بررسی کارنامۀ کارگردانی رسول کاهانی (بخش نخست)
اگر استعدادی نبود یا مسیر پر مشقت
ایران تئاتر_رضا آشفته:رسول کاهانی تئاتری نیشابوری از یک خانواده هنری وارد فعالیت های تئاتری شده است ونمایش هایش در حوزه کارهای رئالیست اجتماعی قابل ارزیابی است.
کاهانی پیش از این نمایش های زبان اصلی، به اتفاق خانواده، فرق اَ وسط، اسکورسیزی، تحت تاثیر، لنگ ظهر، و شربت سینه را روی صحنه اجرا کرده است. هر نمایش که اجرا می شد گویای بخشی از هویت و ویژگی های هنری رسول کاهانی بود که حالا دیگر به تثبیت او در مقام یک نمایشنامه نویس و کارگردان خلاق و دارای امضا انجامیده که همین خود مسیری کاری اش را دشوارتر می کند که از این پس تحت هر شرایطی کارهایش ا به صحنه نیاورد بلکه باید به دنبال گزینش و غربال و نهایی کردن آثار در خور تامل ترش در رویارویی با مخاطبانش باشد.
شاید وجود خانوادۀ اسم و رسم دار باعث ئفوذ زودتر و بهره مندی از امکان بهتری برای قرار گرفتن در فضای هنری باشد اما این مشروط بر آن هست که استعداد و شعور هنری هم در کار باشد که نشود خیلی زود پس خورد و به حاشیه رانده شد.
رسول و ابوالفضل کاهانی نیز برادران کوچکتر عبدالرضا کاهانی هستند که در سینمای ایران خوش درخشیده است و در دهۀ نود امکان حضور دو برادرش را در فضای تئاتر فراهم کرده است اما درواقع استعداد و پیگیری های این دو برادر نیز بوده که رفته رفته در تثبیت جایگاه آنان موثر بوده است وگرنه خیلی زود از فضای تئاتر رانده می شدند و در این بلبشوی تنگ نظری ها و حسادت ها راندن خیلی بیشتر از ماندن ممکن خواهد بود.
رسول کاهانی تئاتری نیشابوری از یک خانواده هنری وارد فعالیت های تئاتری شده است ونمایش هایش در حوزه کارهای رئالیست اجتماعی قابل ارزیابی است. کاهانی پیش از این نمایش های زبان اصلی، به اتفاق خانواده، فرق اَ وسط، اسکورسیزی، تحت تاثیر، لنگ ظهر، و شربت سینه را روی صحنه اجرا کرده است. هر نمایش که اجرا می شد گویای بخشی از هویت و ویژگی های هنری رسول کاهانی بود که حالا دیگر به تثبیت او در مقام یک نمایشنامه نویس و کارگردان خلاق و دارای امضا انجامیده که همین خود مسیری کاری اش را دشوارتر می کند که از این پس تحت هر شرایطی کارهایش ا به صحنه نیاورد بلکه باید به دنبال گزینش و غربال و نهایی کردن آثار در خور تامل ترش در رویارویی با مخاطبانش باشد.
او درباره خودش گفته است: من در ابتدا فیلمساز کوتاهم و بعد کارگردان تئاتر؛ من کار هنری را از تصویر شروع کردم و به تئاتر رسیدم.
بنابراین اگر سینمایی می بیند و تحت تاثیر هنر هفتم هست، به گونه ای حق دارد و هیچ جای اشکالی هم نیست اما باید بر این انتقاد را وارد دانست که تئاتر هم همچنان با بیش از دو هزار و پانصد سال پیشینه نه تنها چیزی از سینما کم ندارد که همچنان داشته های رو به پیشی دارد که باید از این امکانات نیز برای تئاتری تر شدن آثارش بهره مند شود.
زبان اصلی
نمایش «زبان اصلی» به نویسندگی و کارگردانی رسول کاهانی برای نخستین بار از 20 خرداد تا 26 تیر در تماشاخانه باران به روی صحنه رفت که آغازگر شناساندن یک پدیدۀ جوان به نام رسول کاهانی بود.
این نمایش با نقشآفرینی آزاده صمدی، بهرنگ علوی و سعید زارعی اجرا شد. کاهانی با اشاره به اینکه نوشتن این متن پنج ماه زمان برده است، گفت: فضای این کار رئالیستی است و درباره روابط زنوشوهر و مشکلات بین آنهاست. وی همچنین درباره اینکه این اثر چه شباهتها و تفاوتهایی با کار قبلیاش یعنی «به اتفاق خانواده» دارد، توضیح داد: «اینکه میگویم کار رئالیستی است به این معناست که بخشی از کار شباهتهایی به کار قبلیام دارد. اما آنچه مهم است این است که سعی کردهایم دو سه قدم از کار قبلی جلوتر برویم. یک اتفاقی قرار است در کار بیفتد که آن را تمرین کردهایم، اتودهایش هم زده شده است و خب میتواند اثر را تا حدودی از فضای رئال دور کند و تماشاچی را در نمایش دخیل سازد.
زبان اصلی روایت زندگی زناشوئی و اختلافات یک زوج جوان به نامهای پریسا و مهدی (آزاده صمدی - بهرنگ علوی) است که برای قضاوت (ویا شاید درد دل) به جای قاضی، ما را انتخاب می کنند و از زوایای دید خود زندگی پرچالش زوج های امروزی را با بازی خوب به نمایش می گذارند.
عوامل «زبان اصلی» هر شب در اجرایشان در یک قدمی یک نمایشی شلوغ و پردیالوگ هستند اما شناخت درست از مقولات نمایشی به ویژه ریتم توسط بازیگران باعث شده که آنها از این خطر جان سالم به در ببرند و «زبان اصلی» به نمایشی ساده و بدون ادعا تبدیل شود.
«زبان اصلی» نمایشی است که با بازیگران محدود و طراحی صحنه ساده و متنی واقع گرا توانسته نظر مخاطبان را جلب کند. رسول کاهانی با این نمایش در سی و سومین جشنواره بین المللی تئاتر فجر حضور پیدا کرد. بهرنگ علوی در نقش «مهدی» و آزاده صمدی در نقش «پریسا» در جایگاه یک زوج که با هم دارای اختلاف هستند دیده میشوند.
برای طراحی صحنه از دو صندلی استفاده شده که دو بازیگر به روی آن رو به تماشاچی می نشینند. چنان که گویی این فضا دادگاه است و تماشاگر در جایگاه قاضی به حرف ها و مشکلاتی که بین این زوج پیش آمده گوش می کند. مخاطب در لحظاتی وارد حیطه قضاوت می شود و اگر شرایط متاهل بودن را دارا باشد یا پیش از این تجربه کرده باشد، به جای نقد زوجی که آن ها را می بیند در بخش هایی به سرزنش خود زبان خواهد گشود.
در تمام طول مدت نمایش بر روی صندلی نشستن، بازی کردن، دیالوگ گفتن متداوم آن هم به طور مستقیم بدون میزانسن های مختلف رو به تماشاگری که در جایگاه قاضی دادگاه است کار آسانی نیست این شیوه میتوانست خطر زیادی برای گروه داشته باشد چرا که ممکن است در این مسیر با اجرای غلط بخش های مختلف و ریتم غلطی که کار بگیرد موجب کسالت مخاطب و رخوت فکری و روحی آن شود، اما کاهانی از کسالت تماشاگر فرار کرده است و به جای آن درگیری ذهنی درست و اصولی را به آن هدیه داده تا مخاطب به جای قضاوت زن و شوهری که شاهد اختلاف شان است خود و رابطه اش را به نقد بکشد و طی این چند دقیقه خود را قضاوت کند.
«زبان اصلی» بسیار ریتم پذیر است و این پتانسیل را دارد تا با کنترل بازیگران بر نحوه دیالوگ گویی و همچنین کنترل سایر بخش ها به نمایش دیگری تبدیل شود. اگر بازیگران به صورت درونی ریتم را نمی شناختند(شناخت این ریتم درونی و کنترل آن ارتباط زیادی به مسائل تئوری ندارد بلکه بستگی به شناخت درونی بازیگر از زیبایی شناسی و آنچه که در لحظه در صحنه رخ می دهد دارد) قطعاً این نمایش با آن همه دیالوگ به یک نمایش «سرسام آور» تبدیل میشد. آن ها هر شب در طی اجرای شان در یک قدمی نمایشی سرسام آور هستند اما شناخت درست از مقولات نمایشی مانند ریتم باعث شده که «زبان اصلی» از این خطر جان سالم به در ببرد. «زبان اصلی» در لبه تیغ به نمایش خوبی تبدیل شده است. در انبوه دیالوگ ها و پرخاشگری هایی که وجود دارد تماشاگر به راحتی میتواند از همان ابتدا با احساس ناخوشایند سالن را ترک کند اما مدیریت ریتم درونی و بیرونی نمایش توسط بازیگران از این کار جلوگیری می کند و قصه «زبان اصلی» را برای ما به خوبی روایت میکند.
به اتفاق خانواده
نمایش به اتفاق خانواده، در بهمن 94 در جشنواره تئاتر فجر برای بار اول اجرا شد. او همانند برادر بزرگترش- عبدالرضا- می خواست مواجهه اش با رئالیسم و آسیب های اجتماعی را ابراز کند.
رئالیسم بهترین شیوه برای آزمون و خطای کارگردانان جوان است که در آن با مفهوم میزانسن، تحلیل و هدایت بازیگر آشنا میشوند و پس از این است که میشود سراغ دیگر سبکها و شیوههای اجرایی رفت؛ بنابراین «به اتفاق خانواده» که دربارۀ روابط خانوادگی است، میتواند شروع خوبی برای یک کارگردان جوان باشد. اما باید دانست که رئالیسم هم پیچیدگیهای خود را دارد و به همین سادگی نمیشود آن را فراگرفت و اجرا کرد.
نمایش «به اتفاق خانواده» در سطح موفق است، زیرا مخاطب را جذب خود میسازد و تعلیق و کشمکش در آن حس مخاطب را تحریک میکند که یک لحظه از آن غافل نماند. اما این دلیلی برای جاذبههای ژرف اثر نیست، چون در اینجا با سوءتفاهمات اساسی مواجه میشویم که پیکرۀ اثر را از عمیق شدن بازداشته است.
رعایت گونهها (ژانرها) هم بیانگر صلابت یک نمایش خواهد بود. نمیتوان باری به هر جهت حرکت کرد. هر اثر هنری ساختار و شاکله و در عین حال نظم درونی و بیرونی خود را دارد. در نمایش «به اتفاق خانواده»، دقیقاً گونۀ نمایشی مشخص نیست. دو گونۀ عمده تئاتر، تراژدی و کمدی است و در عین حال ملودرام از تلفیق این دو به وجود میآید. همچنین سبک و سیاقهای ابزورد و گروتسک هم دربرگیرندۀ وضعیت دو گانۀ تراژدی-کمدی است. در این نمایش همه انگار کورس گذاشتهاند که بخندانند، اما این روند و رویکرد اشتباه است. تنها کسی که نمیخندد، اما میخنداند، مهدی است. البته الهام هم هست که انگار او هم از غم طلاق، حال و حوصلۀ خندیدن و خنداندن ندارد. مهدی فقط میخنداند، آن هم با لباسهای جورواجوری که هیچ مناسبتی برای مراسم عروسی ندارد. او هم انگار حال و هوایش برای جمع و مناسبتها جور نیست. بقیه، اما کمابیش دلقک تشریف دارند. از دایی و پسرش محمد و عباس گرفته تا ژیلا دختر عمه و زن محمد گرفته تا نیما و مسعود. شاید عروسی زمینهساز خنده باشد و وضعیت را کمدی کند، اما این روند با ترژادی پایانی که با مرگ بچۀ یکماهۀ داخل زهدان عروس خانم، و این گفته دکتر که او دیگر بچهدار نخواهد شد، سر سازگاری ندارد. باید تعادلی باشد که بشود ذهن را منطبق با یک تراژدی کرد، چون در اینجا ما با یک مسالۀ کاملاً اجتماعی رودر رو هستیم تا اتفاقی فلسفی و درونی! بنابراین ضرورت دارد که رئالیسم و گونۀ مورد نظر را با فرامین و اصولش رعایت کنیم وگرنه در باورمندی فضا دچار لغزشهای جبرانناپذیر خواهیم شد. به بیان دیگر میتوان از کمدی کاست و بر بار و باور تراژیک اثر افزود و این راه حلی برای استقرار رئالیسم به معنای اخص کلمه است.
فرق اَ وسط
رسول کاهانی نویسنده، طراح و کارگردان نمایش «فرق.اَ.وسط» بود. خوشبختانه در چند روزی که از اجرای نمایش می گذشت استقبال از کار خوب بود. البته بازخوردهایی که کاهانی از کار می بیند مثل نمایش های قبلی که به صحنه برده، نبود و نظر مخاطبان صفر و صدی بود؛ به این مفهوم که عده ای نمایش را دوست داشتند و عده ای دیگر آن را نمیپسندیدند که به نظرش این اقدام آگاهانه صورت گرفته بود.
فضای نمایش متفاوت از کارهایی بود که پیش از این به صحنه برده بود. در نمایش های قبلی به او این انگ را می زدند که کارهایش نزدیک به سینماست اما در این کار فضا نمایشی تر است. «فرق.اَ.وسط» داستان سه مرد است که به خانه ای می روند تا زنی را به قتل برسانند. در نمایش خشونتی وجود دارد که به شکل عملی روی صحنه به تصویر کشیده نمی شود بلکه توسط کاراکترها روایت می شود.
بازیگران این نمایش دانشجویانی بودند که تا به حال کمتر کار کرده اند. به دلیل اینکه تمرین های نمایش طولانیمدت بود و نزدیک به ۱۰ ماه به طول انجامید، کاهانی ترجیح داد با یک گروه جوان کار کند. در نمایش «فرق.اَ.وسط» فضای جدیدی را تجربه کرد و می خواست در این فضا خودش را محک بزند و برای اجرا نیز از مشاوره های دوستان زیادی بهره برد که در نهایت از کار رضایت دارد.
این نمایش براساس یک داستان واقعی نوشته شده است که البته تنها قصه یک خطی این اتفاق مدنظر قرار گرفته و بقیه اتفاقات و رخدادها تخیلی است. قبل از آغاز تمرین ها متن را نوشته بود اما دست خالی تمرین ها را شروع کرد و متن آرام آرام طی تمرین ها کامل شد و شکل درست خود را پیدا کرد.
نمایش «فرق.اَ.وسط» از اول آذرماه 96 ساعت ۱۸ اجرای عمومی خود را در سالن سایه مجموعه تئاتر شهر آغاز کرد.
بازیگران نمایش به ترتیب ورود به صحنه مجید یوسفی، بهار رضی زاده، ستاره ملکی، بهراد سلاح ورزی، کیمیا کاوند، باربد طولابی بودند.
اسکورسیزی
اسکورسیزی» به نویسندگی، طراحی و کارگردانی رسول کاهانی نمایشی ۵۰ دقیقهای بود که به ساخت یک فیلم کوتاه و پشت صحنه تولید آن میپرداخت؛ بازیگران نمایش با نامهای اصلی خود حضور داشتند و تماشاگر روند ساخت این فیلم کوتاه را از زوایای مختلف روی صحنه تئاتر میدید.
این نمایش پاییز 95 اجرا شد و رسول کاهانی گفت: تعریف نمایش «اسکورسیزی» یک فیلم کوتاه است؛ در این اثر یک سکانس از یک فیلم بلند را روی صحنه تئاتر نشان میدهیم و هدفمان این بود که مرز تئاتر و سینما را گم کنیم و تماشاگر خودش پیدا کند که چه زمانی تئاتر میبیند و چه زمانی فیلم.
هم در نمایش «به اتفاق خانواده» و هم نمایش «زبان اصلی» متن برایش پررنگ بود که همه چیز در راستای آن انجام میشد؛ اما در این نمایش چیزی که برایش اهمیت ویژهای داشت؛ فرمی بود که میخواست به آن برسد و شش هفت ماه هم درگیر این ماجرا بود. بازیگران، متن و چند مورد دیگر تغییر یافت تا به چیزی که باید رسیدند. در نمایش «اسکورسیزی» همه چیز در راستای فرم حرکت میکرد؛ هم متن، هم میزانسن و بازیگر و موارد دیگر.
خاطره حاتمی، عطا عمرانی، کوروش شاهونه، داود ونداده، اشکان مستی، نیکا زندی و پژمان فرمانی بازیگران «اسکورسیزی» بودند.
نمایش "اسکورسیزی" ضد ساختار است و نمیخواهد با رعایت چهارچوبها خودی نشان دهد بلکه با شکستن چهارچوبها بر آن است که نگاه تازهای را برای تماشای تئاتر توصیه کند اما در این طغیان و شورش ساختاری بر آن هم نیست که با ملاحظهگری همه اتکایش به فرم باشد.
در اینجا یک گروه فیلمبرداری را میبینیم که میزانسنهایش را روی زمین خط خطی کردهاند و این مسیر حرکت بازیگران و دوربین است و در اینجا جمعی از بازیگران و عوامل پشت صحنه در حین آمادهسازی کار با خود درگیر میشوند. یعنی درگیریهای اثر هنری به علاوه درگیریها اشخاص گروه، در هم آمیزشی دارند که برآیند آن طرح مسالهای قابل درکتر است.
نمایش با تمرین بیان آغاز میشود. کوروش به داود تمرین بیان میدهد اما داود برافروخته که دستیار یک کارگردان و مدعی است که من تو را سر کار آوردهام و نباید بر من اعمال قدرت کنی و به اصطلاح برایم شاخ بشوی. بعد دایی یا کارگردان میآید که بین دعوایشان مداخله کند. بهروز دستیار سوم است و بیسیمها را میآورد که کوروش معترض که من مسوول بیسمها هستم تو چرا آنها را به صحنه میآوری؟! مهدی و پریسا نقش زن و شوهری را بازی میکنند که به عروسی رفتهاند اما مهدی بددل است که چرا با داماد (بیژن) یا در حضور او، رقصیده و احساس نکرده که نامحرم است و بعد برادر عروس که شانزده ساله است از مجلس زنانه بیرون میآید. مهدی معترض که این کیه؟ و بعد میرود پسر را تهدید میکند که دیگر وارد زنانه نشود که مجلس را برهم خواهد ریخت. بعد هم درگیری مهدی و پریسا بالا میگیرد در آسانسور که پریسا میخواهد مجلس را ترک کند و به خانهاش برگردد. بعد میفهمیم که پریسا زن دوم یا زن صیغهای مهدی است که دیگر نمیخواهد زن صیغهایاش باقی بماند مگر زن اولش را طلاق بدهد و با او رسما ازدواج کند. اما مهدی اصرار که باز هم این صیغه را در محضر تمدید کنند برای سه ماه دیگر تا طلاقش نیز به زودی حل و فصل شود. آن جوانها هم مدام درگیر خودنماییها و روزمرگیهای خودشان هستند. کوروش معترض است که چرا داود آن فالویش کرده و این به خاطر آن است که موتورش را گرفته که دوست دخترش را به بیمارستان ببرد اما بعد در حال تفریح عکس سلفی یهویی انداختهاند و در اینستاگرام نهادهاند. حالا میترسد که این دروغش را افشا کند و داود میخواهد دوباره فالویش کند که کوروش راضی نیست. بعد هم مهدی، کوروش را میزند چون میداند که او با بازیگر نقش پریسا طرح دوستی ریختهاند. اما دختر هم به دفاع از کوروش میپردازد. بعد هم دایی میآید کوروش را سیلی میزند که او را از کردستان آورده که به او کار بدهد و زندگی اما او ضد حال است و مانع تراشی میکند در کارش... کوروش هم مدعی است که از مهدی بازیگر بهتری است و یک مونولوگ بلند و بیمفهوم را به فارسی و کردی میگوید و بعد پریسا هم یک مونولوگ را به ترکی افشا میکند و صدای بلند این دو که آمیخته به عصبانیت و گریه است. و این...
آمیزهای از فیلم، تئاتر و زندگی است که دردهای سطحی و عمیق این جوانها را مطرح میکند و اسکورسیزی که نام فیلمساز برجسته آمریکایی است، میتواند مرکز ثقل این اتفاقات باشد که شهرت و پول درآوردن را برای ایجاد رفاه مندی در این مسیر خلاقه و پر تلاش به عنوان معبد و مقصد مطرح میکند.
رسول کاهانی ساختارشکن میداند نباید بیهوده در صحنه باشد و همین درازا و پهنا و بلندای کارش را با حجمی قابل درک همراه میکند و با ارائه ساختاری که در واقع ضدساختار است میخواهد به دنبال افشای ارزشهای انسانی باشد که در مدار زندگی و کار انگار از بین رفته است و... بازیگران برجستهنمایی بازیهایشان را در طبیعت وجودی خویش جستجو میکنند و همین باورمندی کار را بیشتر میکند. بازیگران نقشهای پریسا، کوروش و مهدی بازیهای قابل درک و لمستری دارند و انرژی بیشتری برای حضور در "اسکورسیزی" صرف میکنند.
لنگ ظهر
نمایش «لنگ ظهر» با نویسندگی و کارگردانی رسول کاهانی از ۳۰ اردیبهشتماه 97 در تئاتر باران اجرا شد. در این نمایش که با مدتزمان ۵۰ دقیقه روی صحنه رفت، سُرور پیروانى، پونه رضویان، سمیرا زائرى، نیلوفر شایگانفر، هلیا طباطبایى، حسین محمدى و پریسا نوروزى به ایفای نقش پرداختند. «لنگ ظهر» روایتی غریب از فاصله بین ساعت سیزدهوچهلوسه دقیقه و بیستویک ثانیه تا ساعت سیزدهوچهلوسه دقیقه و بیستوهشت ثانیه را به مخاطب میدهد.
کیارش وفایی، منتقد دربارۀ این نمایش می نویسد: نمایش «لنگ ظهر» سعی دارد در ساختارش باتوجه به اهمیت روایت در جریان داستان گویی خود فضایی نو را تجربه کند. تجربهای که بتواند در ازای دادههایی محیط نمایش، موقعیتی را تداعی کند تا همه چیز در عین باورپذیری دلایل منطقی را با خود به همراه داشته باشد و شرایط به طوری پیش برود که هر لحظه آن با خلق اتفاقی رو به جلو حرکت کند. پرهیز از نوسان در ریتم اثر جزو نکاتی است که از سوی نویسنده و کارگردان این نمایش بسیار به آن توجه شده و این موضوع در ازای استفاده مستقیم از مقوله زمان شکل گرفته است. تمهیدی که بطن و ریشه جهان متن این اثر را تحت تاثیر قرار داده و فضایی را فراهم آورده است تا کالبد روایت در بیان رخدادها نقشی عمده را ایفا کند. حال این دقت مکلف است با در نظر گرفتن موقعیت نمایش و زمانی که اتفاقها در آن برهه شکل میگیرد تمهیدات لازم را برای راویهای اثر که همان شخصیتهای نمایش هستند پیش آورد. موقعیت مکانی نمایش از جمله مواردی است که در راستای پیش آوردن اتفاقها موثر بوده و جهان اثر را در آنجا به تصویر میکشد. در واقع دلیل پیش آمدن موضوع نمایش در کنار مقوله زمان، نوگرایی ساختار نمایش و طراحیهای صحنه، لباس و نور همان موقعیت مکانی اثر است که در کنار آنها به صورت موازی پیش میرود. لذا این کارکردها باتوجه به ساختار کلی اثر از جمله دلایلی هستند که میتوانند لزوم ورود به دنیای مدرن را در تئاتر تعریف بدهند به طوری که این پازل طراحی شده هیچ قطعه ناقصی نداشته باشد.
بنابراین باید اشاره داشت جزئیات این نمایش به نوعی مکمل یکدیگر هستند که باعث میشوند تا همه چیز سر جای خودش قرار بگیرد و مخاطب درگیر روایتی شود که شاید به نوعی آن را در زندگی تجربه کرده است. البته فرم اجرایی این اثر با تبعیت از نگاه نو سبب شده است تا میزانسنها در نیمه ابتدایی کارکرد متفاوتی از نظر نوع حرکت شخصیتها داشته باشند و در کنار آن مقوله زمان، فضایی را پیش آورد تا تمهید تکرار این حرکتهای رفتاری در تعریف درستی از استفاده حرکتهای فیزیکال در جهت بیان داستان روایت ارائه شود. لذا در کنار این داشتهها، آمبیانسهای محیط نمایش از دیگر اهرمهایی بوده است که بسیار در تقویت حس شخصیتها موثر عمل کرده و محیطی را فراهم آورده است تا مخاطب در زمانی قبل از وقوع اتفاقی که برای این افراد در آشپزخانه محل زندگیشان رخ داده قرار بگیرد و آگاه شود که دلیل حضور آنها در این موقعیت مکانی چیست. البته دلیل اصلی شکل گرفتن اتفاق این نمایش کاملا به مقوله زمان باز میگردد زیرا در فاصله هفت ثانیه همه چیز در جهان این اثر تغییر میکند و شرایط به نحوی پیش میرود که در نیمه دوم با برون ریزی شخصیتها در شکلی متفاوت رو به رو میشویم. در واقع کلیت و جزئیات این نمایش کوشیده است تفاوت و نوگرایی را در قالب سبک واقع گرا خود با ترفندهایی ارائه بدهد که چندان دور از ذهن نیست و مرزی مشخص با دنیای غیرواقعی دارد.