در حال بارگذاری ...
صبا آزادی کارگردان نمایش «من در پوست شیرم نمیگنجم» در گفت و گو با ایران تئاتر

هنرمند هرگز از اجتماع خود دور و جدا نیست

ایران تئاتر: خصوصیات یک اثر به دقت و کنکاش زیاد در متن نمایشنامه، کارگردانی اثر و البته طراحی قسمت‌های مختلف آن بستگی دارد. نکاتی که در ازای تناسب داشتن آنها باید انتظار داشت که مخاطب یعنی سرمایه دنیای نمایش استقبال خوبی از اثر داشته باشد و سبب رونق آن شود.

صبا آزادی فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۷۸ در انجمن نمایش کرمانشاه درزمینهٔ بازیگری آغاز کرد و در جشنواره‌های مختلف در نمایش‌هایی چون نی‌لبک، شرم شیرین، گل نصرانی، کوهیاران، غرابستان، اینجا فقط آرزو، راز جنگل و باد صبا به‌عنوان بازیگر حضور داشت. وی در ادامه فعالیت خود درزمینهٔ بازیگری در مدیوم‌های تئاتر و فیلم در پروژه‌هایی چون همه دزدها دزد نیستند، مهمانسرای دو دنیا، کافی‌شاپ، زرتشت، آوازخوان طاس، خاکستر روی پیراهن سفید، آب‌نبات‌چوبی، لبخند بزن میخام ازت عکس بگیرم و تابستان آن سال فعالیت داشته است. از فیلم‌های کوتاه و تئاترهایی که آزادی آن‌ها را کارگردانی کرده است باید به خانه‌ام تاریک است، طعم گس، قورباغه‌ها و تجربه‌های اخیر اشاره کرد. حال به بهانه نمایش «من در پوست شیرم نمی‌گنجم» و خصوصیات این اثر درزمینهٔ تئاتر اجتماعی با وی گفتگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

دلیل آنکه نمایشی با مضمون اجتماعی را برای اجرای صحنه‌ای انتخاب کرده‌اید چیست؟ آیا این نگاه را می‌توان از اهمیت فضای حال حاضر جهان دانست؟
همیشه یکی از دغدغه‌های من مضامین اجتماعی بوده و هست. با این توضیح که چندین نمایشنامه برای پرداختن به این دغدغه موردبررسی قرار گرفت. نه‌تنها از آثار روزبه حسینی بلکه آثاری از نویسندگان بزرگ دهه پنجاه. متن این نمایش با توجه به اینکه ۱۶ سال پیش به نگارش درآمده است و کمی از حال و هوای امروز به دور بود اما به شیوه‌ای به تحریر درآمده که قابلیت اجرا برای هرزمانی را دارد که یکی از دلایل این انتخاب به موضوع و چهارچوب‌هایی که درست در آن تعریف‌شده است برمی‌گردد. حال باوجوداینکه نمایشنامه‌های بسیار قوی‌تر و پخته‌تری در سال‌های اخیر از این نویسنده خوانده بودم، این نمایشنامه برای من به خاطر دارا بودن مضامین اجتماعی و لایه‌های ظریف سیاسی و شیوه روایی که دست کارگردان را کاملاً باز نگه می‌گذارد جذابیت دارد. به نظر من اهمیت فضای حال حاضر جهان هیچ هنرمندی را نمی‌تواند از مضامین اجتماعی دور و یا جدا کند و درواقع هر هنرمندی در هر قالب هنری ممکن است هنرش را در خلوت خلق کند، اما هنر تئاتر اساساً با تماشاگر جان می‌گیرد و معنا پیدا می‌کند؛ پس این مدیوم نمی‌تواند از دنیای پیرامون خود که مخاطب بخشی از آن است جدا باشد.

تمایز نمایش «من در پوست شیرم نمی‌گنجم» نسبت به دیگر نمایش‌های رپرتوار سه نمایش اقتباسی در چیست؟
هر سه نمایش شیوه اجرا و نوع روایت متفاوتی دارند که بخشی از آن به نمایشنامه بازمی‌گردد. نمایش اول رپرتوار «چراکه صدای من با صدای تو آشناست»  یک عاشقانه شیرین شاعرانه است که کارگردان کوشیده اجرای ساده و صمیمانه‌تری از متن ارائه دهد. البته در شیوه اجرایی هم شاهد یک کار کاملاً‌ مینی‌مالیستی هستیم. نمایش «مزاحم بورخس نشو» دومین نمایش رپرتوار کوشیده شده که در اجرا به مینی‌مالیسم نزدیک‌تر شود و نمایش «من در پوست شیرم نمی‌گنجم» که کارگردانی آن را بر عهده‌دارم از شیوه روایی اپیک و فاصله‌گذاری برای ایجاد ارتباط نزدیک‌تر با تماشاگر بهره‌مند است و فضایی تابلو گونه دارد که این تابلوها یک‌به‌یک درهم‌تنیده می‌شوند.

ساختمانی که شخصیت‌های نمایش در آن نقش‌آفرینی می‌کنند نشان از چیست؟ آیا این ساختمان را باید به‌عنوان جهان داستان تلقی کرد و یا نمود جهان حاضر است؟
باید بگویم که کل داستان در یک آپارتمان باشخصیت‌ها و مشاغل مختلف پیش می‌رود که نمادی از جامعه دودگرفته و آشفته‌حال ایرلند است. جامعه‌ای که درگیر بحران هویت شعارزدگی و افسردگی است و ناامیدانه به دنبال قهرمان و یا ضدقهرمانی است تا ازاین‌دست و پا زدن بیهوده نجاتشان دهد. در مورد این سؤال که ساختمان نمود داستان جهان است یا جهان حاضر قطعاً باید به هر دو آن‌ها اشاره داشت. با این توضیح که وقتی صحبت از استعمار هویت و افسردگی جمعی به میان بیاید جهان داستان از جهان حال حاضر جدا نیست.

در این نمایش از روایت‌های خرد استفاده‌شده است که در یک ساختار کلی منسجم تعریف می‌شوند. استفاده از این کارکرد چه مزایایی در بردارد؟
درواقع ما یک روایت منسجم حول محور یک چمدان و یک سوءتفاهم داریم که در موقعیت کمدی منجر به تراژدی می‌شود. با این توضیح که روایت ما به‌صورت قطعه‌قطعه برای مخاطب بازگو شده است.

آیا روایت و قصه‌گویی به‌تناسب در این نمایش به کار گرفته‌شده است و یا روایت را به قصه‌گویی ترجیح داده‌اید؟
اساساً سؤال شما سؤال چالش‌برانگیزی درزمینهٔ نوشتن است که بهتر است نویسنده نمایش به آن پاسخ دهد اما تا جایی که من از روایت، نمایشنامه‌نویسی و قصه‌گویی آگاهی دارم، روایت بخشی از قصه‌گویی است و شیوه‌ای از قصه‌گویی شیوه روایی نام دارد؛ بنابراین ترجیحی بین آن‌ها وجود ندارد و درواقع هر دو باهم عجین هستند و البته جدایی‌ناپذیر.

در اجرای این نمایش بازیگران درصحنه حرکت‌دارند و هرکدام بعد از دیالوگ‌هایشان کاری انجام می‌دهند. آیا این تصمیم هم به نظم و یکپارچه بودن متن و میزانسن بازمی‌گردد؟
درواقع شیوه اجرایی و میزانسن‌ها در ابتدا کاملاً به‌صورت تابلویی پیش می‌رفت و هر کس در دنیای شخصی خود زندگی می‌کرد و انتخاب من درنهایت زندگی دادن و خارج کردن شخصیت‌ها از انزوا و حتی خروج از بازی شخص و همراه شدن با تماشاگر بود؛ بنابراین دلیل اصلی این تصمیم کاملاً شخصی و سلیقه‌ای شکل گرفت و در طول تمرینات نوع بازی بازیگران و ادراکی که از نقش به دست آورده بودند بیشتر من را به این سمت هدایت کرد و دلیل دیگر موضوع نمایش و مفاهیم نهفته در آن بود. درواقع این نمایش تعریف آدم‌های جامعه‌ای است که در کنار هم زندگی می‌کنند و از کنار هم می‌گذرند و با درست ندیدن و درست نشنیدن یکدیگر دچار سوءتفاهم‌های بسیار می‌شوند.

حال با توجه به استفاده کردن از شیوه روایی، کمدی سیاه ابزاری دیگری است که در نمایش به آن توجه شده است. آیا دلیل استفاده از ترکیب این دو موضوع در راستای روان بودن روایت بوده است؟
تراژدی‌هایی که به موضوعات سیاسی و اجتماعی بازمی‌گردند اغلب در سبک کمدی سیاه تعریف می‌شوند و شیوه روایی نمایشنامه از این سبک بهره برده است.

از نکات قابل‌توجه این نمایش اشاره به آزادی و روابط انسانی است. آیا این استنباط مترادف شیر، شعور و شعری است که شخصیت دانل به آن اشاره می‌کند؟
این تلمیح شاعرانه را می‌توان یکی از معانی پرسش موردنظر شما دانست.

استفاده از تکنیک در طراحی صحنه و صدا تا چه اندازه در نمایش مفید بوده است؟
طراحی نور و صحنه و ویدیو مپینگ بی‌تردید در فضاسازی کار تأثیر بسزایی داشته است. از میانه تمرینات ایده اجرایی من با ایده طراحی روزبه حسینی  درهم‌آمیخته شد و باهم تعامل داشتیم و از همان موقع با نیما قپانوری فیلم‌ساز و متخصص ویدیو مپ، گپ و گفت را آغاز کردیم و برای ضبط به استودیو رفتیم. درزمینهٔ موسیقی پویا نوروزی که سابقه همکاری با گروه «و ناگهان» را از دیرباز دارد، به ما پیوست و عناصر موسیقی، صدا و ویدیو مپ هدفی را که من در ایده اجرایی نهایی کارگردانی داشتم، تکمیل کردند. ضمناً باید اینجا اشاره‌کنم که طراحی لباس بازیگران مرد توسط روزبه حسینی  بر اساس ویژگی‌های مبتنی بر رنگ، اندازه و فیگور بازیگر انتخاب شد که بُعد معنا شناسانه هم دارد و از خانم هلیا شکری که از طراحان صحنه بنام ما هم هستند، برای طراحی لباس کاراکتر مینی دعوت شد که بسیار درزمینهٔ فضاسازی نمایش که درواقع یک سیرک خفه‌شده را تداعی می‌کند ایده تصویری نمایش را کامل کرد.

شخصیت‌پردازی‌ها تا چه اندازه به متن وابسته بوده است؟
به دلیل تأکید بیشتر بر شکل فاصله‌گذاری که در نمایشنامه هم وجود داشت و در تمرینات افزایش پیدا کرد و همچنین اضافه شدن دو مونولوگ توسط روزبه حسینی به متن کمی تغییر در شکل‌گیری شخصیت‌ها ایجاد شد؛ اما بااین‌وجود شخصیت‌ها کاملاً وابسته به متن باقی‌مانده‌اند. البته روزبه حسینی درزمینهٔ کارگردانی، هدایت بازیگر و ایده اجرایی و سمت‌وسوی ایجاد زندگی برای اجرا من را به‌عنوان کارگردان کاملاً آزاد گذاشت و طراحی خود را متناسب با آنچه من خواستم تنظیم کرد.

گفت‌وگو از کیارش وفایی


 

 




نظرات کاربران