در حال بارگذاری ...
نقدی بر نمایش سقراط اثر حمیدرضا نعیمی

تئاتر جمع ضدین است، فلسفه نیست

ایران تئاتر_سید علی تدین صدوقی: در اینجا قصد آن نداریم که در خصوص آرا و تفکرات سقراط، شیوه زندگی او، سخنانش و... گفت‌وگو کنیم و یا اندیشه‌هایش را به تحلیل و واکاوی بنشینیم که این خود مجال و مقالی دیگر می‌طلبد.

تئاتر فلسفه نیست و قرار هم نیست که در تئاتر به بحث‌های فلسفی بنشینیم؛ همینطور که فلسفه، شیوه چگونه فکر کردن است و محملی برای طرح پرسش‌ها. تئاتر شیوه چگونه زیستن و چگونه زندگی کردن و چگونه انسان بودن است.

در این میان پر واضح است که نه تنها فلسفه بلکه تمامی آنچه که به انسان، انسان بودن، اندیشیدن، تعقل، تفکر، انسانیت، زیستن و مرگ مربوط می‌شود؛ در تئاتر تجلی می یابد.

به دیگر سخن نمایش سقراط نه صرفا یک روایت تاریخی از زندگی و مرگ  اوست؛ که اگر این‌گونه بود دیگر تئاتر نمی‌شد و جنبه‌های دراماتیکش از دست می‌رفت. چرا که برای روایت نعل به نعل زندگی یک شخصیت تاریخی می توانیم برویم و کتاب تاریخ را بخوانیم.

پس کسانی که از نعیمی ایراد می‌گیرند که چرا زندگی کامل سقراط  و اتفاقات مبتلا به آن را به صحنه نکشیده می توانند بروند و کتاب تاریخ زندگی سقراط را بخوانند؛ تئاتر با کتاب تاریخ و بیوگرافی و اتوبیوگرافی متفاوت است؛ پس تئاتر و درام کارش چیز دیگری است و صرفا بیان نعل به نعل تاریخی نیست.

به طریق اولی تئاتر تاریخی و تئاتری که بر اساس یک شخصیت مهم تاریخی، ادبی، علمی، فلسفی، هنری،  فرهنگی، سیاسی و... ساخته می شود؛ کارش همسو کردن تاریخ با اکنون است. اینکه نشان دهد آیا توانسته‌ایم مفاهیمی که برای امروزمان و زندگی اکنون ما نیاز است از دل آن بیرون بکشیم و اگر چنین کرده ایم آیا به شکل درستی این کار را  به انجام رسانده‌ایم و اگر باز این چنین است آیا آن را کاربردی نموده و با امروز جامعه و زندگی اکنون همسو کرده ایم و یا صرفا مانند خواندن تاریخ جهت سرگرمی قصه هایی را خوانده و در نهایت آن  را به فراموشی سپرده ایم.

این همسویی و همگامی با جامعه امروز بشری به عهده تئاتر است؛ چرا که تئاتر چونان زندگی است و قدرت همذات پنداری و کاتارسیس و اندیشین و تفکر و ایجاد پرسش و خودشنانسی را به مخاطبانش اهدا می‌کند.

چیزی که سقراط نیز در پی آن بود و هماره سفارش می‌کرد یعنی پرسیدن، اندیشیدن، تفکر، آگاهی و شناختن خویشتن.

تئاتر کارش طرح پرسش است؛ پرسیدن و طرح سوال های اساسی مانند فلسفه. کار فلسفه نیز همین است؛ پرسیدن و ایجاد چرایی و رفتن به دنبال چرایی ها؛ و کار سقراط این معلم بزرگ فلسفه بشریت و این حکیم دانا نیز همین بود.

او مدام سفارش به اندیشیدن، تفکر، تعقل، خود شناسی و پرسیدن می‌کرد. اینکه پی ببریم نمی دانیم، و مدام بر این نکته تاکید می‌ورزید که دانم که نمی دانم. گفته شاعر، دانشمند، اندیشمند، فیلسوف و پزشک بزرگ جهان یعنی حکیم بوعلی سینا که می گفت تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم.

پس سقراط خود به نوعی تئاتری عمل می‌کرد؛ چرا که به گفتمان و دیالوگ پایبند بود.  او می گفت تا دیالوگ در جامعه‌ای اتفاق نیفتد هیچ چیز دیگری در آن جامعه اتفاق نخواهد افتاد. به همین دلیل هم با دیالکتیکی که بنا کرده بود مدام در برقراری دیالوگ با اطرافیانش  می‌کوشید.

برای سقراط فرقی نمی‌کرد که طرف مقابلش چه کسی باشد؛ یک هنرمند، یک سناتور، فردی سیاسی، یک رهگذر، کاسب بازار و مردم معمولی هرکسی که بود سقراط با او شروع به حرف زدن می کرد و دیالوگ برقرار می‌نمود.

آنقدر می پرسید که طرف مقابل خود به کنه مطلب پی ببرد یا به اینکه تا بحال درباره موضوعی و مفهومی و مسئله ای اشتباه می اندیشیده واقف شود و راه درست را برود.

دیالوگ اساس فلسفه و تفکر سقراط بود؛ همانگونه که اساس تئاتر و درام است. و این وجه اشتراک قوی بین سقراط و تفکرات، اندیشه ها، راه و روشش با مقوله ای به نام تئاتر و درام است. پس می‌توان تیجه گرفت که سقراط تماما دراماتیک فکر و عمل می‌کرد.

باید گفت حمید رضا نعیمی به دنبال سقراط تاریخی صرف نیست که اگر چنین می‌کرد اشتباه محض بود؛ او به دنبال اندیشه و عمل و تفکرات روح بزرگ و تاثیر سقراط بر جامعه بشری است. نعیمی نگاه خود را نسبت به سقراط عرضه می‌دارد؛ سقراطی که امروزیست و به کار اکنون ما می آید.

جمله‌ای که افلاطون شاگرد خلف او در هنگا م نوشیدن جام شوکران به سقراط می‌گوید و نعیمی چه درست و چه به جا در لحظه دراماتیکش آن را استفاده می‌کند که این خود نشان  از اهمیت امروزی بودن و به روز بودن سقراط نعیمی است.

افلاطون: سقراط خنده داره استبداد جلوی حرف زدنت را گرفت اما دموکراسی تو را کشت.

و این دیالوگ دراماتیک نه تنها چکیده این تئاتر است بلکه حرف نعیمی و مانیفست او نیز هست. دو مفهوم یعنی استبداد و دموکراسی که ضد و نقیض یکدیگرند؛ اما کاملا درست و به جا  استفاده می‌شوند. چرا که اصولا تئاتر به نوعی می تواند جمع ضدین باشد و این یکی از شگفتی های هنر اصیل و ارزنده و شریف تئاتر است.

چون تئاتر درخصوص انسان و زندگی انسان است و می‌دانیم که بر اساس فلسفه جمع ضدین محال است.  اما باید گفت که این عبارت  تنها در خصوص انسان جایز نیست؛ چون باز بنا بر بخش دیگری از قوانین فلسفی انسان تنها موجودی است که جمع ضدین است و به طریق اولی تئاتر که کارش و موضوعش در خصوص انسان  و زندگی، ارتباط، اندیشه و تفکرات اوست نیز می تواند جمع ضدین باشد.

پس نعیمی کاملا درست دو ضد را مطرح می‌کند و کنار هم می‌نهد و تصمیمش را به عهده مخاطبانش می‌گذارد. او فقط نشانمان می‌دهد و پرسش مطرح می‌کند؛ همانگونه که کار تئاتر این است. یعنی ایجاد سوال. همانگونه که کار سقراط این بود یعنی پرسیدن  و ایجاد سوال نمودن.

اما از اینها که بگذریم به کارگردانی و بازیگری و دیگر موارد می رسیم.

شاید به جرات بتوان گفت اگر فرهاد آئیش این نقش را قبول نمی‌کرد بازیگر دیگری نبود که بتواند سقراط را چون سقراط به صحنه بکشد؛ نه آنکه ما بازیگران شایسته نداریم که داریم. بلکه به دلیل آنکه آئیش خود به نوعی سقراطگونه است. بذله‌گویی و طنازی و شوخ طبعی که در رفتار و گفتارش است، لنگری که در راه رفتنش دارد، شیوه بیانش، نگاهش، تفکرات و اندیشه ای که دارد و... همه جزئی از شخصیت پردازی سقراط است که در وجود آئیش فی النفسه وجود دارد، او را برای ایفای این نقش مناسب می نماید.

می‌گویند سقراط مردی زشت بوده با چشمان کوچک و گود رفته و سری بدون مو اما پر از اندیشه های والا و ناب و ایضا مردی که به دنبال پرسش هایی در خصوص آفرینش، انسان و خدای یکتا است. مردی که خدایان یونان را به کناری گذاشت و اعتقاد به خدای یکتا داشت. شاید در آگورا و هنگام برقراری دیالوگ برخورد سقراط با مردم عادی و عامی و ایضا افراد خاص با نوعی طنازی همراه بوده اما زمانی که  می خواهیم آن را برای تئاتر به صحنه بکشیم باید دید سقراط تا چه اندازه این طنازی را بکار می برده و برای چه کسانی و در چه حد و اندازه ای.

شاید می باید نعیمی به این نکته بیشتر توجه می کرد تا تفاوت رفتار سقراط نیز با افراد مختلف بهتر مشخص شود. تا اینگونه  به ریتم درونی و بیرونی مطلوب تری دست پیدا کند و سقراط از منوتونی حسی و رفتاری که در جاهایی احساس می شود بدر آید. دیگربازی ها نیز در حد مطلوب قرار داشت؛ روان و قابل باور بود. بازی‌های بهناز نازی و ایوب آقاخانی که شاید در جاهایی به تغییر ریتم و حس نیاز داشت و... دیگر بازیگران که همگی هارمونی دراماتیکی از بازی‌ها را موجب شده بودند؛ این یکی از نقاط قوت کار است. 

تقابل دو نسل نیز یکی از موارد امروزی کار به حساب می آید.  تقابل  و طرح پرسش هایی از سوی نسل جوان که مبتلا به جامعه امروز ما نیز هست و حرف نسل جوان امروز ما.

طراحی صحنه و لباس همگی با خواست متن و تفکرات زیرمتنی و درامانورژی اجرایی نعیمی صورت پذیرفته است؛ افلاطون نشانه دانشجویان پرشور و حرارت امروز ماست. پس می‌باید لباس هایش امروزی باشد تا این ارتباط با اکنون بهتر خود را نشان دهد. قفسه کتاب‌های بلند شاید نشان از بلندای دامنه تفکرات و اندیشه والای سقراط  باشد که برای حاکمان به اصطلاح دمکرات آتن غیر قابل فهم و خارج از دسترس است.

گروه کر و تصنیف‌هایی که می‌خوانند به درستی و به موقع محل تنفسی برای مخاطبان ایجاد می‌کنند و وجه شاعرانگی و عاشقانگی کار را بالا برده و موجب بروز وظهورش می شوند؛ چرا که سقراط در عین حالی که یک متفکر و فیلسوف بود یک عارف و عاشق نیز بود.

تصویرسازی‌ها و میزان و حرکات نعیمی تماما با ساختار دراماتیک متن، زیر متن و اجرا همسو است و ایضا واجد بیان  خاص خود که تکمیل کننده مفاهیم متن و اجرا است.

شاید به نوعی بخش مده‌آ می‌توانست اولا کوتاه تر اجرا شود و ثانیا طور دیگری باشد و ثالثا  اصلا نباشد؛ هرچند که تکمیل کننده مبحث زنان  و بی عدالتی و نابرابری است که فضای مرد سالارانه آتن  با دموکراسی اش بر زنان تحمیل میکرده.

هرچند که ما اینها را به اندازه کافی از زبان سافو می شنویم به همین دلیل تکرار آن در بخش مده‌آ  بیان مکرر است. اما باید گفت که این بخش به خوبی دراماتیزه، کارگردانی و اجرا شده است.  اما ریتم نمایش در کل می‌توانست بهتر از این ها باشد تا به زمان مطلوب تری دست پیدا کند. 

سقراط از اندیشیدن و تفکر می‌گفت، از ایجاد پرسش و پرسیدن. نعیمی نیز بزرگترین مفهومی را که می خواهد با تئاتر سقراط ارائه دهد همان ایجاد سوال،  پرسیدن و به دنبال پرسش‌های اساسی رفتن و ایضا اندیشیدن و تفکر و آگاهی دادن است.

نمایش سقراط مدام از به دنبال خویش رفتن و در جستجوی خویشتن خویش بودن حرف می زند.

همان چیزی که بزرگان ما می گویند؛ همانی که مولانا می گوید: ای برادر تو همه اندیشه ای مابقی خود استخوان ریشه ای. یا  توهمه هوشی باقی هوش پوش. یا جمله معروف مولا علی(ع) که می فرمایند: هرکسی که خویش را شناخت لاجرم رب خویش را شناخته است.  

پس مانیفست دیگر نمایش سقراط به دنبال شناخت خویش رفتن، پرسیدن، آگاهی ورزی، اندیشه، اندیشیدن، تفکر،  آگاهی دادن و ایضا رسیدن به عمق این جمله سقراط که می‌گفت: همی دانم که نمی دانم وهمین جمله بود که سقراط را رساند بدانجا که باید می رسید.

در هرحال سقراط نمایشی درخور است که می تواند سرمشقی برای کسانی باشد که می خواهند در این  حوزه کار کرده و نمایش‌های تاریخی از شخصیت های بزرگ  را به صحنه ببرند.

به حمید رضا نعیمی و تمامی گروه اجرایی به دلیلی نمایشی دراماتیک و قابل تعمق و سرشار از اندیشه خسته نباشید میگویم.

عکس:فرزاد جمشید دانایی،گیتی آنلاین




نظرات کاربران (1)