در حال بارگذاری ...
گفت‌وگو با ”مهدی کوشکی” کارگردان، طراح و دراماتورژ نمایش ”ولپن”

اولین دراماتورژی که در اثر اتفاق می‌افتد این است که متنی از یک زبان به زبان دیگر منتقل می‌شود. بعد از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر ترجمه می‌شود. من نمی‌خواهم این را به هیچ وجه از دست بدهم که به هر حال این نمایش "ولپن" است.

محسن حسن‌زاده: "مهدی کوشکی" از جمله بازیگر- کارگردانان جوان تئاتر است که از جامعه تئاتر دانشگاهی به تئاتر حرفه‌ای ما معرفی شده البته اگر قائل به تفکیک این دو نوع تئاتر در ایران باشیم.

نمایش "ولپن" که این روزها در دو نوبت 18 و 20 در کارگاه نمایش مجموعه تئاتر شهر روی صحنه است، در دوازدهمین جشنواره تئاتر دانشگاهی ایران خوش درخشید. سه سال گذشت زمان باعث شده این نمایش با تغییراتی روی صحنه برود، اما ایده جذاب اثر و خوانش متفاوت از متن کامل "ولپن" که خود گروه آن را ترجمه کرده تا به امروز تماشاگران زیادی را به کارگاه نمایش کشانده است.
معرفی کامل یک کمدی کلاسیک مربوط به دوره "الیزابتن"، ایده‌های کوشکی در دراماتورژی و کارگردانی اثر مهمترین مباحث مطرح شده در این گپ‌وگفت است. در ادامه گفت‌وگوی سایت ایران تئاتر را با "مهدی کوشکی" خواهید خواند.
***
نمایشنامه "ولپن" یک نگاه انتقادی به شرایط سیاسی- اجتماعی دوره الیزابتن دارد که مسلماً شما این نگاه را نمی‌توانستید نادیده بگیرید. در عین حال نگاه شما به نمایشنامه هم کاملاً وفادارانه نیست. یکسری المان‌های اجرایی در نمایش وجود دارد که نشان می‌دهد شما نخواستید کاملاً دوره نوشتن نمایشنامه را نادیده بگیرید. دلیل این امر چیست؟
اگر منظور شما از نشانه مثلاً همان دور گردنی‌های قاضی‌ها و امثالهم است، این به این خاطر است که در نمایش مدام از ونیز نام برده می‌شود. می‌گوییم "ونیز" که یکسری مسائل را راحت‌تر بتوانیم بیان کنیم.
در واقع این نشانه‌ها فقط قرار است نشانگر جغرافیای خاصی باشد؟
بله نشانگر جغرافیا است. جغرافیا را به جای دیگر می‌بریم تا در ذیل آن بتوانیم حرف امروز خودمان را هم بزنیم. یکسری چیزها هم انسانی است. ما داریم نقد انسانی می‌کنیم. یکی ممکن است در ونزوئلا هم این کار را بکند. کسی ممکن است 1000 سال پیش این کار را کرده باشد یا دیگری 10 سال بعد این عمل را انجام دهد. اینها یکسری مسائل بشری و ثابت است که مربوط به همه انسان‌ها در همه دوره‌ها می‌شود.
گذشته از این در طراحی لباس بازیگران زن نمایش هم یک ایده مشترک وجود دارد که به نوعی در ریخت و شکل سعی شده وفادار به دوره تاریخی نمایشنامه باشد. یا باز این موضوع را در بازی شخصیت "نانو" که کاملاً متفاوت از دیگران هم است می‌بینیم. دلیل این مسئله چیست؟
این ناخودآگاه است. لباس "نانو" در اجرای جشنواره دانشگاهی ما کاملاً قرمز بود که هر کس اجرای ما را در آن موقع می‌دید فکر می‌کرد این همان شخصیت "سیاه" نمایش "سیاه بازی" است، ولی در این اجرا سعی کردم از این موضوع دور شوم. در کمدیا دلارته مثل این نوکر وجود دارد. در نمایش "سیاه بازی" هم همین‌طور، به نظر من همین باعث می‌شود که ما نگاه مشترک داشته باشیم، اما در نمایش ما به "نانو" با نگاه شخصیت‌پردازانه‌ای نگاه کرده‌ایم. این کاراکتر در نمایش ما زیاد تیپیکال نیست. یک جاهایی به "ولپن" می‌گوید این کار را نکن، یا جایی او را از خانه بیرون می‌کنند و ما می‌بینیم او به فکر فرو می‌رود. ما به این شکل به عمق شخصیت وارد می‌شویم. ولی اگر این تفاوت را در حرکت و رفتار او می‌بینید شاید از همان وفاداری اجرای آن زمان ما به کمدیا دلارته بیاید.
نگاه پژوهشگرانه و درستی که شما در ترجمه نسخه اصلی نمایشنامه "ولپن" داشتید امکانات اجرایی فراوانی را برای شما ایجاد کرده که مهمترین آنها دیالوگ شخصیت "مستر پولتیک" است. (دیوارهای شهر ونیز حرکت می‌کند) که مبنای ایده اجرایی شما شده است. این ایده فرایند یک کار گروهی بود یا از ذهن مستقل شما به عنوان کارگردان آمد؟
واقعیت این است که این از ذهن خودم آمد، چون در کار گروهی هم اینگونه نمی‌شود که مدام بگذاریم همه گروه ایده بدهند. این باعث شلختگی در کار می‌شود. از زمانی که شخصیت "مستر پولتیک" وارد کار شد این لته هم همزمان آمد. در واقع ترجمه نوشین که کنار رفت و من با این جمله روبه رو شدم این ایده به ذهنم آمد چون پر از صحنه‌های متعدد است. اگر کسی بخواهد نمایش‌های "شکسپیر" و "مارلو" و "بن جانسن" را به شکل کلاسیک کار کند مجبور است مرتب نور را ببرد و بیاورد یا جابجایی دکور و اینگونه مثال. این نمایش پر از صحنه‌های متفاوت است و این در حالی است که من دکور زیاد را هم دوست ندارم. علاقه دارم که صحنه خیلی خالی با بازیگر اتفاق بیافتد. همه چیز با بازیگر باشد و صحنه جای عرضه اندام او باشد. با خودم گفتم این لته به سادگی می‌تواند کار تعویض صحنه‌ها را انجام دهد. به هر حال اینها هر جای ونیز که قرار بگیرند یک دیوار پشت آنها هست. این بود که ما به این ایده رسیدیم.
جاذبه اصلی زمانی اتفاق می‌افتد که دیالوگ به نوعی چکیده محتوایی اثر هم باشد تا ایده اجرایی برای تماشاگر قابل تامل شود. رد این اتفاق را در نمایش شما هم می‌توان پی گرفت اما نکته اینجاست که واقعاً این دیالوگ چکیده بار محتوایی اثر را به همراه دارد؟
به نظرم بله دیالوگ "مستر پولتیک" این خاصیت را دارد. چون بقیه شخصیت‌ها با دغل بازی کار خود را پیش می‌برند.
در واقع این دیالوگ وجه استعاره‌ای و تماتیک دارد؟
این دیالوگ استعاره‌ای است و از عدم قطعیت حرف‌های کاراکترها و عدم قطعیت خیلی از مسائل است. از جادوگری که شخصیت‌ها علاقه دارند انجام بدهند ولی در جایی خودشان هم فریب می‌خورند. همانطور که دیدیم ما در خیلی از لحظات نمایش به خود ایده‌هایی که این لته می‌سازد هم رکب می‌زنیم یعنی اینطور نیست که ما بر سر یکسری قواعد اجرایی، محکم بایستیم. ما با این لته ایده می‌آوریم. این دیالوگ در متن خیلی شاخص بوده و یکی از تم‌های اصلی متن در آن نهفته است. به خاطر همین هم می‌گوییم بن جانسون کمی جلوتر از شکسپیر است، زیرا به خودش هم رکب می‌زند. اصلاً ما در صحنه خون داشتیم و این خون در یک نمایش کمدی خیلی وحشتناک است ولی بن جانسون نوشته که شمشیر به سر "موسکا" می‌خورد و خون روی صحنه ریخته می‌شود. در واقع شخصیت‌ها در نمایش مرتب کلک می‌زنند تا این کلک دامن خودشان را می‌گیرد. این دیالوگ کاملاً تماتیک است. همه در نمایش کلک می‌زنند و فریب می‌خورند. همه چیز شکل جادو دارد که شخصیت‌ها را در خود گیر می‌اندازد. جادویی که شخصیت "سر پولتیک" را در قالب لاک، پشت خود گیر می‌اندازد.
[:sotitr1:]شخصیت "سر پولتیک" تنها شخصیتی است که ذهن مخاطب را به عنوان یک شخصیت با خود درگیر می‌کند. حضور پررنگ این شخصیت و تبدیل شدن او به یک لاک پشت را می‌توان به واسطه حضور دراماتورژ در نمایش که خود شما هستید دانست. نمود پررنگی که این شخصیت در نمایش دارد هم در خدمت بار محتوایی اثر است؟
بله دقیقاً. در این مورد محتوا بر پیشنهاد خود بن جانسون در نمایشنامه هم غالب می‌شود. در زمان شکسپیر و بن جانسون کوزه‌هایی وجود داشته که از پوست لاک پشت درست می‌شده است. در نمایشنامه وقتی به "پولتیک" خبر می‌دهند که قرار است او را بگیرند، می‌گوید که کجا مخفی شوم که کوزه را به او پیشنهاد می‌دهند. زمانی که برای گرفتن "پولتیک" وارد خانه او می‌شوند آنها برای اذیت پولتیک می‌گویند که این یک لاک پشت است و اینقدر این به پولتیک فشار روانی می‌آورد که خود او هم می‌پذیرد. دقیقاً همانند شخصیت "مشد حسن" در "عزاداران بیل" وقتی از کوزه بیرون می‌آید می‌گوید من لاک پشت هستم. ما آمدیم کمی این را تفسیر کردیم و خود شخصیت را به لاک پشت تبدیل کردیم. در فضای جادویی که در صحنه ما وجود داشت این بیشتر جواب می‌داد.
در دراماتورژی که شما از نمایش "ولپن" داشتید یک نمایش شخصیت محور را به نمایشی موقعیت محور و رویدادمحور تبدیل کردید. این رویکرد شناسنامه جدید نمایش شماست و از ابتدا باید درست معرفی شود. با توجه به این موضوع آیا نمی‌شد نام نمایش را تغییر داد؟
اصلی‌ترین علتی که باعث می‌شود این نام باقی بماند این است که به هر حال ما "ولپن" جدیدی را معرفی می‌کنیم که در ایران ناشناخته است. به اعتقاد من اولین کار دراماتورژ،  ترجمه است. اولین دراماتورژی که در اثر اتفاق می‌افتد این است که متنی از یک زبان به زبان دیگر منتقل می‌شود. بعد از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر ترجمه می‌شود. من نمی‌خواهم این را به هیچ وجه از دست بدهم که به هر حال این نمایش "ولپن" است. این هم یک "ولپن" است که تماشاگر ما می‌تواند تغییرات آن را ببیند. این یک اتفاق دانشجویی است. می‌توانیم اسم آن را هر چیز دیگری هم بگذاریم ولی من ترجیح می‌دهم همان "ولپن" باقی بماند، چون این "ولپن"ی بود که ترجمه شد و تا به حال ترجمه نشده بود.
یعنی شما در عین حال سعی دارید دراماتورژی را برای مخاطب خودتان تعریف کنید؟
بله دقیقاً، چون باید یک اتفاق علمی هم صورت گیرد. صرفاً این نیست که ما یک نمایش سرگرم کننده با اسم دیگری اجرا کنیم. قرار است که یک متن هم به جامعه تئاتری ما معرفی شود، یعنی یک اتفاق آگاهی بخش هم صورت گیرد.
رویکرد دیگری که شما در این نمایش دنبال می‌کنید ارائه نمودی از شخصیت است برای تیپ‌هایی که در نمایشنامه ارائه شده است ...
البته شاید این موضوع خیلی هم صادق نباشد. یعنی باید ترجمه‌ای که ما از این نمایشنامه داشتیم چاپ شود تا ببینیم بن جانسون چقدر شخصیت‌پردازی کرده است. چون شما الان با ترجمه "عبدالحسین نوشین" قضاوت می‌کنید. در آن ترجمه ایدئولوژی نوشین نمود پررنگی دارد. یک دیدگاهی در این ترجمه وارد شده که متعلق به حزبی در دوران قبل از انقلاب است. چیزی  که در این ترجمه وارده شده شرایطی است که نشان می‌دهد مترجم و هم فکران او در ارتباط با پول و برابری و از این قبیل مسائل فکر می‌کردند. این ترجمه برای دوره‌ای است که کمونیست وارد شده و طرفدارانی پیدا کرده است. اصلاً جذابیت "ولپن" برای "عبدالحسین نوشین" این بوده که مسئله این نمایش پول و سرمایه بوده است.
پس این شخصیت پردازی در متن اصلی نمایشنامه هم وجود دارد؟
بله، اگر نمایشنامه چاپ شود مشخص می‌شود. در نمایش اصلی ما به بحران می‌رسیم و لحظه‌ای از کمدی خارج می‌شویم، ولی دوباره به سمت کمدی می‌غلتیم. امیدوارم این اتفاق روی صحنه رخ داده باشد.
پس بحث قضاوت هم به صورت کامل در متن اصلی وجود دارد؟
بله کاملاً. تازه ما در نمایش دو نفر قاضی داریم، در حالی که در متن اصلی 4 نفر قاضی کاملاً خنگ داریم.
در روند دراماتورژی به این مسئله فکر نکردید که این قضاوت با ایده شما همخوان نیست. به این معنا که بن جانسون در نمایش مسئله‌ای را مطرح می‌کند و در  ادامه خود او در مورد آن قضاوت کرده و آن را به نتیجه خاصی می‌رساند، در حالی که در درام‌های قابل تامل امروز این اتفاق نمی‌افتد.
مسئله‌ای که باعث می‌شود من هم نسبت به "بن جانسون" واکنش داشته باشم، همین موضوع است. در واقع "بن جانسون" با دیدی روشنفکرانه انگار یک مقاله نوشته است. یعنی "ولپن" مقاله‌ای از بن جانسون است که ارائه می‌شود. شما شکسپیر را نگاه کنید. کمدی‌های او بسیار سرگرم کننده است. کمدی اشتباهات است. در نمایشنامه "طوفان" و "رویای شب نیمه تابستان" یک دنیای پری‌‌ها و یک دنیای انسان‌ها داریم. کمدی اشتباهات است از این جهت که یک نفر به جای دیگری بدل پوش می‌شود و بعد یک مرتبه به صورت اشتباهی اتفاق دیگری می‌افتد. در واقع بحرانی به وجود نمی‌آید، ولی در بن جانسون اینگونه نیست. این مرز شکسته شده و بحران به وجود می‌آید.
اتفاقاتی در پس این لته که در برخی لحظات نشانگر دیوارهای ونیز است رخ می‌دهد که تماشاگر تنها قسمتی از آن را می‌بیند. این رویداد در ذهن تماشاگر کامل می‌شود.
در واقع در لحظاتی این دیوار کار سانسور را هم برای ما انجام می‌دهد.
مهم این است که شما شیفته این میزانسن نمی‌شوید و اجازه نمی‌دهید قاعده‌ای در ذهن مخاطب شکل بگیرد. این مسئله حاصل تمرینات مستمر است یا نه قبل از شروع نمایش و در زمان دراماتورژی این اصل را مدنظر داشتید؟
هیچ مسئله‌ای از پیش شکل نگرفته است. من حتی رادیکال‌تر از این چیزی که می‌بینید در تمرینات و در قسمتی از نمایش، دیوار را از صحنه خارج می‌کردم. ولی دیدم این، وحدت موضوع را از ما می‌گیرد و دوپارگی بدی را در نمایش ایجاد می‌کند. بعد از این در تمرینات سعی کردیم بیشتر به تماشاگر رکب بزنیم. یعنی وقتی ایده‌ای را می‌سازیم خودمان این ایده را بشکنیم.