بررسی سیر بازیگری جمشید مشایخی
آسمان باید ابر شود و ببارد
ایران تئاتر- رضا آشفته: در میان بازیگران هم نسلش جمشید مشایخی یکی از پر افتخارترین بازیگران ایرانی بود و ضمن دریافت جوایز معتبر سینمایی داخلی و خارجی، برخوردار از نشان ها و افتخارات در خور تاملی شده بود.
جمشید مشایخی بازیگر توانمند ایران زمین دارای نشان درجه یک فرهنگ و هنر بود که در ششمین دوره چهره های ماندگار به عنوان چهره ماندگار سینمای ایران برگزیده شد و در آبان ماه سال ۸۵ در پاریس به خاطر ۵ دهه فعالیت هنری از او تجلیل به عمل آمد. او برای بازی در فیلم های کمال الملک و گلهای داودی در سال 63 بهترین بازیگر جشنوارۀ فیلم فجر شد و بعد برای بازی در فیلم پدربزرگ در جشنواره بینالمللی فیلم پیونگیانگ (۱۳۶۴) جایزه بهترین بازیگر مرد را به دست آورد.
1393 خورشیدی به عنوان سفیر سلامت چشم و بینایی معرفی شد. مشایخی که تا پایان عمر دست از فعالیت نکشید در سال 1394 از سوی وزارت بهداشت ایران به عنوان «سفیر سلامت» معرفی شد و تندیس سلامت را نیز دریافت کرد.
او طی این مدت در بیش از دویست تئاتر، فیلم سینمایی و تله تئاتر و سریال تلویزیونی ایفای نقش کرد و با بیشتر کارگردانهای شناخته شده نسلهای مختلف سینما و تئاتر ایران همکاری کرد.
جمشید مشایخی بازیگر پیشکسوت تئاتر و سینما که در فیلمهایی چون «گاو» و «قیصر» ایفای نقش کرده است، از جمله بازیگران استخوانخردکردهای است که سنگ اول را از تئاتر بنا کرده است، آنهم اداره هنرهای دراماتیک. او خود در اینباره میگوید: «با تأسیس این اداره در سال 1336 و از طریق فعالیت در زمینه تئاتر وارد عرصه سینما شدم.»
کودکی و تئاتر
مشایخی درباره کودکی اش گفته است:« پدرم مهندس شیمی بود و ریاست کارخانه اسیدسازی در پارچین را بر عهده داشت. که بعد هم رییس فنی کارخانجات آن منطقه شد. من در پارچین به دنیا آمدم.»
او کسی است که همیشه از کوچکترین فرصتها بهترین استفادهها را کرده و البته کسی است که در عالم حرفهای هیچچیز را کوچک ندانسته. او در خاطراتش میگوید:« کلاس پنجم ابتدایی بودم که مدیر مدرسه برای جشن پایان تحصیلی تصمیم به اجرای نمایشی با نام «مناظره شتر و موتور» گرفت. این نمایش گفتوگویی بود بین شتر و موتور که من نقش شتر را بازی و از شتر تعریف میکردم و دوستم ناصرحجازی نقش موتور را بهعهده داشت. علاوه بر بچهها، والدین آنها هم دعوت شده بودند و در حیاط مدرسه به تماشای آن نشستند. بعد از اجرا هم حسابی تشویقمان کردند. این تشویق من را خیلی متاثر کرد. آنقدر که زمینهساز کارها و فعالیتهای بعدی من شد تا جایی که در اوقات فراغت (3 ماه تعطیلی) کارم این شده بود که نمایشنامه مینوشتم. چند نفر از بچهها را دور خودم جمع میکردم (بهاصطلاح یک گروه نمایش تشکیل میدادم) و علاوه بر بازی در کنار آنها، کار را هم کارگردانی میکردم. وقتی هم خوب تمرین میکردیم و آماده میشدیم، میرفتیم خانه همسایهها، صندلی جمع میکردیم و ردیف میچیدیم و برای تماشاچیها با تختههای چوبی و پتوهای سربازی صحنه درست میکردیم. بعد هم کارت دعوت درست میکردیم و میفرستادیم برای همسایهها و ساکنان مجتمع که نمایشنامهمان تماشاچی هم داشته باشد.»
با وجود مخالفتهای خانواده و حضور در اجتماعی که هنر را نه کار میدانست و نه فضای هنری را فضایی امن، مشایخی راه خودش را رفت. او میگوید:« در خانواده و فامیل ما اینجور کارها، کارهای هنری مثل تئاتر که در آن زمان غیرقابل پذیرش برای خانوادهها بود مرسوم نبود. من نخستین کسی بودم که سنتشکنی کرده و وارد این کار شدم. پدرم ابتدا مخالف بود چون نظامی بود و دوست داشت من هم نظامی شوم، به همین خاطر مرا به دبیرستان نظام و بعد دانشکده افسری فرستاد و من که از نظام خوشم نمیآمد هنگامی که او در ایران نبود از دانشکده فرار کردم و وقتی برگشت کار از کار گذشته بود، بعد مرا به بیمارستان ارتش معرفی کرد اما آنجا هم نماندم. بالاخره وقتی دید فایده ندارد و من نظامی بشو نیستم و از آنجایی که فرد تحصیلکرده و روشنفکری بود و دوست نداشت با خواست و تصمیمش مرا اذیت کند، گفت:«هر جور راحتی، اگر به تئاتر و کارهای هنری علاقه داری حرفی نیست، برو سراغ آن.
تئاتر حرفه ای
مشایخی در خدمت سربازی تاب نیاورد و از دانشگاه هم انصراف داد اما تئاتر، مکانی بود برای روح ناآرام جمشید مشایخی که حالا از مفاخر سینما و تئاتر ماست. او وارد اداره تولید تئاتر شد؛ به همراه خیلیهای دیگر؛ به همراه انتظامی و نصیریان و والی...
مشایخی کار تئاتر حرفه ای را از سال 1336 آغاز کرد. او فعالیت هنری خود را با بازی در نمایشنامه «وظیفه پزشک»، اثر «پیراندللو» آغاز کرد؛ نمایشی که «علی نصیریان» کارگردان آن بود. مشایخی داستان حضورش در این نمایش را در برنامه ویژه نوروز تلویزیون این گونه تعریف کرد:« اسماعیل شنگله رفیقم بود و من را به آقای نصیریان معرفی کرد و گفت جمشید بازیگر خوبی است. آقای نصیریان اول یک نقش کوتاه به من داد. اگر اشتباه نکنم، نقش پلیس بود و یک دیالوگ یک خطی بود. مشغول تمرین همین نقش بودم که نصیریان عذر بازیگر نقش پدر را خواست. من به اسماعیل گفتم من باید نقش پدر را بازی کنم. آقای نصیریان هم پذیرفت و من آن نقش را بازی کردم.»
اولین نمایش حرفه ای او "وظیفه پزشک " بود و بعد از آن در نمایش های بسیاری از جمله " آی بی کلاه، آی با کلاه" اثر غلامحسین ساعدی، " لونه شغال" و " افعی" اثر علی نصیریان، " آندورا" اثر ماکس فریش، " مرده های بی کفن و دفن" اثر ژان پل سارتر به کارگردانی حمید سمندریان بازی کرد.
مشایخی همواره از سمندریان به عنوان معلم و پیشکسوت تئاتری اش یاد می کرد:« پیشکسوت فقط آن کسی نیست که از نظر سنی از شما بزرگتر و سابقهاش در کار از شما بیشتر باشد. پیشکسوت باید از نظر اخلاقی هم پیشکسوت باشد. اینطور نیست که ما بگوییم چون سنمان از شما جوانها بیشتر است، پس شما باید احترام ما را نگه دارید. نه، احترام ما دست خودمان است. مثلا آقای سمندریان یک پیشکسوت واقعی است؛ اولا معلم خود بنده بوده و ثانیا معلم خیلیها، شاید 98 درصد بازیگران تئاتر شاگرد ایشان بودند. سمندریان نظیر ندارد، خیلی بزرگ است و من تا آخر عمر برای ایشان احترام ویژهای قائلم و دست این معلم بزرگ را از دور میبوسم. به او هم نمیگویم استاد چون ایشان یک هنرمند است چون استادی کنار او کم میآورد درجه هنریاش بالاتر از استادیاش است.»
او درباره آن روزها گفته است:« فعالیت ما در تئاتر ادامه داشت تا اینکه دکتر فروغ دانشکده هنرهای دراماتیک را تاسیس کرد و ما که سالها کار تئاتر کرده بودیم و جزو هنرپیشههای مشهور آن زمان محسوب میشدیم، وارد دانشکده شدیم. بعد از مدتی وقتی دیدم چیزی از نظر بازیگری به من اضافه نمیشود از آنجا بیرون آمدم. البته اساتید بزرگی چون آریانپور، محجوب و باستانی بودند که دروس غیر بازیگری را تدریس میکردند و برای من بسیار مهم بود. اما دیدم همه چیزهایی که تدریس میشود درتئاتر دیدهام و ادامه ندادم.»
مشایخی در تئاتر بیشتر از همه در کارهای جعر والی بازی می کرد و در این باره گفته:« چند کار تئاتر هم مثل "آوار بر سنگ"، "در گوش سالمم زمزمه کن" و "باغ وحش" داشتم که بین فیلمهایم اجرا شدند. چون با جعفر والی خیلی دوست بودم بیشتر درنمایشها او بازی میکردم.»
مشایخی درواقع یک تئاتری دوآتشه بود؛ آنقدر شیفته که کار اداری را هم به خاطر تئاتر رها کرد. مشایخی روح ناآرامی داشت. بعدها به دلیل بازی در فیلم قیصر برخی در حقش نارفیقی کردند و باعث اخراجش برای چند سال از اداره تئاتر و دور افتادنش از اصل و اساس هنر و زندگی اش شدند و همین باعث رفتن اش به سمت سینما و تلویزیون شد.
مشایخی بعد از حضور در نمایش شب روی سنگفرش خیس نوشته اکبر رادی و به کارگردانی هادی مرزبان که در سال 77 و 78 در تالار اصلی تئاتر شهر روی صحنه رفت، در نمایش دیگری در تهران حاضر نشد و فقط یک بار دیگر در اصفهان در مقام بازیگر تئاتر در نمایش میر عشق به کارگردانی هادی مرزبان به ایفای نقش پرداخت.
مشایخی درباره آخرین تجربۀ تئاتری اش به خاطر دارد:« اگر اشتباه نکنم در سال 82 بود که در نمایش میر عشق به کارگردانی هادی مرزبان به ایفای نقش پرداختم. این نمایش به مدت 18 شب در یکی از بزرگترین تالارهای اصفهان اجرا شد که در حقیقت حکم افتتاحیه آن سالن را داشت. در ابتدا ایرج راد در این نمایش بازی می کرد که به دلیل اینکه امکان حضورشان در اصفهان به خاطر مشغله کاری فراهم نبود، من به جای ایشان در اصفهان این نقش را بازی کردم.»
او پس از چند سال دوری از صحنه تئاتر قرار بود که سال 86 در نمایش دکتر نون باز هم به کارگردانی هادی مرزبان به ایفای نقش بپردازد، اما اینگونه نشد! مشایخی درباره این نشدن گفت:« اتفاقا برای اجرای این نمایش تمریناتی را هم پشت سر گذاشته بودیم. نمایشنامه را روخوانی کرده و حتی تجزیه و تحلیل کرده بودیم. همچنین به دلیل اینکه مدت زیادی از تئاتر دور بودم از آقای مرزبان و رادی خواستم که تمرین کنیم اما بعدها آقای مرزبان نمایشنامه لبخند باشکوه آقای گیل را جایگزین این متن کرد و به من هم گفت که بنا به دلایلی در حال حاضر امکان اجرای نمایش دکتر نون وجود ندارد.»
مدیریت تئاتر
بعد از انقلاب، او مدتی مدیر اداره تئاتر شد تا اینکه بیماری باعث شد از نمایشی در حال تمرین بیرون برود و بعد از آن، نمایش دیگری کار نکرد تا سال 77. با اینکه حکم استخدامی او در اداره تئاتر، کارگردانی است اما او تنها یک نمایش را کارگردانی و تمام وقتش را صرف بازیگری کرد.
تجربۀ مدیریت انگار اصلا با مذاق مشایخی سازگار نبوده است، در این باره معتقد بود:« کسی که پشت میز می نشیند دیگر هنرمند نیست. در سال 58 من مسوول اداره تئاتر شدم و به مدت 18 ماه در این سمت باقی ماندم. من هیچ وقت پشت میز ننشستم. گفتند برایتان منشی می گیریم تا هرکس که با شما کار داشت وقت بگیرد. اما من به هیچ عنوان قبول نکردم و گفتم شما با این کار مرا خراب خواهید کرد.»
سینما و تلویزیون
او در نیمه دوم دهه سی روی صحنه نمایش رفت و با تلهتئاترهای کارگردانان بنامی چون «رکنالدین خسروی»، «عباس جوانمرد» و «علی نصیریان» پا به تلویزیون گذاشت. او که حضور در تلویزیون را با تلهتئاترهای دهه چهل (منطقه جنگی، اسب سفید، گاو، پردهبرداری و ...) آغاز کرده بود همکاری با تلویزیون را در سالهای بعد از انقلاب نیز بیوقفه پیگرفت و در ژانرهای مختلفی اعم از طنز، ملودرام و تاریخی، سیاسی و غیره ایفای نقش کرد.
جمشید مشایخی سینما را پس از تئاتر و با حضور در فیلم «هژیر داریوش» که از اولین فیلمسازان سینمای ایران و تحصیلکرده فرانسه بود، آغاز کرد. نام فیلم، «جلد مار» بود و در سال ۱۳۴۲ ساخته شد. بازیگر نقش مقابل مشایخی، «فخری خوروش» بود و هژیر داریوش فیلم را بر اساس داستان «همخوابهٔ خانم چاترلی»، اثر «دی.اچ. لارنس» ساخت.
دومین فیلمی که مشایخی در آن نقش آفرینی کرد، فیلم «خشت و آیینه»، اثر «ابراهیم گلستان» بود. زکریا هاشمی، بازیگر و کارگردان سینما معتقد است که مشایخی در روز اول فیلمبرداری به دلیل عدم تجربه سینمایی و حضور در کنار ابراهیم گلستان دستپاچه شده بود و بی آنکه دیگران متوجه باشند با او در اتاقی دیگر به گفتگو نشست و وقتی دوباره هر دو به سر صحنه آمدند، مشایخی در نقش پلیس کلانتری بی آنکه ترس و لرزی داشته باشد، بازی اش را انجام داد.
این فیلم مورد توجه منتقدان سینمای ایران قرار دارد و بسیاری از آنها معتقدند از استانداردهای سینمای آن زمان بالاتر است. مشایخی درباره نحوۀ گزینش شدنش برای فیلم خشت و آیینه گفت:« ابراهیم گلستان به همراه فروغ فرخزاد به تماشای نمایشنامهی "مردههای بیکفن و دفن" آمده بودند که توسط حمید سمندریان کارگردانی میشد. من نقش یک افسر ژاندارم را بازی میکردم و مرحوم فنیزاده، محمدعلی کشاورز و منوچهر فرید هم دیگر بازیگران این نمایش بودند. آن زمان گلستان همه ما را برای بازی در فیلم "خشت وآینه" دعوت کرد و نقش افسر پلیس عارف مسلکی را به من داد. این فیلم با کارهای آن روزگار فرق داشت و نگرفت اما فیلم خوبی بود. گلستان به عنوان تهیهکننده وکارگردان زحمات زیادی کشید. من ابراهیم گلستان را اولین استادم به عنوان کسی که بازیگری در سینما را به من آموخت میدانم و از حرفهایی که میزد خیلی لذت میبردم.»
سومین حضور سینمایی او، در فیلم «گاو»، اثر «داریوش مهرجویی» بود؛ اولین فیلم سینمای ایران که در جشنوارههای بینالمللی مورد توجه قرار گرفت. بعد از آن نقش «خان دایی» در فیلم «قیصر» به کارگردانی «مسعود کیمیایی» را بازی کرد؛ نقشی که پس از گذشت ۵۰ سال، هنوز در خاطر مخاطبان ایران زنده است. اما نقش او (خان دائی) در فیلم قصر ساخته مسعود کمیایی بود که جمشید مشایخی را به عنوان "مرد جاافتاده سینمای ایران" به همه معرفی کرد.
یک سال بعد مشایخی در مقابل دوربین برادران میناسیان، هراند و سلیمان قرار گفت و نقشی به یادماندنی در فیلم «طلوع» بازی کرد و دو سال بعدش در سال ۱۳۵۱ با بازی در فیلم آوانگارد «چشمه» اثر «آربی اُوانسیان» نشان داد که بازیگر نقشهای متفاوت و سخت است. پس از آن، او بازهم نقشهای متفاوتتری را بازی کرد؛ مرد بیرحم فیلمهای «شازده احتجاب» ساخته «بهمن فرمانآرا» و «ماهعسل» به کارگردانی «فریدون گله» شد و نقش یک مرد سیاسی با ظاهری کمعقل را در «نفرین» ساخته «ناصر تقوایی» به زیبایی تمام اجرا کرد. مشایخی با «سوتهدلان» اثر «علی حاتمی» و بازی در نقش مردی که بار خانواده روی دوش اوست و همه احترامش را دارند، چنان زیبا درخشید که این نقش تا پایان عمر او با فیلمهایی که بازی کرد، همراهش بود.
گرچه مشایخی پس از انقلاب در آثار سینمایی و تلویزیونی بسیاری ظاهر شده، اما هیچکدام به اندازه «رضا خوشنویس» سریال «هزاردستان» ساخته «علی حاتمی» او را سر زبانها نیانداخت. او در این سریال با مهارت تمام، چهار نقش کاملا متفاوت را از یک شخصیت بازی کرد؛ رضای عیاش، رضای آزادیخواه، رضای هنرمند و رضای پریشان.
همچنین مشایخی در فیلم «کمال الملک» مقابل دوربین «علی حاتمی» قرار گرفت. نقش «کمالالملک» و «رضا تفنگچی خوشنویس» سریال هزاردستان از نقشهای فراموش نشدنی او است. نقش کمالالملک را بهخوبی بازی کرد؛ انگار خود استاد بود. عربزاده شاگرد استاد نقاش هم به او گفت که نقش استادش را خوب بازی کرده؛ فقط قد جمشید مشایخی، کمی کوتاهتر از کمالالملک بود. مشایخی در اکثر فیلمهای علی حاتمی حضور داشت و حاتمی، بهترین نقشهایش را برای او مینوشت. این دو در پنج فیلم با همدیگر همکاری کردند. در «دلشدگان» هم قرار بود جمشید مشایخی حضور داشته باشد ولی قراردادش با سریال «پیک سحر» مانع از آن شد. در «مادر» هم به همین شکل. در تختی - آخرین فیلم حاتمی که نیمهکاره ماند - هم نقش داشت اما مشایخی دلیل این عدم همکاری را شیطنت عدهای میداند که نمیخواستند او و حاتمی همکاری کنند. به قول حاتمی، او بهترین کسی است که دیالوگهای شاعرانهاش را میگوید. دیالوگهایش در «سوتهدلان» را به یاد بیاورید یا در «هزاردستان» و حتی «کمالالملک» را.
مشایخی فیلمهایش با حاتمی را بیشتر از بقیه کارهایش دوست دارد. میگفت:« حاتمی، سعدی سینماست؛ در سینما شعر میگوید.» و مشایخی، شعر را بیش از سینما دوست دارد و علاقهاش به حافظ و مولانا بسیار است. پس از فیلمهای حاتمی، روز واقعه نوشته بهرام بیضایی و کار شهرام اسدی را دوست دارد و طلسم کار داریوش فرهنگ را.
بازی در نقش یک وطن دوست در فیلم «جرم»، آخرین بازی تاثیرگذار جمشید مشایخی بود و بعد از آن دیگر در هیچ فیلم تاثیرگذاری بازی نکرد. آخرین فیلمهایی که جمشید مشایخی در آنها حضوری هر چند کوتاه داشته است، «یک بوس کوچولو» فیلم تحسین برانگیز بهمن فرمان آرا و «کاغذ بیخط» اثر ناصر تقوایی بود. او قبلاً در فیلم «خانهای روی آب» نیز با بهمن فرمان آرا همکاری کرده بود.
نظر بزرگان
مشایخی فقط برای جوانترها استاد نیست. بازیگران هم دورهاش هم او را به چشم پدر سینمای ایران نگاه میکنند تا جایی که عزتالله انتظامی، در موردش گفته بود:« جمشید مشایخی جزو بهترینهای سینمای ایران است. مشایخی یکی از کسانی بوده که برای سینمای ما زحمات بسیاری کشیده و امیدوارم مسئولان و مردم قدر این هنرمند را دانسته و به درستی از او تقدیر به عمل آورند. راز ماندگاری مشایخی در این عرصه از روح بلند و دل پاک او سرچشمه میگیرد. پا برجا ماندن این دوستی دیرینه ما ناشی از طبع بلند اوست که وجودش همیشه برای من ارزشمند بوده و امیدوارم خدا این پدر سینمای ما را حفظ کند.»
اکبر عالمی بر این باور هست؛ کسانی مانند جمشید مشایخی میراث فرهنگی ما هستند و آیدین آغداشلو با اشاره به فیلم کمال الملک اظهار کرد که وقتی او را سر صحنه دیدم، انگار کمال الملک را دیدهام.
حمید سمندریان، از نخستین کسانی است که جمشید مشایخی را بر روی صحنه هدایت کرده، در مراسم گرامیداشت مشایخی در خانه هنرمندان ایران در سال 86، یکی از ویژگی های بارز جمشید مشایخی را عاشق پیشه بودن او نام برد و دیگر اینکه او در آفرینش نقش قدرت تبدیل بالایی داشت و با اشاره به نمایش آندورا گفت که او تطابق فرهنگی و تلفیق نمایش خارجی با فرهنگ بومی را به خوبی انجام میدهد.
بهمن فرمان آرا، کارگردان سینما با اشاره به اینکه جمشید مشایخی در طول عمر هنری خود در سه فیلم او بازی کرده است: «شازده احتجاب»، «خانهای روی آب» و «یه بوس کوچولو» درباره اش می نویسد:« او اگرچه نقشهای بلندی در این فیلمها نداشت، اما حضورش تأثیرگذار بود زیرا به باور من اساساً او بازیگری است که در نقشهای تأثیرگذاری حضور داشته است و نقش هایش را «تأثیر گذار» کرده است. جمشید مشایخی چه چهل سال پیش که «شازده احتجاب» را با هم کار کردیم و چه فیلم هایی که در سالهای اخیر با هم کار کردیم، یکی از بهترین، مرتب ترین و درجه یکترین بازیگرهایی است که در سینمای ایران دیده ام. این هنرمند یک بازیگر احساسی است که حسش را بخوبی به مخاطب منتقل میکند و او را با بازی اش درگیر میکند.»
نتیجه
درباره جمشید مشایخی بسیار نوشته اند و مردم کوچه و بازار درباره اش حرف های بسیاری زده اند و این روزها در نبودنش سوگوارند و به خاطره بازی و مرور بازی هایش می پردازند؛ آنها انگار خیلی متقدانه درباره اش اظهار نظر می کنند و با هم می گویند:« جمشید مشایخی را در کدام نقش به یاد می آورید؟ رضا خوشنویس که قلمش را می تراشید و می نوشت در «هزاردستان» و بعد دست به اسلحه برد، شازده احتجاب وقتی در ایوان خانه اشرافی اش ایستاده بود، به نقش «کمال الملک» که پرده تالار آینه را می ساخت، در «پدربزرگ» که دلش از خانه های قوطی کبریتی گرفته بود، استاد فیلمنامه نویسی «کاغذ بی خط» که به شاگردش می گفت: نویسنده اگر بخواهد آسمان باید ابر شود و ببارد یا نویسنده یی که مرگ برایش یک بوس کوچولو بود و... مشایخی برای همه مان آشنا ترین چهره است.
هادی مرزبان کارگردان تئاتر که تجربه همکاری با زندهیاد جمشید مشایخی را در نمایش «شب روی سنگفرش خیس» اکبر رادی داشت، درباره تجربه این همکاری گفت: جمشید مشایخی یکی از آدمهای الگو برای من بود و شاید ۵۰ درصد گرایشم به سمت تئاتر به خاطر بازیها و کارهای جمشید مشایخی بود که در تماشاخانه سنگلج به تماشایشان مینشستم.
او یادآور شد: سال ۷۷ و ۷۸ که تصمیم گرفتم نمایش «شب روی سنگفرش خیس» اثر استاد رادی را کار کنم، مطمئن بودم تنها بازیگری که میتواند حس مدنظر این نمایشنامه را روی صحنه القا کند، جمشید مشایخی بود. با او درباره این موضوع صحبت کردم و مشایخی جملهای را به من گفت که همیشه در خاطرم میماند. او گفت «مانند کشتیگیری هستم که ۲۳ سال است از میدان دور بودم و کشتی نگرفتهام؛ اگر میخواهی در نمایشات حضور داشته باشم باید از یک ماه قبل با من تمرین کنی.»
مشایخی یکی از الگوهای افتخار آفرینی در عرصه بازیگری است و فرقی همنمی کند که در صحنه یا مقابل دوربین باشد. اما او مسلکی دارد و بی گدار به آب نمی زند. بنابراین او با اشاره به ریشههای سینما که در تئاتر بارور میشود، درباره معیارهای انتخاب بازیگر در سینمای ایران گفت:« هنرپیشه در تئاتر شکل میگیرد و اگر استعداد این هنر را داشته باشد، صحنه تئاتر بهترین کلاس درس برای اوست. متأسفانه سینمای امروز ایران گروهبندی شده است و شاهد این هستیم که بعضی از کارگردانان و تهیهکنندگان باگرفتن پول از فردی، بهعنوان بازیگر او را جلوی دوربین میآورند.» جمشید مشایخی این مسأله را علت بیکاری عده زیادی از بازیگران حرفهای و ساختن آثار بیارزش سینمایی میدانست.
بازیگر نقش کمالالملک، با اشاره به نقش تشکلهای سینمایی در انتخاب بازیگر میافزاید: «در زمینه انتخاب بازیگر در این سالها هیچ پیشرفتی حاصل نشده است و جوانهای بااستعداد زیادی به دلیل مشکلات ناشی از لابیگری نمیتوانند وارد دنیای حرفهای بازیگری شوند.»
ای کاش رهنمودهای امثال مشایخی را جدی تلقی کنیم برای آنکه بتوانیم شرافت و اصالت انسانی را به طور ریشه دار در فضای فرهنگی نگه داریم وگرنه در بی ریشه شدن هنرها نمی توان شاهد یک جامعه سالم و پویا بود و در نبودن اخلاق و مرام انسانی هر ناممکنی به عینه آدمها را مقابل هم قرار می دهد.
منابع:
زندگینامه: جمشید مشایخی (۱۳۱۳-۱۳۹۸)، همشهری، پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۸۵.
ابوالقاسمی، مهرداد، گفتگو با جمشید مشایخی، وبلاگ شخصی، پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۶.
اعرابی، جواد، پنجاه سال بازیگری؛ بزرگداشت جمشید مشایخی، 15 آذر 1386.
جمشید مشایخی به روایت جمشید مشایخی، ایسنا، ۲۶ آبان ۱۳۸۵.
فرمان آرا، بهمن، نیم قرن نقشهای تأثیر گذار، روزنامه ایران، 7 آذر 94.
قراخانی، یاسمین، انتخاب نقشاولیها در سینمای ایران، روزنامه ایران، شماره: 6591، ۲۰ شهریور ۱۳۹۶.
محبی، نصیر، مهمانی بزرگان، روزنامه اعتماد، شماره 1558 به تاریخ 15/9/86، صفحه 16 (صفحه آخر).