی علیرضا معروفی روایت می‌شود. طوبی با این روحیه فرزند را گول می زند و آرش با این روحیه که محصول تربیت دوگانه مادر از خودبیگانه شده است، از تعهدات اجتماعی سرباز می زند. در رویداد دوم، داستان صادق برادر طوبی روایت می‌گردد. این روایت چکیده ای از تفکرات مردم در دهه شصت است. روزگاری که هویت فرد فردمان با «من اجتماعی» گره خورده بود و تعهد اجتماعی، ایثار، حفظ ارزش‌ها و آیین‌های بومی و ... در اولویت رفتارها بود.

 

ابعاد اسطوره‌ای و حماسی دفاع مقدس

نمایش «همه دختران امیرکبیر» به نویسندگی و کارگردانی  سید علی تدین صدوقی  روایتگر مقاومت دختران ایرانی در بند اسارت است. لیلا شخصیت اصلی نمایش همه دختران امیر کبیر معلم دبیرستانی در خرمشهر است که به همراه شاگردان نوجوانش به اسارت نیروهای عراقی درمی‌آیند، در اردوگاه اسرای جنگی با مسئول بازجویی خود و دختران مواجه است که سروانی ایرانی و اعضای منافقین است. او در پروسه بازجویی مادرگونه از دختران دفاع می‌کند و شجاعانه تصمیمی تعیین‌کننده می‌گیرد. این نمایش  در موقعیتی دراماتیک، ابزورد و تا حدی تراژیک با نگاهی واقع گرایانه، نمایشی از قهرمانان زن است که  با تصمیمات لحظه ای به ویژگی‌های اسطوره‌ای و حماسی دست می‌یابند.«همه دختران امیرکبیر» اثری است که تلاش دارد فارغ از هر گونه جانب داری و اهمیت به طیفی مشخص به رویکردی اجتماعی و ملی اشاره داشته باشد. رویکردی که در آن مردمان کشورمان در برهه‌ای از زمان با آن روبرو بوده‌اند که شاید یکی از دشوارترین زمان‌ها به حساب می‌آید. نمایش  بنابر موقعیت زمانی مشخص کوشیده تا در جریان شرح حال آن دوران پرده از اتفاق‌هایی بردارد که برای آشنایی نسل‌های بعد از آن رازهای سر به مُهری را تشریح می‌کند. اسارت شخصیت‌های زن در این نمایش فارغ از نشان دادن سختی‌ها، بیانگر آن است که آن‌ها به عنوان زنانی مقاوم از کشوری هستند که امیرکبیر در آن زندگی کرده و با پشتکارش دست بیگانه را خاک میهن دور نگاه داشته است. حال این عنوان تمثیلی یکی از ضرورت‌های نام این نمایش است. عنوانی که به مخاطب متذکر می‌شود مام وطن همان غریزه ذاتی است که مدت‌های مدید بر آن تاکنون اصرار ورزیده شده است. در واقع دارا بودن کنش‌های دراماتیک تاکید خود را بر آن داشته تا باورپذیری را از جنبه ملی و البته ارزشمند بودن در تشریح اتفاق‌ها به تصویر بکشد که این موضوع در میزانسن‌های اثر به وضوح مشخص است.

 

آرزوهایی که تباه شدند

نمایش «آوانتاژ» به کارگردانی محمد لارتی و کامران شهلایی در راستای اثر قبلی این کارگردانان یعنی «هفت روز از تیر شصت» است که نمایشی مستند محسوب می‌شد. این اثر نمایشی نیز وقایعی را دهه ۶۰ روایت می‌کند و درباره بمباران ۴ آذرماه سال ۱۳۶۵ در اندیمشک است. این بمباران ۱۰۰ دقیقه‌ای طولانی‌ترین بمباران هوایی بعد از جنگ جهانی دوم و طولانی‌ترین بمباران در ایران لقب گرفته که متاسفانه تعداد زیادی از زنان و کودکان و افراد غیرنظامی در این اتفاق به شهادت رسیدند.  «آوانتاژ» روایتی است از آن روزها و افرادی که در این میان شهید شده‌اند. داستان نمایش درباره پسربچه‌ای است که فوتبالیست خوبی بوده و حتی ممکن بوده که در آینده عضو تیم ملی فوتبال شود اما در این حادثه کشته می‌شود. اگر او زنده می‌ماند، می‌توانست تجربیات زیادی را کسب کند در حالی که مرگ این پسر همه آرزوهایش را تباه کرد. او دیدن بسیاری از اتفاقات تاریخی و ورزشی را از دست می‌دهد در حالی که حقش این نبود و باید زندگی می‌کرد. در این نمایش این طور تصور شده که اگر این پسربچه زنده می‌ماند زندگی‌اش چگونه می‌شد و چه تجربیاتی را از سر می‌گذراند. درونمایه این نمایش در واقع متکی بر این است که با این اتفاقات آینده از یک سری از آدم‌ها گرفته می‌شود در حالی که آن‌ها هیج تقصیری نداشتند و می‌توانستند زندگی طبیعی را طی کنند. بخش بزرگی  از این اثر، مستند است و برای جمع آوری اطلاعات زمان زیادی صرف شده است.

 

تقابل نیکی و شر

نمایش «دهانی پر از کلاغ» به نویسندگی «جمشید خانیان» و کارگردانی «کامبیز جهانگیری» همزمان با آغاز هفته دفاع مقدس در پردیس تئاتر تهران روی صحنه رفته است.در خلاصه داستان این اثر نمایش آمده است: دو برادر پس از هفده سال در مکان نامشخصی با یکدیگر دیدار می‌کنند و خاطراتشان را از دوران کودکی، نوجوانی تا جوانی‌شان که در جنگ گذشت را مرور می‌کنند. آن‌ها با اینکه دوقلو هستند در خانواده بسیار مورد تبعیض قرار گرفته‌اند و این موضوع برادر کوچک‌تر را دچار کینه و عقده کرده است. دو مرد و دو زن مربع درام نمایش «دهانی پر از کلاغ» را شکل می‌دهند .در طول تاریخ بشر همواره شاهد تقابل نیکی و شر بوده‌ایم و خواهیم بود و تقابلی از این دست در این نمایش در قامت دو برادر سر و شکل می‌گیرد .نمایش در فضایی میان رئال وسورئال در نوسان است که در پس‌زمینه از حالات مختلف انسانی از قبیل خشم ، حرص ،آز و عشق به تم دفاع مقدس نیز می‌پردازد. «دهانی پر از کلاغ» نمایشی است که مضمونش با هفته دفاع مقدس و ارزش‌های آن دوران همخوانی دارد و بن‌مایه اثر بر مبنای ساختار رئالیسم جادویی شکل‌گرفته است. پرداختن به صفات و خصلت‌های بشری ، حضور فرد در اجتماع و فرد در خانواده نکات مهمی بودند که کارگردان اثر قصد مطرح کردنشان را در این نمایش داشته است.  تاکید در این نمایش بر جهان شمول بودن مضمون است و اینکه این جنگ می‌تواند در هر نقطه جغرافیایی دنیا رخ بدهد؛ هرچند جاهایی به جغرافیای شهر آبادان به طور گذرا اشاره‌ می‌شود. ندر واقع  سوای اینکه این اثر  خاطرات دفاع مقدس را زنده می‌کند، دیدگاهی جامعه‌شناسانه دارد که مبحث خانواده نیز در آن مطرح است و داستان دو برادر با خصوصیات متفاوت در نقطه محوری ایجاد درام قرار دارد.

 

پرداختی متفاوت از آسیب‌های بعد از جنگ

نمایش «عند از مطالبه» نوشته مرتضی شاه کرم و کارگردانی سامان خلیلیان نیز اثری دیگر در حوزه دفاع مقدس است که از ۲ مهرماه در سالن قشقایی مجموعه تئاترشهر روی صحنه رفته است.این نمایش در پرداختی متفاوت آسیب‌های بعد از جنگ را مورد واکاوی قرار داده است. در خلاصه داستان «عند از مطالبه» چنین آمده است: جماعتی در صف و چشم انتظاری رسیدن خبری هستند؛ این خبر می‌تواند زندگی آن‌ها را دستخوش تغییرات عمده ای کند. دستیابی و چشم به راهی این اتفاق همگی را برای قرار گرفتن سریع‌تر به مقصودشان در یک رقابت محترمانه و سبقت از یکدیگر قرار داده است. "عند از مطالبه" موضعی اجتماعی، انتقادی و فرهنگی دارد که در ارتباط مستقیم با جامعه فعلی ایران است: یک نفر به جبهه جنگ رفته و وضعیتی نامعلوم پیدا کرده است؛ مشخص نیست که او شهید شده یا به اسارت درآمده است؛ در آغاز نمایش مفقودالاثر اعلام می‌شود؛ در چنین شرایطی عده‌ای از بستگان نزدیک  و حتی خیلی دور و در مواردی حتی همسر مطلقه قبلی او، همگی اصرار بر شهید شدن او دارند تا بلکه از طریق انحصار وراثت چیزی از اموال او عایدشان شود و یا امتیازاتی بگیرند؛ در رابطه با همسر مطلقه او که قبلاً جدا شده و برای بار دوم هم ازدواج کرده، باید گفت که تحت هیچ شرایطی ارثیه‌ای به او تعلق  نمی‌گیرد و حضور اجباری او در متن و اجرا اضافی و بی‌مورد است. در هر حال آدم‌های مورد نظر برای رسیدن به مقصودشان از گفتن هر دروغی ابایی ندارند و حتی در مواردی حاضر می‌شوند همدیگر را هم فریب بدهند تا سهم بیشتری به آن‌ها برسد.

 

نمادپردازی شاعرانه و روایت انتظار

«سرباز شال بلند» به کارگردانی علیرضا حنیفی  روایت زندگی مادر یک سرباز است. این سرباز روزی به مادرش زنگ می‌زند و به دلیل سرد بودن هوا از او می‌خواهد تا برایش یک شال گردن ببافد. مادر شروع می‌کند به بافتن شال و بعد متوجه می‌شویم که بیش از ۲۰ سال است که از این تلفن گذشته و نه پسر به مرخصی آمده و یا خبری از او شده است و نه این شال برای او فرستاده شده است. مادر همچنان در تخیلات خودش دارد این شال را می‌بافد و الان کل ساختمان را شال فراگرفته است. مادر معتقد است که این شال باید آنقدر بلند باشد که علاوه بر پوشاندن پسرش بتواند در اختیار دشمن هم قرار گیرد چون آن‌ها هم سردشان است و باید گرم شوند. در این نمایش شال نماد صلح است و مادر نیز در صحنه‌ای اعتراض می‌کند که چرا به جای کلاه‌خود و ادوات جنگی، شال در اختیار سربازها قرار نمی‌دهند چون آنها در جبهه سردشان می‌شود و فرقی بین دوست و دشمن نباید گذاشت. در پایان نمایش شاهد بازگشت سرباز به همراه جنازه خودش هستیم اما مفهوم انتظار هنوز به پایان نرسیده و خواهر سرباز که در انتظار دیدن او کور شده است جای مادر را می‌گیرد و نماد یک مادر دیگر می‌شود که در انتظار سربازهای دیگری است که هنوز به خانه باز نگشته‌اند. بن‌مایه اصلی نمایش مساله انتظار است و اینکه همیشه خانواده‌هایی هستند که در انتظار بازگشت سربازهایشان به سر می‌برند و امیدوارم دنیا به سمتی برود که این انتظارها پایان یابد.

 




مطالب مرتبط

نظرات کاربران