در حال بارگذاری ...
تاملی برنمایش به گزارش باورت:

روایت دنیایی که زنانگی کم دارد

ایران تئاتر- علی رحیمی: همه جا بوی باروت می دهد. بوی جنگ و بی خانمانی و بی عاطفگی. روزگار غرق در دنیایی پر از آزادی تحمیلی است، انگار دنیا زنانگی کم دارد.

«به گزارش باروت» را باید از آن دست نمایشهایی بدانیم که نقطه تمرکز خود را بر همه بی کسی ها، هجرانها، زخم ها، وحشت ها و اضطراب های کسانی قرار داده که روزی وقتی چشم باز کردند تا به صبح سلام کنند، خود را غرق در مصیبتی خانمانسوز دیدند. مصیبتی که با رنگ و بوی دفاع از آزادی بر سرشان خروار شد و همه چیزشان را گرفت.

نمایش حول محور زندگی جوانی می چرخد که جنگهای داخلی افغانستان، خودش را آواره و در پس کشته شدن خواهر و داماد، خواهرزاده اش را سرگردان و بی خانه کرده است. او برای نجات خواهرزاده به فرانسه پناه برده، تا شاید بتواند شرایط حضور خواهزراده را در این کشور امن و سرشار از آزادی فراهم سازد. در آنجا به سفارش یکی از دوستان، میهمان دختری به نام «مانلی» که خود اصلیتی ایرانی دارد، می شود و سرنوشت آن دو به یکدیگر گره می خورد. مانلی خود زخم خورده جنگ ایران و عراق است. خواهرش را سالها پیش در سردشت به خاطر یک حمله شیمیایی از دست داده و خود به بیماری سرطان مبتلاست. بیماری ای که ناخودآگاه نگاه مخاطب را به سمت و سوی همان حادثه می کشاند.

داستان شروع می شود و نویسنده انبوهی از رنج هایی که در پس جنگ رخسار نمایان می کنند، در معرض دید عموم می‌گذارد. آلامی که در بطن خود انبوهی از کشتارها، دربه دری ها، توهینها، تجاوزها و ...دارد. مصائبی که هر چند هر یک به تنهای ضرب آهنگ سهمگینی نمی زنند اما وقتی به خروار می رسند، آنچنان بر  آدمی سرریز می شوند که لاجرم رگ و پی می‌گسلند و استخوان ها می خراشند؛ تا آنجا که آدمی راه فرار در پیش می گیرد به ناکجاآبادی که فقط نامش را می‌شناسد و آرامش خیالی اش را...

به گزارش باروت، در حقیقت روایتگر زندگی این گونه آدمهای فراری است که به دنبال آزادی می گردند؛ غافل از آنکه در هیچ دایرالمعارفی تعریفی از آن نیست. معضلی که دامغانی از آغازین زمان نمایش با پخش اخبار هواشناسی بر آن صحه نهاد. اخباری که عمدتا نه تنی را می لرزانند و نه کسی را می ترسانند. و خیلی آرام، در فضایی مملو از آسایش، اطلاع رسانی می شوند. مضاف بر اینکه در این گونه اخبار، مردم بسیار کمتر از اخبار سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، ورزشی و ... بر تصویر متمرکز هستند و متن خبر از اهمیت بسیار بیشتری نسبت به تصویر برخوردار است به عبارتی حضور مجری یا گزارشگر آنچنان که باید و شاید به چشم نمی آید.

نویسنده در این فضا، با زیرکی اولین تلنگر را به مخاطب می زند. مانلی گزارشگر اخبار هواشناسی یک شبکه تلویزیونی است که برای درمان سرطان، موهای خود را از دست داده و مجبور است روسری به سر کند. اما دبیر بخش از او می خواهد که یا به جای روسری کلاه گیس بگذارد و یا کار نکند.

مانلی گزینه دوم را می پذیرد و از کار اخراج می شود.

 شاید در نظر اول ورود به چنین موضوع سطحی و سخیفی آنهم در اولین پرده نمایش، اتلاف وقت در نظر آید. اما زمانیکه زنجیره ای از مفاهیم در کنار یکدیگر قرار می گیرند، موضوع جان می گیرد.

دامغانی به دنبال نمایش آزادی های اجباری است. آزادی هایی که برمبنای قدرت برای دیگران تعریف می شوند و به هیچ زمان و مکان خاصی مرتبط نیستند. او از همان ابتدا می خواهد نشان دهد که حتی در مهد دموکراسی نیز این قدرت است که آزادی را برای دیگران تعریف می کند؛ وگرنه برای مانلی کلاه گیس و روسری شاید آنچنان تفاوتی ندارد.

پس از این شروع خارق العاده، او تمام تمرکزش را بر زندگی نورکاظم معطوف می کند. جوانی که پس از حمله طالبان که مدعی بودند مردم افغان در زیر ستم دژخیم هستند و باید آنها را به آزادی رساند، از کشور گریخته و پس از مدتی زندگی در ایران، به فرانسه آمده است تا راه نجاتی برای خود و خواهرزاده اش بیابد.

نمایش دقیقه به دقیقه می گذرد و در هر لحظه دامغانی با ورود به یک رویداد جدید تلاش می کند مخاطب را از نتیجه گیری زودرس دور نماید تا در نهایت با آماده سازی ذهن او برای پذیرش یک واقعیت، ضربه نهایی را نثار کند. ضربه ای که در لوای ایده نورکاظم برای یافتن راه حضور خواهرزاده اش به فرانسه نهفته است.

نورکاظم پس از تحقیقات خود به این نتیجه می رسد که بهترین راهکار برای گرفتن پناهندگی، حضور در ارتش خارجی آن کشور است. ارتشی مملو از پناهندگانی که برای رسیدن به آزادی مجبورند زیر سیطره «لژیون»، اسلحه به دست بگیرند، سالهایی از عمر خود را در کشورهای درگیر در جنگ بگذرانند و آزادی فرانسوی را به مردم جنگ زده ای که عده ای در گذشته با وعده آزادی، کشورشان را با خاک یکسان کرده اند، تحمیل کنند.

نمایش «به گزارش باروت» در حقیقت بازتعریف آزادی در دنیای کنونی است.  دنیایی که جای جایش بوی باروت می دهد. بوی جنگ و بی خانمانی و بی عاطفگی. دنیایی که به اندازه تک تک آدمهایش، تعریف از آزادی متفاوت است. به اندازه تک تک آدمهایش خشم هایی برای آزادی طراحی می شود و به اندازه تک تک آدمهایش آزادی تحمیل می گردد. دنیایی که زنانگی را با دامنی پر از مهربانی، چشم پوشی، گذشت، صمیمیت، عطوفت و ...، کم دارد.

 

 

 




نظرات کاربران