گزارش ایران تئاتر از حضور هنرمندان در شبکههای اجتماعی
زندگی بی پایان در ضیافتِ اسطوره ها
ایران تئاتر: واکنش هنرمندان به حادثه جان باختن دانش آموزان نخبه جزیره هرمز در داراب، زادروز هنرمندان شهریورماهی عرصه تئاتر، تأکید مجدد هنرمندان به خاموش بودن موبایلها در هنگام اجرای نمایشها، پیوستن اهالی هنر به کمپین تا یک حسرت ملی تنها ۵۰ یوز باقیست و... ازجمله مباحث موردتوجه شبکههای اجتماعی هنرمندان عرصه تئاتر است که در چند روز اخیر به آنها بیشتر توجه شده است.
به گزارش ایران تئاتر، بخش فعالیت هنرمندان در شبکههای اجتماعی که با توجه به اهمیت شبکههای مجازی برای هنرمندان و مردم فعالشده، راهی است برای ارتباط مستمر و دوطرفه با مخاطبان ایران تئاتر. این بخش همواره سعی دارد تا فعالیت هنرمندان تئاتر را در اینستاگرام زیر ذرهبین قرار دهد و از میان تمامی پستهایی که در طول هفته منتشر میشوند، برجستهترین آنها را در اختیار مخاطبان قرار دهد. در ادامه به پستهای برگزیده چند روز گذشته که به هنرمندانی همچون حمید فرخ نژاد، ایوب آقاخانی، پیمان معادی، رؤیا نونهالی، بهنوش طباطبایی و... اختصاص دارد، خواهیم پرداخت.
بند بازی به شیوه غول های صحنه
باران کوثری بازیگر سینما و تئاتر پس از اجرای نمایش «شیرهای خان بابا سلطنه»، درباره هنرنمایی گلاب آدینه در این اثر نوشت: «گوته مى گوید: باشد که صحنه همچون طنابِ بندبازان به افراد نالایق، جرات راه رفتن بر روی خود را ندهد. از پریشب که نمایش «شیرهاى خانباباسلطنه» را دیدهام ، مدام به تخته مىزنم و ماشاالله مىگویم. ماشاالله به جانتان خاله گلاب، به جسارت کمنظیرتان، به توان و بدن آمادهتان، به حنجرهتان و به اخلاق و روحیه جوانتان. لذت ناب بازیگرى، آن تجربه شگفتانگیز منحصر به فردى که غولهاى صحنه و سینما از آن حرف زدهاند، در همان لحظه خلق و اجرا اتفاق مىافتد، موفقیت و اکران و دیده شدن لذات حاشیهاى است. این را در همان پانزده سالگى در تمرینهاى مداوم «زیر پوست شهر» که حتى در طول فیلمبردارى هم ادامه داشت، در شما دیدم. شما از تمرین لذت مىبردید ، از کشف لحظه، از کار، کار به معناى خودِ کار. نمىگویم یاد گرفتم چون درک زیادى مىخواهد و عشقى به خودِ خود بازیگرى که شاید فراتر از توان من باشد. در ایران نمىشناسم کسى را در سن و سال شما یا حتى خودم که این طور رها و مسلط و فارغ از هرچیزى، بر صحنه لباس سیاه بپوشد و با همه بىنیازى از دیده شدن و تشویق، تجربه جدیدى را بغل کند. شما "بندباز"ید خاله گلاب نازنین که به ارتفاع قبلى راضى نمىشوید و مدام این طناب نازک را بالاتر مىبندید... «شیرهاى خانباباسلطنه» را ببینید تا بهت زده شوید از معاشقه یک ابَر بازیگر با صحنه .»
تو هیچ چیزی را اینجا از دست ندادی
صابر ابر که این روزها در پروژه «سی» و نمایش «زبان تمشک های وحشی» به ایفای نقش می پردازد، به جنایات علیه مسلمانان در میانمار واکنش نشان داد و نوشت: «در رختخواب بوی عرق و بوی تب می دهد. من را ببخشید، با عکس و یادداشتی تلخ روزتان را شروع می کنید! هیچکس در این دنیا فرصتی برای ورق زدن عکس های اخیر در میانمار ندارد!؟ هیچکس این سرهای بریده و تنهای متلاشی و تنهای سوخته را ندیده؟ خبر بمب شیمیایی و تست اش در کره مهمتر است و اتفاقی که به وجود می آید یا اتفاقی که به وجود آمده؟ چقدر ترسناکی ام ما انسانها! کدام حیوانی برای شبیه نبودن به آن دیگری تنش را می درد؟! اگر قتل عام کودکان در میانمار نسل کشی نیست، اسمش چیست؟ با دنیا واقعی باشیم، بچه ها را در آب خفه می کنند، زن ها را از گردن جدا می کنند، نمی برند، سر ها را می کنند، تنها را زنده در آتش می اندازند! و ما از موی ترامپ خبر می رویم! کاش تمام روزنامه های صبح دنیا یک روز این عکس را با یک قرار جمعی چاپ می کرد تا تاریخ روز انسانیت را ثبت کند. اصلا کاش کیهان و شرق با هم عکس یکشان می شد همین! چه اشکالی دارد در یک چیزهایی همسو باشیم، در انسانیت.
به این عکس نگاه کنید و به خیال های غرق شده اش! به لباس هایی که دوست داشت بپوشد، به اسباب بازی هایش، به جای خوابش، به هوس هایش، به خنده هایش، به نگاه احتمالی اش به شما، اگر روزی مسافر آنجا بودید و او کنار خیابان یک چیزی می فروخت! خیال کنید! و به اینکه، چرا آمد؟ کجای جهان جای خوبی برای اوست؟
خدا همه را ببخشد. من حتی اسمت را هم نمی دانم، اما تو هیچ چیزی را اینجا از دست ندادی...»
زندگىِ بیپایان در ضیافتِ اساطیرِ شعر و موسیقى
رؤیا نونهالی که بهزودی قرار است نمایش «اسطوره میشوم» نوشته ماه گل مهر، بازیگر جوان و مستعد تئاتر که سال ۹۳ چشم از دنیا فروبست، را به صحنه ببرد درباره محتوای این نمایشنامه نوشت: «کار اسطوره، عبور از مرز مزاحم تقویم است. اسطوره به محدوده زمان بیاعتناست. میآید که بماند، موفق میشود. هر بار سراغش را میگیری، هر وقت سراغت میآید، رؤیایى زنده است. هر نوعِ آن با تولد، براى مرگِ بیاختیار میجنگد و طورى است که جبر و اختیار را پیش میکشد تا از زندگى جاوید پا پس نکشى. ماه گل مهر که کوتاه و عمیق، اینجا بود، معاشر اساطیر بود. با نقششان یکى میشد. در دشوارِ بیمارىِ جان کاه، سرش را بالا گرفت، به ترس خیره شد و تا آخر زیست و زنده است. مثل ماجراى اسطورهای درامى که مینواخت، میرقصید، میخواند. میخوانیم زندگىِ بیپایان را در ضیافت اساطیر شعر و موسیقى و تأویل شجاعت براى زندگى که تقدیر انسانِ عاشقِ عاقل است. از حالا شما را به این میهمانى دعوت میکنیم تا با هم از ترسِ تقویم بگذریم. عبورى با غرور.»
داستانهای تکراریِ و اندوهبار
مهراوه شریفینیا بازیگر نمایش «ترن» در پی حادثه جان باختن و مصدومیت دانش آموزان نخبه جزیره هرمز در شهرستان داراب تصویری سیاه در اینستاگرامش منتشر کرد و نوشت: «چقدر تلخ و دلگیره... مادرها و پدرهاى چشمانتظار جگرگوشهها را چطورى مىشه دلدارى داد؟ تسلیت واژه کوچکیه، خیلى کوچک...یعنى چند تا از دخترهاى تیزهوشى که امروز رفتند زیرخاک قرار بود براى فرداى این مملکت افتخار بیافرینند؟ اتوبوسهای مستهلک... رانندههاى خوابآلود...داستانهاى تکرارى...تکرار...تکرار»
لحظاتی پس از اجرای «شرق دور، شرق نزدیک»
حمیدرضا نعیمی کارگردان نمایش «شرق دور، شرق نزدیک» عکسی را به همراه عوامل این نمایش و پارسا پیروزفر که به تماشای این نمایش آمده بود، منتشر کرد و نوشت: «نیازی به معرفی ندارند... لحظاتی بعد از اجرای سخت و نفسگیر نمایش شرق دور، شرق نزدیک که پروندهاش را در چندین روز آینده خواهیم بست. تا خدا و سرنوشت و خواسته خویشتنِ خویش چه چیزِ دیگری را برایمان رقم بزند.»
پرواز کن، زمین زیر پایت سخت است
ستاره اسکندری بازیگر نمایشهای «شب هزار یکم» و «هم هوایی» عکسی جالب از سکانسی از بازیاش در سریال «دندون طلا» که سال 94 در شبکه نمایش خانگی توزیع شد منتشر کرد و نوشت: «پرواز کن... کودک جامانده در من... کودک نیامدهام... زمین زیر پایت سخت است... من بران راهرفتهام... چه بسیار...
نیره «دندون طلا» تصادف کرد و به آسمان رفت و من هنوز دلتنگش هستم ... عکس از مجید على اسلام.»
یک اثر درجهیک، نادر و بهیادماندنی
پیمان معادی بازیگر نمایش «خشکسالی و دروغ» پس از تماشای نمایش «آینههای روبهرو» عکس سلفی را که به همراه محمد رحمانیان پس از اجرای این نمایش گرفته بود، منتشر کرد و نوشت: «دم شما گرم آقاى محمد رحمانیان عزیز و دوستداشتنی. نمایش «آینههای روبهرو» مثل بقیه کارهایتان یک اثر درجهیک، نادر و بهیادماندنی بود. دستمریزاد به تکتک عوامل و بازیگران این کار. جاى استاد بهرام بیضایى بزرگ خالى و خداوند حفظشان کند با این متن بیبدیل. خسته نباشید مخصوص به حبیب رضایى نازنین و بهنوش طباطبایى که جانانه روى صحنه میدرخشند. کاش فرصتى باشد تا دوباره ببینم. قویاً توصیه میکنم دیدنش را به دوستانى که ندیدهاند.»
#آبادان# سال 1366
حمید فرخ نژاد بازیگر نمایش «شب هزار و یکم» عکس جالبی از جوانیهای خود منتشر کرد و نوشت: «جوونیام 1366 #جوونی# 18_سالگی# تهران# آبادان»
فریاد میکنم اضمحلال زنى را که بر تن خسته من نشسته
بهنوش طباطبایی بازیگر نمایش «آینههای روبهرو» عکسی را از اجرای خود در این نمایش منتشر کرد و درباره تجربه بازی در این نمایش نوشت: «در آستانه سیوهفتسالگیام نقشى را فریاد میکنم که سیوهفت سال پیش به قلم استاد بهرام بیضایى خلق شد...و روى کاغذ ماند تا به امروز ... نقشى ماندگار و ارزشمند در کارنامه حرفهایام که جایگاهش در وجودم ابدى ست...
فریاد میکنم اضمحلال زنى را که بر تن خسته من نشسته. نزهت حق نظر فریادها دارد
و
من هم
شاید شنیده شود
شاید دیده شود
و شاید هم مثل همیشه...»
تجربه سمعی و بصری دلانگیز از یک درام و قصه آشنا
حبیب رضایی بازیگر نمایش «آینههای روبهرو» که چند روز پیش برای تماشای نمایش «زبان تمشکهای وحشی» به تماشاخانه پالیز رفته بود، پس از اجرای این اثر در اینستاگرامش نوشت: «زبان تمشکهای وحشی فقط یک نمایش نیست، تجربه سمعی و بصری دلانگیزی است از یک درام و قصه آشنا اما با روایتی تازه، که حالا روی صحنه و در یکزمان، چشم را سیر میکند و ذهن را پر و دل را سبک. بازی بازیگران در اوج است. فرصت تماشایش را از دست ندهیم...همین.»
رفیق، دوست، برادر، عشق و همکار
سید علی صالحی بازیگر نمایش «سردار» به مناسبت تولد امیر جعفری نوشت: «کلمه رفیق براى من از سال ٦٩ معنى پیدا کرد، ٢٧ سال از رفاقتمان گذشت، رفیق، دوست، داداش، برادر، عشق، همکار، همراه، مرام، معرفت، انسانیت تولدت بر ما مبارک، سپاس که قدم به این دنیا گذاشتى.»
ایده ای جدید برای تبلیغ نمایش ها
رضا بهبودی بازیگر نمایشهای «اگه بمیری» و «گفتوگوی برجایماندگان» در توضیح عکس مذکور در اینستاگرامش نوشت: «یک: یکی از کشفیات کمنظیر جشنواره مونولیو، همین آقای احسان گودرزی است. نویسندهای جوان، با قریحهای شگفت؛ و کارگردان و بازیگری شوقآفرین. دو سال پیاپی، جایزه اول جشنواره را از آن خود کرد؛ با متن عالی دیگری به نام «اسلحه ناموس منه». دو: در مصاحبه اخیرم با یکی از روزنامه ها، پیشنهاد دادهام که دوستان تئاتری در بروشورها و در تراکتهای کارهای خود، این تصویر گرافیکی را کار کنند. شاید هم ایده خودشان باشد؛ فرقی نمیکند. سه: #با_موبایل_خاموش_تئاتر_ببینیم»
آرژانتین دهه پنجاه و التهابات آن
ایوب آقاخانی کارگردان تئاتر که آغاز هر هفته در اینستاگرام خود به معرفی یک کتاب میپردازد، اخیراً کتاب «قهرمانان و گورها» را به خوانندگان خود معرفی کرده و درباره این اثر نوشته:«قهرمانان و گورها یک شاهکار است؛ آرژانتین دهه پنجاه و التهابات آن و دخترى به نام آلخاندرو در برخورد با مردهاى پیرامونش؛ از پدر تا معشوق؛ خلوص اثر و شکل استفاده از بستر ملتهب اجتماعى سیاسى براى پرداخت درونیات شخصیت زن کمنظیر است؛ از «ارنستو ساباتو» بهتازگی اثر دیگرى هم چاپشده که مشغول خواندنش هستم. اگر خوب بود بیشک دربارهاش با شما حرف خواهم زد.»
اجرای دوباره «بهمن کوچیک» در سالن شهرزاد
محمد بحرانی بازیگر نمایش «بهمن کوچیک» از تمدید دوباره این نمایش خبر داد و دراینباره نوشت: «سلام به همه... دوستان زیادی بودند که اصرار داشتند اجرای نمایش بهمن کوچیک تمدید شود. الان این اتفاق افتاده و ما فاصله بین اعیاد قربان تا غدیر را مجدداً در همان سالن شهرزاد اجرا خواهیم داشت.»
تا یک حسرت ملی تنها 50 یوز باقیست
هدیه تهرانی بازیگرِ سینما و طراح لباس نمایش «یرما» و صداپیشه نمایش «این تابستان فراموشت کردم» بهتازگی کمپینی با عنوان «تا یک حسرت ملی تنها 50 یوز باقیست...» در فضای مجازی راهاندازی کرده که بسیاری از هنرمندان را به پیوستن به این کمپین تشویق کرده است. او دراینباره نوشت: «تا یک حسرت ملى تنها ٥٠ یوز باقیست... ما جانِ زمین و زمین خانه ماست. سرزمین ما ایران؛ بهشتى از نعمت و برکت و از معرفت غنى بود. اما امروز و هرروز به حسرتى میرسیم، بیاهمیتی به طبیعت، بیاهمیتی به نسلها و فرزندان ماست، اگر دیدن پروانه یک امکان نبود، پس نبودن پروانه هم اهمیت نداشت؟ اگر نبود گل رز و سرو و درخت و بهارنارنج و سیب سرخ اهمیت نداشت، یوزپلنگ هم اهمیت نداشت!
باهم تلاش کنیم و نگذاریم این حسرتها بر جان ایران عزیز سبقت بگیرد، تنها بازماندگان سمبل طبیعت و ملى ما ٥٠ یوزپلنگ ایرانى، گویى ٥٠ ایرانى در دنیا باقیست.. باهم تلاش کنیم و نگذاریم این حسرتها بر جان ایران عزیز سبقت بگیرد، ما مشارکت کردیم، همه باهم سهیم باشیم.»
آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مرگآورترین سلاح بشری!
حسین سلیمانی بازیگر نمایش «ترن» با انتشار پستی درباره دوره مهمی از زندگی آلفرد نوبل، نوشت: «آلفرد نوبل ازجمله افراد معدودی بود که این شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهی وفاتش را بخواند! حتماً میدانید که نوبل مخترع دینامیت است. زمانی که برادرش لودویگ فوت شد، روزنامهها اشتباهاً فکر کردند که نوبل معروف (مخترع دینامیت) مرده است. آلفرد وقتی صبح روزنامهها را میخواند با دیدن آگهی صفحه اول، میخکوب شد: آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مرگآورترین سلاح بشری مرد!
آلفرد، خیلی ناراحت شد. با خود فکر کرد: آیا خوب است که من را پس از مرگ اینگونه بشناسند؟ سریع وصیتنامهاش را آورد. جملههای بسیاری را خط زد و اصلاح کرد. پیشنهاد کرد ثروتش صرف جایزهای برای صلح و پیشرفتهای صلحآمیز شود. امروزه نوبل را نه به نام دینامیت، بلکه به نام مبدع جایزه صلح نوبل، جایزههای فیزیک و شیمی نوبل و ... میشناسیم. او امروز، هویت دیگری دارد. یک تصمیم، برای تغییر یک سرنوشت کافی است!»