در حال بارگذاری ...
در تحلیل تکنیک های اجرایی سعدی افشار

از پشت نقاب سیاه

هنر نقش پوش سیاهی مانند سعدی افشار، هنری بود که ما در موسیقی بدان بداهه نوازی می گوییم. ولی آیا هرکسی می تواند بداهه نوازی کند؟ 

 

مهدی فتوحی:

 

اکنون که نشسته ام و به گذشته می نگرم می بینم پیشینه ی آشنایی من با هنر سعدی افشار می رسد به تماشای فقط یک اجرای صحنه ای از او در تالار سنگلج و تماشا و شنیدن چندین اجرای دیگر از او در فیلم ها و کاست های گوناگون قدیمی. ولی بی هیچ پرده پوشی معتقدم او شایستگی بدل شدن به نماد و سمبل سیاه را دارد. به گونه ای که می توان چهرک یا " ماسکه را" یا نقاب سیاه را از چهره و تیپ او تعریف کرد و برای همیشه از روی ویژگی های منحصر به فرد او  ساخت و پرداخت، چنانکه مثلا در ایتالیا چهره های پولچینللا و آرلککینو و پانتالونه و دوتتوره و جاندویا و..... را از روی چهره و تیپ بازیگران بنام عصر خود می ساختند که آخرینشان ادواردو د فیلیپپو بود. زیرا او نیز چون ادواردو د فیلیپپو نمونه ی تیپیکال این قشر بازیگران بود.  

اما چه چیز در این سیاه ویژه است که او را از پیروانش متمایز می کند؟ آیا صدای خشدار و دورگه ی او؟ آیا قامت نحیف و قد کوتاهش؟ آیا شکسته و پردست انداز سخن گفتن اوست؟ یا حاضر جوابی اش؟ پاسخ این است: هم بله و هم نه. زیرا همه ی اینها را دیگر سیاهان هم دارند یا می توانند به مرور کسب کنند. ولی او چیزی داشت که دیگران همیشه از آن غافل بوده اند و می مانند. حافظ به این ویژگی می گوید: آن. من آن را دقت زبانشناختی و مردمشناختی استتیکال و فیگوراتیو در زبان کوچه و حالات مردم برای کسب و ارتقاء اصطلاحات و ترکیبات و حالات متداول و ابداع ترکیبات و  ساختارهای نو در بستری بداهه پردازانه می دانم، یعنی یک پژوهش میدانی بی سروصدا و بی ادعا. یک بار دیگر این جمله ی آخر را مرور کنید. آیا این تعریف نمی تواند همه ی هنر هایی را که در ذات خود بر نوعی بداهه سازی استوار شده اند در بر بگیرد؟ به گمان من این همان چیزی است که هیچ یک از تالیان این سیاه نتوانسته اند بیاموزند.

هنر نقش پوش سیاهی مانند سعدی افشار هنری بود که ما در موسیقی بدان بداهه نوازی می گوییم. ولی آیا هرکسی می تواند بداهه نوازی کند؟ به هیچ وجه. برای بداهه نوازی آموختن ردیف و گوشه ها و تکنیک ها تازه اول راه است و تازه زان پس باید هنرمند نوازنده - چنان که استاد محمدرضا لطفی در گفتارهای خویش در رادیو فرهنگ اشاره کردند- به دنبال حال باشد و سعدی افشار از این هنرمندان بود. او به حال هنر خویش واقف و از آن سرشار بود. به گونه ای که به او این ژرفا را می بخشید تا دیگران بتوانند کارش را از زوایا و در سطوح گوناگونی بررسی کنند. مثلا از زوایا و در سطوح تکنیکی، زبانشناختی، فیگوراتیو و بازیگری بدن و صدا  و نیز در سطح مردمشناسانه و اخلاقی و روانکاوانه و .....؛

بگذارید از هر یک از این وی‍ژگی ها نمونه هایی عرضه کنیم تا بتوانیم دریچه ای بگشاییم برای شناخت بداهه سازی های هنرسیاهی به نام سعدی افشار. ولی پیشتر باید تمرکزی کرد بر هنر بداهه سازی سیاه.

اگر بداهه نوازی در موسیقی چیدمان ناخودآگاهانه ی ردیف ها و گوشه ها بسته به حال و تغییر و دگرگونی و ارتقاء آنها به صورت خلق الساعه است، به عبارتی دیگر اگر نوازنده یا خواننده از اجرای ردیف و نغمه های معروف جدا شود و در مایه ای که مناسب سیر آهنگ است قطعه ای بنوازد یا بخواند، بداهه نوازی یا بداهه خوانی کرده است، بداهه سازی هنر سیاه نیز کم و بیش با همین ویژگی ها تعریف می شود به طوری که با اندکی دخل و تصرف این تعریف را در مورد هنر سیاه نیز می توان به کار برد. سیاه تکنیک های معروف و کاربردی را از پیش در ذهن خود انباشته دارد و بر صحنه و در اجرا بسته به موقعیتی که با بازیگران دیگر ایجاد می کند به صورت خودجوش و خلق در لحظه و در یک توافق نانوشته میان خود و بازیگران اجرایشان می کند.

اما این تکنیک ها چیستند. این تکنیک ها چنان که دیگر اساتید تئاتر هم اشاره کرده اند تکنیک هایی اند که بیش و کم در میان همه ی این قبیل هنر ها مشابه اند؟ و در این مورد خاص می توان به شباهت بیش از اندازه ی نمایش سیاه تخته حوضی با نمایش های کمدیا دلّ آرته ی ایتالیایی اشاره کرد که من در ادامه نمونه هایی از آن را ذکر خواهم کرد.

 

بگذارید در این سطوح اندکی درنگ کنیم.

 

سطح تکنیکی:

 

درباره ی تکنیک های سیاه تخته حوضی بسیار نوشته اند. من مکرر نمی کنم و با تمرکز بر سه نمایشنامه ی بخشش، عاق والدین و ریش تراش و چند کار دیگر او که تصاویر و صدایشان در دسترس همه است به صورت مجمل به برخی از این ویژگی ها اشاره می کنم.

 

تکنیک عذر بدتر از گناه:

 

این که اصلا ریشه ی این اصطلاح باز می گردد به روایتی از کریم شیره ای و ناصرالدین شاه منظور نظر ما نیست. ولی گویا پس از او این تکنیک در نمایشهای شادی آور بدل شده به یکی از فنونی که دیگر سیاهان هم برای خنداندن مردم از آن بهره می گیرند.

 

مثلاً

 

 

صفدر ( سیاه ): یادته رفتیم جنگ؟

بهزاد: بله بله.

هی به من می گفتی شعر نگو بیا جنگ؟
بله. همه چیز رو یادمه.
یادته ما ده هزار نفر بودیم؟
هزار و دویست نفر بودیم.
دشمن هم صد و پنجاه تا بودند.
آهان اون جنگ رو می گی که رفتیم با هم؟
یادته ریختیم به هم؟
بله بله.
ما رو زدند از خجالت  هم در اومدیم.
نفهمیدم دشمن صد و پنجاه تا بود دار و دسته ی ما 1200 نفر اونوقت اونها ما رو کتک زدند؟
آخه ما اسلحه داشتیم اونها نداشتند.
مرد حسابی این که بدتر شد؟
عوضش اونها بخار داشتند ما نداشتیم.

 

مثال دوم از اصل گفتار سعدی افشار:

 

حاجی: تو خجالت نمی کشی با کلفت مردم ور می ری؟

سیاه: من با کلفته چی کار دارم وقتی دخترت هست.

 

 

مثال بدل من برای تفهیم این تکنیک:

 

حاجی: تو خجالت نمی کشی بچه ی مردم رو کتک می زنی؟

سیاه: من به بچه ی مردم چی کار دارم وقتی بچه ی تو هست واسه زدن.

 

تکنیک بدل زدن یا کرکری خواندن:

 

این تکنیک که در زبان کوچه فراوان کاربرد دارد بازگرداندن زهر کلام گوینده است به خود او: التفات کنید:

 

خواجه: ببینم مگه خرتر از تو کسی اینجا نبود؟

سیاه: چرا. شما اینجا بودید.

 

تکنیک دعای بدتر از نفرین:

 

سیاه: خواجه تو منو خجالت می دی خدا ان شاءالله خجالتت بده.

 

تکنیک جابه جایی:

 

یکی از فنونی که سعدی افشار در نقش سیاه در کارهای خود به کرّات از آن بهره می برد تکنیک جابجایی است. حال این جابجایی گاه به هم ریختن ساختار نحو جملات است و گاه آفرینش یک پارادوکس خنده آور و گاه جابه جایی یک موقعیت منطقی  و  الی تا بی نهایت.

 

مثلا:

 

شاه: اولین اولادت چند سال دارد؟

سیاه: 24 ساعتشه.

شاه: و آخرین اولادت؟

سیاه: هشتاد و چهار سالشه.

شاه: خودت چند سال داری؟

سیاه: من خودم هنوز به دنیا نیومده م.

شاه: پس اینجا چه می کنی؟

سیاه: قاچاقی اومده م بر می گردم.

 

2

 

سیاه: انقدر دلم می خواد پسر اولم بچه باشه.....

 

3

 

از سپیدی ذغال تا سیاهی ماست......

 

 

تکنیک تکرار و جابه جایی توامان

 

سیاه -و در اینجا سعدی افشار- با علم بر معنای واژگان و با وانمود کردن به ناآگاهی از معانی یک واژه، بازی با کلماتی ایجاد می کند که برای مخاطب بسیار مفرح است.

 

نمونه ای می آورم:

5

حاجی: من هم آرزو دارم شب عروسی دختره رو ببینم.

سیاه: خدانکنه.

حاجی: اینجا رو می گن ان شاءالله. یه وقت دیدی اجل مهلتم نداد.

سیاه: انشاءالله.

حاجی: اینجا رو می گن خدا نکنه. من هم دلم می خواد بچه هاش رو ببینم.

سیاه: خدانکنه.

حاجی: اینجا رو می گن ان شاء الله. آفتاب لب بوم می پره یه وقت دیدی من هم پریدم.

سیاه: ان شاءالله.

حاجی: اینجا رو می گن خدا نکنه.......

و به همین منوال.

 

تکرار طابق النعل بالنعل گفته و فعل و حرکات دیگران:

 

6

خواجه: اهل کجایید؟

جوان: اهل خجندیه.

خواجه: اهه.... خب!

سیاه: زنغبود!

خواجه: کجای خجندیه؟

جوان: محله ی زرگرها.

خواجه: اهه.... خب!

سیاه: زهرمار و خب.

خواجه: کدوم کوچه؟

جوان: کوچه ی آقاباشی.

خواجه: اهه.....خب!

سیاه: درد و خب.

خواجه: در چندم؟

جوان: در ششم.

خواجه: اهه....خب!

جوان: چیه پدرجان؟ شما برای چی تعجب می کنید؟ مثل این که به شهر و محله و کوچه ی ما آشنایی دارید؟!

خواجه: بعله. اونجا وطن منه. شهر منه. دیار منه.

سیاه: اهه....خب!

جوان: جدی می گید؟

خواجه: بعله.

جوان: شما مال خجندیه هستید؟

خواجه: بعله.

سیاه: اهه.....خب.

و به هیمن منوال....

 

 

نمونه ی دوم:

 

در سطح میزانسن و اجرایی:

 

جوان: خوبی ؟ سلامتی؟ اربابت بهت می رسه ؟

سیاه: الحمدلله.

جوان: برای خاطر اینه که خودت باحالی. ( سیاه  را به شدت هل می دهد)

سیاه: اه این چه کاریه می کنی؟

جوان: خب؟ پول و پله چطور؟ بهت می رسه؟

سیاه: ای بدک نیست.

جوان: برای اینه که کارت درسته. آخه خیلی باحالی ( او را دوباره به شدت هل می دهد.)

سیاه: خیلی هم بی حالم. تو چی ؟ یادت می یاد قدیم ها؟

جوان: ای یادش به خیر. می پریدیم توحوض.

سیاه: آره. خیلی باحال بود. ( اینبار سیاه جوان را هل می دهد.)

سیاه: ببینم اونجا بهت خوش می گذره؟

جوان: آره.

سیاه: غذاهاش خوبه؟ آب و هواش؟

جوان: آره.

سیاه: به به به به ....خیلی باحاله ( دوباره جوان را هل می دهد.) و به همین منوال.......

 

تکنیک تایید :

 

این تکنیک را که معمولا سیاه در زمان قرار گرفتن بر مسند قضاوت اجرا می کند می توان نمونه ای پنداشت که درهایی را به روی شناخت روانکاوانه ی شخصیت سیاه برای ما می گشاید. زیرا سیاه بر مسند قضاوت یا هیچ کس را محکوم نمی کند یا همه را محکوم می کند.

مثلاً

توضیح صحنه:

سیاه  و خواستگار و حاجی در کنار هم نشسته اند. سیاه میان آن دوست و به صحبت های آنها گوش  و تاییدشان می کند.

 

حاجی: من می گم دختره رو باید به کسی بدم که سرش به تنش بیرزه.

سیاه: این درست می گه.

خواستگار: من می گم خیلی ها اومدن و سرشون به تنشون می ارزید ولی شما ندادین.

سیاه: خب این درست می گه.

حاجی: اون می گه هر لختی اومد بده بهش برداره بره.

سیاه: این درست می گه.

خواستگار: من می گم مرد باید مرد زندگی باشه.

سیاه: این درست می گه.

حاجی: مگه من دخترم رو از دم آب گرفتمش؟

سیاه: خب این درست می گه.

خواستگار: وقتی هم ترشیده شد که  دیگه فایده نداره.

سیاه: بله. این درست می گه.

حاجی: بابا من پدرشم. من صلاحش رو می دونم.

سیاه: این درست می گه.

خواستگار: باید از مردم یاد گرفت.

سیاه: این درست می گه.

حاجی: چی چی رو این درست می گه؟ این درست می گه؟

سیاه: والله جفتتون دارین دروغ می گین.

 

 

تکنیک چرخاندن تایید :

 

گاه سیاه از تایید های پی در پی دیگران سوء استفاده می کند برای چرخاندن آنها به نفع خلق طنز کلامی: مثلا:

 

سیاه:وضعتون خوبه؟

تجار: خوب.

سیاه: ثروت؟

تجار: داریم.

سیاه: زندگی؟

تجار: داریم.

سیاه: املاک؟

تجار: داریم.

سیاه: جواهر؟

تجار: داریم.

سیاه: مرض؟

تجار: داریم.

سیاه: درد؟

تجار: داریم.

و به همین منوال.....

 

 

تکنیک فواره:

در این شیوه سیاه با استفاده از حرکتی فواره وار گفتگو را به سمت اوج دراماتیک می برد و ناگهان در اوج آن را به سطح طنز فرو می کاهد. مثال این شیوه از گفتار را من از روی یکی از متون نوشته ی خودم نقل می کنم که بر اساس همین تکنیک از او آموخته ام. چون در نمونه هایی  فیلمها و نوارهایی که در دسترسم بود این تکنیک را او به کار نبرده است.

 

مثلا:

سیاه: من خودم صاخب خیلی چیزهام.

مرد: مثلا چه؟ صاحب جاهی؟

سیاه: برو بالاتر.

مرد: صاحب نامی ؟

سیاه: برو بالاتر.

مرد: صاحبدلی؟

سیاه: برو بالاتر.

مرد: صاحب منصبی؟

سیاه: برو بالاتر.

مرد: پس چه؟ صاحب چی چی هستی؟

سیاه : من صاحاب مرده ام.

 

 

 

 

تکنیک فرستادن پی نخود سیاه:

 

پارادوکس:

 

پارادوکس یا متناقض نما در نتیجه ی همنشینی دو عنصر متضاد و همگریز ایجاد می شود. مانند کلاغ سفید. یا برف سیاه . اوالبته این تکنیک را بسط می دهد و از حد ترکیب اضافی و وصفی در می گذرد تا بتواند بار شوخی آن را بیفزاید.

 

مثلا:

سیاه: تو پدر این بی پدری؟

 

یا مثلا:

 

سیاه: اسم صاحب مرده ت چیه؟

 

یا در این مثال:

مرد جوان: خدا می گه از تو حرکت از خدا برکت.

سیاه: چقدر هم ما حرکت داریم ماشاالله!هی می ریم همه ش درجا وایستاده ایم.

 

 

شاعرانگی:

 

گاه سیاه سعدی افشار با همان شعور و شهود عامیانه ی خود ساختار نحوی و صرفی جملات را به نحوی دگرگون می کند که جملاتش به نوعی طنز شاعرانه می گرایند. مثلا در جملات زیر او با همه ی سادگی نوعی استعاره ی بیانی آفریده که در نوع خود بی نظیر است. توجه کنید او در نمایش خود چنین می گوید:

 

اسمش هم سه در چهاره .

یا

موهاش سرما خورده.

 

یا مثلا به استفاده از ترفند ایهام شاعرانه میان دو واژه ی حیاط و حیات در این تکه دقت کنید:

می گوید:

شاه : حیات نداره.

سیاه: پس مستاجره.

 

سطح زبانشناسی:

 

درباره ی زبانشناسی شخصیت سیاه من پیشتر در جایی دیگر اشاره ای کرده بودم و همان نکته را با ذکر مثالهایی اینجا می آورم .

پیشتر در مقاله ی درنگی در خیمه شب بازی با نیم نگاهی به تخته حوضی درباره ی شخصیت سیاه چند ویژگی این شخصیت را بر شمرده بودم. یکی از این ویژگی ها ناهمخوانی گفتاری نام داشت: آنجا نوشته بودم:.... سیاه روحوضی عموما واژه ها را مقلوب تلفظ می کند. مثلا جناب را جنوب می گوید و قربان را قبران.....زبان او زبانی است بسیار جذاب و جالب که علاوه بر ویژه بودن چند لایه نیز هست. زبانی بسیار برجسته و هنجارگریز. زیرا هم نسبت به قواعد حاکم بر زبان معمول انحراف دارد و هم قاعده افزاست ولی اینهمه در قالبی طبیعی و در نتیجه ی بداهه گویی شکل می گیرد. انواع هنجارشکنی را در زبان سیاه می توان به تفصیل برشمرد.

الف: هنجارشکنی نحوی که در نتیجه ی خروج از ضوابط نحوی زبان صورت می گیرد مثلا تغییر ساختار فاعل و مفعول و فعل به فعل و فاعل و مفعول که بسته به تاکید در حین گفتن ادا می شوند.

ب: هنجارشکنی سبکی که از تضاد ضرباهنگ گفتاری سیاه با ریتم و موسیقی کلام دیگر شخصیت ها صورت می پذیرد. در این مورد سعدی افشار به خاطر کندبودن ریتم سخنگویی اش از دیگر سیاهان و نقشها ممتاز است.

پ: هنجارشکنی زمانی: در نتیجه ی استفاده از واژگان مرده و منسوخ و ناآشنا. کلاً استفاده از نام های اشخاص و مکانها در نمایشهای روحوضی در این سرفصل قرار می گیرند.

ت: هنجارشکنی آوایی: با استفاده از آوایی متمایز از آوا و صوت دیگر شخصیت ها.... که اصلا ویژگی سیاه سعدی افشار است

 

جدول زیر نمونه هایی از تغییرات واجی/ آوایی برای خروج از زبان معیار را در کارهای سعدی افشار بر می رسد:

 

تغییرات سطوح واجی و آوایی:

 

حذف و جایگزینی:

 

سرش به تنش بیرزه.: سرش به تهش بیرزه.

لقب: لقد

دیدار: دیوار

دارالعماره: دارالاماله

حاکم معظم: حاکم معذب

باستان شناس: بستنی شناس

 

جابجایی واجی/ آوایی:

 

زنغبود: زغنبود.

اسفوس: افسوس

تغییرواجی:
 

ای تات پی تات: ای داد بیداد.

 

اشتقاق و انضمام

- زبرجد دارید؟

+ زبرش رو داریم جدش رو بعدا می آریم.

 

قاعده افزایی از طریق تلفیق دو واژه

 

مثال من بر اساس قاعده ی سعدی افشار:

 

متعلّاف: متعلّم به اضافه ی علاف.

 

 

ث: هنجارشکنی گویشی: در نتیجه ی کاربرد یک زبان یا گویش متفاوت در گفتار -مثلا عربی یا ترکی-؛ که او گاه در جملات خود از آنها استفاده می کند. به ویژه از زبان ترکی.

 

سطح فیگوراتیو و بازیگرانه:

 

این ویژگی یکی از تکنیک های ویژه ی تئاتر در همه ی نمایشهای عامیانه ی جهان است. از آرلکّینو و پولچینلْا گرفته تا همین سیاه خودمان ترفند هایی فیگوراتیو برای خندان مردم در چنته دارند. مثالی می زنم.

مثلا سعدی افشار وقتی چای می خورد. اول چای را از داخل استکان می ریزد در نعلبکی و بعد با همان استکان چای را سر می کشد.

یا وقتی همه ی بازرگانان جمع شده اند و در جایی می خواهند بنشینند او مدام یالله گویان بلند می شود و آنها را مجبور می کند دوباره برخیزند.

یا وقتی خوابیده کف پایش را از روی گیوه می خاراند.

یا وقتی فکر می کند انگشت اشاره ی خود را روی پیشانی می گذارد. یا با بهره گیری از تکنیک تکرار همان بلایی را که شخص دیگری بر سر او می آورد سر خودش می آورد. مثلا او را هل می دهد و از این دست. سخن در این خصوص نیاز به تخصص بازیگری دارد که البته در صلاحیت من نیست.

درباره ی سطوح اجتماعی و مردمشناسانه و روانکاوانه به ذکر مختصری بسنده می کنم و آن این که اجراهای ضبط شده ی موجود از کارهای سعدی افشار به عنوان اجراهایی ساخته و پرداخته بر بداهه پردازی این امکان را به ما می دهد که ما روبنای جامعه ی سنتی ایران و در کل خاورمیانه را در آنها باز یابیم. کاربرد تیپهای معمولی چون شاه و درباریان، تاجر، ملا ، عاشق و معشوق، معتاد، مست، مطرب و ...... عناصری اند که روبنای یک اجتماع سنتی راکد را نشان می دهند و نقد کلامی این روبنا که به نقد سطحی قواعد مرسوم و رایج این چهارچوب منجمد منجر می شود در ذات خود جز کنش افشاگری کار دیگری نمی تواند بکند. درست مانند آب راکدی که لرد بسته و امکان دیدن ته آن را برای بیننده فراهم نمی کند. سیاه با هنرخویش این لردبستگی را بر می آشوبد تا آنچه در دل این رکود نهفته نمایان شود. ولی بدین سبب که نقد او چه در حوزه ی زبانی و چه در حوزه ی اندیشگی از سطح و روبنا تجاوز نمی کند نمی تواند ساختار نوی معرفی و ارائه کند زیرا برای تغییر ساختارها نیاز به تغییر اصول اخلاقی نیز هست و این آن چیزی است که سیاه روحوضی هرگز به آن نزدیک هم نمی شود.- چیزی که مثلا در نمایش های شادی آور زنانه به وفور مشاهده می شود-  و این درماندن در عرف و اخلاقگرایی رایج که همیشه هم تعریف کنندگانش قدرتمداران جوامع سنتی اند این هنر را از هنری مبدع و ساختارشکن و هنجارآفرین به هنری مصرف کننده تنزل می دهد که در سقف پرواز خود از نقد زبانانشناسانه فراتر نمی رود و هرگز به سطوح روانشناسانه و فلسفی نمی رسد. زیرا برای دستیابی بدین سطوح نیاز به قالبی گنجاست که او از آن بی بهره است. متاسفانه حتا قالبی نو هم برای خود بر نمی گزیند و به تکرار همان قالب های پیشین اجرایی بسنده می کند که بر پایه ی تیپ و کنایه زنی استوار شده اند. از همین روست که در اجرا نیز هرگز متنی یکپارچه و منسجم که بتوان ساختار آن را چند لایه و چند پهلو فرض کرد نمی یابد.

با اینهمه هنر سعدی افشار در مقام سیاه روحوضی هنری بود که گرچه از همه ی این تکنیک ها بهره می برد ولی سرمنشاء این تکیه کلام ها را نه فقط از ذهن طنزپرداز خویش که گاه از زبان کوچه و خیابان هم کسب می کرد و همین نکته بود که او را در میان همدوره ای ها و تالیانش ویژه می کرد و در طنز او را به نوعی بداهه پردازی رسانیده بود که بسته به حال و زمان تغییر می یافت. من از همان اجرای صحنه ای که از او دیدم تکیه کلام بداهه ای به خاطر دارم که دقیقا گویای این ویژگی اوست. یادم می آید در آن اجرا او  در جایی کسی را با چاقو می کشت. پس از قتل رو کرد به تماشاگر و با لحن گویندگان تبلیغات تلویزیونی گفت: سگ کشی، فیلمی از بهرام بیضایی. بله. او چنین بود. او کسی بود که بر صحنه در آن واحد هم می توانست تبلیغ را عنصری نمایشی کند و هم تبیلغات سینمایی را دست بیندازد و این هنر کمی نیست.

 

 

 

 

پانویس:

 

نمونه هایی از تکیه کلام های کمدیا دلّ آرته برای قیاس با کار روحوضی:

 

1

متزتتینو: ارباب! این انگشتر طلا رو از رو زمین پیدا کرده م.

کووی ئللو: آفرین متزتتینو. من از قصد گذاشته بودمش اونجا تا تو رو امتحان کنم.

متزتتینو: من هم همین فکر رو کرده بودم.

 

2

کوووی ئللو: هی پولچینللا! چطوری؟ می دونی؟ اصلاً نشناختمت. لباست رو عوض کرده ای دماغت چاق شده. تپل مپل شده ای.

کاپیتانو: بدجنس! من پولچینللا نیستم. من کاپیتان ماتاموروس ام.

کووی ئللو: ای که هی! اسمت رو هم عوض کرده ی؟

 

3

پانتالونه: دارم دنبال یک سکه می گردم.

کولومبینا: مطمئنین اینجا گمش کرده ین؟

پانتالونه: من نگفتم گمش کرده م. دارم دنبالش می گردم و بس.

 

4

زنوبیو: ازتون عذر می خوام خانم. ولی به نظرم می یاد چهره ی شما رو یه جای دیگه دیده م.

کاساندرا: غیرممکنه. چون من همیشه چهره م رو با خودم به جایی که می رم می برم.

 

5

کووی ئللو: بگو ببینم متزتتینو! زمان آینده ی " من امروز زنده ام " چی می شه؟

متزتتینو: آینده ی شما امروز زنده اید می شه: شما فردا خواهید مرد.

 

6

پانکراتزیو: گفتید می خواید با دخترم ازدواج کنید. ولی لابد ملتفتید که دختر من یکی یه دونه ست.

کوویئللو: چه اهمیتی داره.چون  من فقط می خوام یه زن بگیرم.

 

7

کاساندرا: استنترللو! این صدای ترق چی بود؟

استنترللو: بریسانیده ی مستخدم از پله ها افتاد و پاش شکست.

کاساندرا: دیگه غیر قابل تحمل شده. این مستخدم ها همه چیز رو می شکنند.

 

8

فریتللینو: آیا تا به حال هیچ کس به شما گفته که شبیه ونوس اید؟

سیمونا: اوه. نه . هرگز.

فریتللو: خوشحالم. چون اگه گفته بود احتمالاً دروغگوی قهّاری بود.

 

9

گراندللینو: اربابم یه دوجین تخم مرغ می خواد.

مه نه گینو: بفرمایید آقای عزیز! داغ داغند.

گراندللینو: پس به درد نمی خورند. چون بهم گفت باید تازه باشند.

 

10

کووی ئللو: از کی برای پانتالونه کار می کنی؟

تاباررلیو: از وقتی تهدیدم کرد به اخراج.

 

و.........

 

منابع:

فیلمهای اجراهای نمایشهای بخشش و ریش تراش

نوار صوتی اجرای نمایش عاق والدین

مقاله ی : درنگی در خیمه شب بازی با نیم نگاهی به تخته حوضی؛ مهدی فتوحی؛ دیروز امروز فردا. 1372

La tradizione delle maschere, leo valeriano , rai eri , 2004

 

عکس از رضا موسوی




مطالب مرتبط

بازیگری ایرانی که در فرانسه و اسپانیا درخشید

بازیگری ایرانی که در فرانسه و اسپانیا درخشید

سعدی افشار، رویاهای دور و درازی داشت. او همه تلاشش را کرد و گرچه روزگار چندان هم با او مهربان نبود، ولی به بخشی از آن رویاها رسید و آنچنان در سیاه‌بازی استاد شد که در فرانسه و اسپانیا هم درخشید.

|

سیاه‌بازی که شادی‌اش به شادی دیگران گره خورده

مجید افشار: سالم و درست خنداندن هنر سیاه‌باز است
سیاه‌بازی که شادی‌اش به شادی دیگران گره خورده

مجید افشار: سالم و درست خنداندن هنر سیاه‌باز است

مجید افشار، سیاه‌باز پیشکسوت نمایش‌های ایرانی، سیاه را بهلول و قهرمانی مردمی می‌داند که با شاد کردن دیگران شاد است و از اهمیت سالم و درست خنداندن تماشاگر در این هنر می‌گوید.

|

گفت‌و‌گوی نوروزی با پیشکسوت تئاتر و سیاه بازی مازندران

محمد جونیان: وظیفه هنرمندان ایجاد نشاط اجتماعی است
گفت‌و‌گوی نوروزی با پیشکسوت تئاتر و سیاه بازی مازندران

محمد جونیان: وظیفه هنرمندان ایجاد نشاط اجتماعی است

محمد جونیان، هنرمند پیشکسوت سیاه بازی استان مازندران بر این باور است که هنرمندان که حس زیبایی دارند و باید این حس زیبا را به مردم انتقال بدهند و این جزئی از وظایف ذاتی هنرمندان است که باید شادی و نشاط را بین مردم ببرند و با تمام مشکلاتی که در سرراه خود دارند، آن‌ها را امیدوار ...

|

نگاهی به نمایش «اپرت نیرنگ اورنگ» نوشته سیدهاشم خان‌ شافع و کار مرتضی برزگرزادگان

اپرت یا نمایشی سنتی و آیینی؟
نگاهی به نمایش «اپرت نیرنگ اورنگ» نوشته سیدهاشم خان‌ شافع و کار مرتضی برزگرزادگان

اپرت یا نمایشی سنتی و آیینی؟

سیدعلی تدین صدوقی: نمایش «اپرت نیرنگ اورنگ» را که این شب‌ها در تماشاخانه سنگلج به صحنه می‌رود، در زمانی که شادروان سعید کنگرانی در آن بازی می‌کرد نیز در سنگلج دیده بودم که البته اجرای فعلی با ...

|

نظرات کاربران