در حال بارگذاری ...
گزارش ایران تئاتر از تمرین نمایش تازه سیامک صفری در آستانه آغاز اجرا

«لامبورگینی» ؛ وقتی تابستان سوز سرما می گیرد

ایران تئاتر : تازه ترین نمایش سیامک صفری قرار است در میان گورها روایت شود. بوی تند مرگ می آید اما این طور که پیداست زندگی در گور آنقدر ها هم بد نیست. گورخواب ها برگشته اند تا حرف زمستان را در تابستان بزنند.

از گزارش روزنامه شهروند تقریبا 6 ماهی می گذرد، گزارشی اجتماعی درباره  چندتن از همشهری هایمان، کارتن خواب هایی که زمستان و سرما آنها را مجبور کرده بود به گورستان نصیرآباد شهریار پناه برند.

تاثیر این گزارش به اندازه ای بود که یک روز پس از انتشار آن اصغر‌فرهادی به رئیس جمهور نامه نوشت و مرکز ارتباطات مردمی ریاست جمهوری در اطلاعیه‌ای، بر پیگیری موضوع گورستان تاکید کرد و خواستار رفع این مشکل شد. مردم با شنیدن این خبر قدری خیالشان راحت شد و در دل خبرنگار روزنامه شهروند را تحسین کردند و منتظر شنیدن حل مشکل گورخواب های این قبرستان شدند. ولی داستان به این زودی پایان نیافت؛ فردای آن روز فرماندار شهریار به قصد ملاقات با این افراد همراه با چند خبرنگار عازم قبرستان نصیرآباد شد اما همه رفته بودند.گویا مشکل حل شده بود، ولی غروب همان روز خبرنگار شهروند دوباره عازم سفر به شهریار شد تا از نتیجه کارش اطمینان حاصل کند، که با دیدن بهروز حسابی غافلگیر شد!

بهروز قبرش را با هیچ جای دنیا عوض نمی کند، تنها در گور در کنار 299 قبر خالی نشسته است، می لرزد و با ترس می گوید: صبح ماموران آمدند، همه را زدند و وسایلشان را بردند.... این مطالب را صبح فردا در گزارش دوم شهروند خواندیم.

دوباره جنجالی به راه می افتد، فرماندار شهریار با تکذیب دستور هرگونه ضرب و شتم در برخورد با افرادی که در قبرستان نصیرآباد زندگی می‌کردند، می گوید: در حد توان منطقه پاکسازی و شهروندان حاضر در آن، به مراکز نگهداری منتقل شدند.

فرماندار شهریار گورخوابان را شهروند معرفی می کند. گویا گورخواب یک شهروند است، تنها  جای او در شهر نیست! جایی که برای شهروندان دیگر جای پای مرگ است، برای او جای زندگی است. انگار همین جای زندگی است که یکی را شهروند می کند و یکی را گورخواب!

 

بی تردید پرداختن به چنین موضوعی برای تمامی رسانه ها از ضروریات است، نمایش«لامبورگینی» نام نمایش تازه سیامک صفری است که به این وضعیت اجتماعی پرداخته است. موضوع گزارش ما تمرین این نمایش است.

 

یکشنبه 18 تیرماه یکی از گرم ترین روزهایی بود که تا به حال دیده بودم، اما فرصت کم بود، باید به محل تمرین می رفتم. پنجشنبه این هفته قرار است، سیامک صفری  واکنش اش را با نمایش نشان دهد. او به رئیس جمهور نامه نمی نویسد که جواب بشنود. پس سالن بزرگ پردیس تئاتر شهرزاد را به گورستان تبدیل کرده تا حرف زمستان را در تابستان بزند.

قرارمان با گروه 7 بعد از ظهر است. آمدیم کسی نبود! بعد از تماس با گروه  یکی آمد و خوش آمد گفت و رفت،  نفر دوم دستیار کارگردان بود که خوش قولی اش را به رخم کشید. در حین رفتن به داخل سالن بودیم که گفت: تمرین هنوز شروع نشده، اما می توانید در سالن منتظر باشید!

سالن شهرزاد چشم نواز بود، ولی تاریکی قبرستان و آهنگ ضرب دار سالن دردها را یادمان آورد و نگذاشت آنچنان که باید از به وجود آمدن چنین سالنی در تئاتر لذت ببریم.

اشکان خطیبی در حال گرم کردن خود است، مرا که می بیند، به شوخی می گوید: مبادا سرمان را به باد دهی... این را می گوید و از تمرین خارج می شود.

در دل می گویم:  برای حمایت آمده ام، باد دادن سر ،کار زمستان است!

 

زمستان است! کارکنان سالن می خواهند با بستن نورهای نمایش، فضا را گرم کنند، خود را خسته می کنند، سرما خاصیت گورستان است...

لحظه ای سالن روشن می شود، صفری یک دست در جیب وسط سالن ایستاده و با بازیگر فرم خود، سخن می گوید. بازیگر بازی می کند، به بدنش انعطاف می دهد، سیامک خونسرد است. تنها در سکوت نگاه می کند و به سختی راضی می شود.

 

با ورود اشکان خطیبی به سالن همه آماده شروع تمرین می شوند. منشی صحنه به عوامل سکوت می دهد. سالن دوباره تاریک می شود. زوزه ی باد به گوش می رسد و هنوز نمایش شروع نشده سوز سرما تنم را می لرزاند.

 بالاخره بازی شروع می شود؛ 2 گورخواب در فضای گورستان ظاهر می شوند. یکی از آنها آقای کارگردان است، که در نقش خود فرو رفته، قامت خم کرده و عصبانی است. از بی خوابی می گوید. از غم غربت بی گوری. ناسزا می دهد به خبرنگاری که سرش را به باد داده است! نفرین می کند اما خودش باور به اجابت آن ندارد!

زهرخندی بر روی لب هایم نقش می بندد. دلم برای او و خبرنگار شهروند به یک اندازه کباب می شود.

گور خواب دیگر متوهم است، آهنگین حرف می زند. معتقد است که با نفرین او پلاسکو با خاک یکسان شده است و ازین موضوع احساس گناه می کند. بعضی دیالوگ هایش واقا خنده دار است، اما خنده بر صورتم خشکیده ، خنده ام نمی گیرد!

دیدن این گورستان ارزش دارد، باید زیر دندان هایتان مزه کند. پس بهتر است بیش ازین داستان را نگویم. همه در ضیافت تماشا دعوتید.

 

بعد از پایان تمرین به سراغ کارگردان می روم که حال از نقش خود خارج شده است. اجرا او را سر حال کرده، رضایت نسبی در چهره اش موج می زند. به قصد گفت و گویی در باب نمایش او را با خود همراه می کنم و به گوشه ای دنج می برم. «این طور که من مطلع ام کارشناسی ارشد خود را در رشته کارگردانی گرفته اید، پس چرا در عرصه کارگردانی تا این اندازه کم کارید؟ » این پرسش اول است، که آن را بی مقدمه می پرسم.

« به تئاتر علاقه زیادی دارم و سعی کرده ام در تمام زمینه های آن کار کنم اما کارگردانی حواشی زیادی دارد و خیلی سخت است. از طرفی اولویت و علاقه اولم بازیگری است. شاید به تعداد انگشتان دست کارگردانی کرده باشم ولی اغلب سعی کردم در آنها هم بازی کنم. با همه این تفاسیر در ادامه بازهم کارگردانی نمایش هایی را انجام می دهم، چون فکر می کنم این کار در سرنوشت من نوشته شده است.»

 

به نمایش رجوع می کنم و از او درباره چگونه شکل گیری «لامبورگینی» می پرسم. از اینکه چطور سراغ موضوع ملتهبی چون گورخواب ها رفته است. کمی جدی می شود واین طور پاسخ می دهد: « از همان موقع که خبر گورخواب ها را در روزنامه خواندم، این موضوع جایی در ذهنم را به اشغال خود درآورد. به همین دلیل شروع به نوشتن یادداشت هایی کردم که فینال آن «لامبورگینی» شده است. بعد از آن با دعوت من، همکاری با اشکان خطیبی شکل گرفت. اشکان با حضور در گروه کمک های خیلی زیادی را برای این نمایش انجام داد و ماحصل آن تیم خوبی است که در حال حاضر در کنار من هستند.»

 

پرسش بعدی را این طور طرح می کنم:« مخاطبان تئاتر با شما خاطرات زیادی دارند، آیا در این نمایش هم می توانند با همان نگرش که در نمایش های دیروز از شما دیده اند، امروز  به تماشا بیایند یا قرار است غافلگیری صورت گیرد؟» محکم می گوید: « من همیشه همان سیامک ام. یک تعریف دارم. همیشه در تمام نمایش هایی که بازی کردم، همان بودم که هستم. در این نمایش هم، مثل تمام کارهایی که بازی کردم نه کم گذاشته ام نه زیاد، به آن اندازه ای که نیاز است. مثل نمایش های «شکار روباه»، «خاطرات و کابوس های یک جامه دار» و تمام کارهایی که تماشاگر از من به خاطرش مانده است.»

 

داستان این نمایش درباره گورخواب هاست، اما به مسائل دیگر جامعه هم اشاره دارد، شخصیت هایش کمی با گورخواب های واقعی تفاوت دارند. از او درباره شخصیت های نمایش می پرسیم. ازینکه چطور این دو گورخواب تقریبا راجع به همه چیز اظهار نظر می کنند و پاسخ چنین است:« وقتی یک تیپ اجتماعی را در قاب تئاتر قرار می دهید، ناچار به دادن هویت به آن هستیم، که در این صورت تبدیل به پرسوناژهای صحنه می شوند و متناسب با نوع و کیفیت نگاهی که به اتفاق های پیرامونشان دارند، نظرات خود را بیان می کنند. در این نمایش هم به همین صورت است. تلاش «لامبورگینی» پرداخت به مسائل اجتماعی است و اشاره آن به دو گورخواب است که ساختار نمایشی پیدا کرده اند. این دو گورخواب در خلا نیستند و با مسائل اجتماعی جامعه خود در ارتباط اند. در این اثر نمایشی بحث بر سر فقر، فاصله مردم از هم، اختلاف نوع زندگی ها و بحث های اجتماعی دیگر جامعه است که ما آن را از نگاه و طرز تلقی و برداشت دو گورخواب می بینیم.»

 

سیامک صفری از ماجرای حمید صفت کمی دل گیر است، اما همچنان امیدوار به حضور او در نمایش بوده و دراین باره می گوید:« بر این باورم که حمید صفت در اجراهای ما خواهد بود و تنها منتظر مجوز از سوی دفتر موسیقی ارشاد هستیم. همین طور که دیدید گویش ریتمیک در ساختار کار ما وجود دارد و بحث کنسرت دادن نیست. این جا کشور آزادی بوده و هیچ محدودیتی وجود ندارد. از نظر من موضوعی نیست که بخواهند مانع آن شوند. بودن حمید صفت بخش مهمی از کار ماست و نبود آن باعث لطمه خوردن این نمایش می شود.»

 

در پایان از او درباره مخاطبان هدف گروه نمایش می پرسم. اینکه «لامبورگینی» را برای چه قشری مناسب می داند. پاسخش این چنین است: « نمی توانم به قشر خاصی اشاره کنم، همه ی کسانی که بالغ اند و اهل تفکر، می توانند به تماشای نمایش ما بیایند. «لامبورگینی» تنها یک مخاطب خاص را در نظر نگرفته است و همه ی تیپ های اجتماعی مخاطب هدف نمایش هستند. من فقط خیلی خوش حال می شوم که این نمایش دیده شود و دیده شدن آن هم معطوف به این است که تماشاگران علاقه نشان دهند و به تماشا بیایند که البته به این موضوع امیدواریم.»

 

تمرین به انتهای خود رسیده و گورستان خالی خالی است. برایشان آرزوی اجرای موفقی را می کنم و از صحنه شهرزاد خارج می شوم. 

 

نمایش «لامبورگینی» به نویسندگی و کارگردانی سیامک صفری از فردا پنجشنبه 22 تیرماه  در سالن 2 پردیس تئاتر شهرزاد میزبان تئاتر دوستان می شود. در این نمایش که ساعت 21:30 هر شب به مدت 1 ساعت برای مخاطبان به صحنه می رود،  سیامک صفری و اشکان خطیبی به عنوان بازیگر به ایفای نقش می پردازند.

همچنین ایمان یزدی(مجری طرح)، سهیل دانش اشراقى (مدیر هنری)،مرتضى نجفى (طراح نور)،سهیل دانش اشراقى و بهار نرگسى(طراحان صحنه و لباس)، روزبه خورزنى( در این نمایش حضور دارند.

از دیگر عوامل این نمایش می توان به:مصطفى پیرهادى(عکاس)، ندا عقیقىسجاد دلیری(مدیر صحنه)، سارا حدادى ( پوریا سورى (آریان امیر خان (سهیل دانش اشراقى، امیر حسام میرصادقى (حامد حکیمى( امیر حسام میر صادقى(
 

گزارش از حامد قریب




نظرات کاربران