در حال بارگذاری ...
گفتگو با طناز مظفری نویسنده و کارگردان نمایش «ویتک، خرس سرباز»

نشان دادن ابعاد منفی و مخرب جنگ یکی از اهدافم بود

ایران تئاتر: تبعات هر عنوانی نتیجه و یا پایانی دوسویه دارد که می‌تواند عده‌ای را رهایی بخشد و عده‌ای را گرفتار سازد. حال در این بین اتفاق‌هایی رخ می‌دهد که گاهی جهان را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد. بنابراین باید توجه داشت سرچشمه همه چیز از یک اتفاق شروع خواهد شد.

طناز مظفری تحصیلات خود را در دو مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی به اتمام رسانده است. او نیز در راستای رشته دانشگاهی خود در مقام نویسنده با مجموعه‌ تلویزیونی «قهر و آشتی» و مجموعه‌های نمایشی «به وقت خانواده» و «نیم رخ» و مجموعه انیمیشن «جان جانا» همکاری داشته است. همچنین در کارنامه کاری او نیز مجموعه داستان «سی و هفت ونیم» به عنوان نویسنده به چشم می‌خورد. مظفری در سال 1390، 1392 و 1395 از سوی جشنواره‌های «تئاتر دانشگاهی»، «تئاتر تجربه» و «جشنواره شعر و داستان جوان سوره» مورد تقدیر قرار گرقت و در سال 1394 برنده‌ جایزه‌ دوم داستان‌نویسی از دومین دوره جایزه‌ داستان تهران، مجله‌ی همشهری داستان شد. حال به بهانه نمایش «ویتک، خرس سرباز» که نویسندگی و کارگردانی آن را برعهده دارد با وی گفتگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 

تئاتر مستند یکی از گونه‌های هنر نمایش است که بسیار با درونمایه خود در درک مستقیم مخاطب نقش دارد. آیا این اهمیت می‌تواند باعث شود که آثار نمایشی از غنای بیشتری برخوردار شوند؟

نمی‌شود این را به عنوان یک یا یکی از تعاریف مطلق تئاتر مستند تلقی کرد. یعنی دارا بودن درونمایه مستند می‌تواند تاثیر عمیق‌تری بر مخاطب بگذارد یا به درک او از این گونه تئاتری کمک بیشتری بکند، یا آن اثر را غنی‌تر جلوه بدهد. اما تئاتر مستند نه هر تئاتر مستندی، با توجه سوژه‌ای که دارد می‌تواند روی احساسات تماشاگر تاثیر بیشتری بگذارد.

 

باتوجه به این نگاه می‌توان امیدوار بود به دلیل آنکه این نوع از تئاتر با ارائه اسناد و مدارک واقعیت را بازگو می‌کند استقبال مخاطب از این نوع تئاتر بیشتر باشد؟

صرف ارجاع به یک ماجرای واقعی و ارائه مستندات بدون در نظر گرفتن اصل و میزان تاثیرگذاری خود آن ماجرا نمی‌تواند تاثیر چندانی در جذب مخاطب داشته باشد. همان‌طور که هر فیلم مستندی هم با توجه به سوژه‌ای که در دل خود دارد نمی‌تواند هر مخاطبی را جذب کند. حتی مخاطب خاص خودش را. این قضیه در تئاتر کمی پیچیده‌تر می‌شود زیرا تماشاگر تئاتر ناخودآگاه عادت به دیدن و شنیدن قصه کرده است. بنابراین اگر نمایشی ضمن به تصویر کشیدن یک داستان یا ماجرای واقعی جنبه‌های دراماتیک و محتوای داستانی اثر را هم تقویت کند قطعا تاثیر بیشتری روی مخاطب خواهد گذاشت. ولی باز تاکید می‌کنم ذات آن سوژه مستند در کنار رنگ و لعابی که نویسنده، طراح یا کارگردان به آن اضافه می‌کند مهمتر است.

 

از دیگر مواردی که باید در ساختار تئاتر مستند به آن اشاره داشت موضوع‌های اجتماعی است که در راس آن جامعه قرار دارد. دغدغه شما برای روی صحنه آوردن نمایش تا چه اندازه با این مضمون همخوان بود؟

من در این نمایش به این جنبه تئاتر مستند نگاه نکردم. کما اینکه اشاره شما به آن ویژگی‌های ساختاری تئاتر مستند درست است. اما نمایش من برگرفته از یک موضوع یا واقعه روز اجتماعی نبود. بنابراین نمی‌توانم به دغدغه‌ام درباره این بخش از تئاتر مستند صحبت کنم. نمایش من اشاره به یک واقعه مستند تاریخی دارد که در نوع خودش می‌تواند ارجاعاتی به مسائل اجتماعی و سیاسی زمانه خودش داشته باشد.

 

انگیزه نگارش نمایشنامه «ویتک، خرس سرباز» با چه دیدگاهی در ذهن شما شکل گرفت؟

ایده نمایش پس از دیدن یک فیلم مستند درباره این شخصیت در من شکل گرفت. این فیلم بسیار روی من تاثیر گذاشت و تا چند روز ذهنم را درگیر خودش کرده بود. سوای واقعی بودن ماجرا، که حتی اگر واقعیت را از آن می‌گرفتیم خودش یک قصه جذابِ مناسب هرنوع پرداخت هنری از داستان گرفته تا نمایش، فیلم و ... در دل خودش داشت. و حالا قرار گرفتن این دو کنار هم، یک واقعه مستند با دارا بودن جذابیت مضمونی، این انگیزه را در من ایجاد کرد که می‌‌شود یا می‌توانم به این موضوع بپردازم. دومین علت ایرانی بودن این شخصیت است. او به عنوان یک شخصیت با اصلیت ایرانی در جهان و به ویژه در لهستان محبوب و معروف است. اما تا آنجا که من مطالعه و پرس و جو کردم در ایران کمتر کسی به اسم یا داستان ویتک برخورده و یا به گوشش رسیده است.

 

از نکات قابل توجه در این نمایش استفاده از ویدئو پروجکشن است که به عنوان راوی تصویری شخصیتی برای خود قائل می‌شود. آیا این تصمیم هم به ذات تئاتر مستند مربوط است؟

نه الزاما ربطی به تئاتر مستند ندارد و یا هر تئاتر مستندی هم نیازی به استفاده از این وسیله برای اثبات یا کمک گرفتن به مستند بودن خودش ندارد. برای من این یک انتخاب بود که از این وسیله برای استفاده از تصاویر مستند یا ارجاعات تاریخی استفاده کنم. زیرا نمایشنامه از اساس بر استفاده از این وسیله برای نشان دادن تصاویری که می‌بینیم نوشته شده بود. در واقع این وسیله و این تصاویر جزئی از این نمایشنامه هستند و اگر قرار بود نباشند یا طور دیگری به مستند بودن داستان اشاره شود، قطعا نمایشنامه از اساس طور دیگری نوشته می‌شد.

 

در نگارش متن نمایشنامه آن چیزی که بیشتر برای شما اهمیت داشت چه بود؟ آیا از ابتدا قصد داشتید ارائه دیدگاه و اطلاعات اثر را بر اساس اهمیت موضوع به صورت طبقه بندی در اختیار مخاطب قرار بگیرد؟

برای من قصه‌ای که براساس این ماجرا طراحی کرده بودم به اندازه خود ماجرا اهمیت داشت. بنابراین این اجازه را به خودم داده بودم که کمی در پرداخت شخصیت دخل و تصرف کنم زیرا خود این شخصیت و داستان با توجه به ذات خودش این اجازه را به من داده بود. من در سیر تاریخی زندگی و سرگذشت این شخصیت دست نبردم، اما درون و بیرون شخصیت را مورد تحلیل و بررسی قرار دادم. به نوعی ویژگی‌هایی که شخصیت به مرور در طی زندگی‌اش و اتفاقاتی که بر او  و حواشی زندگی‌اش به دست آورده بود را برجسته کردم تا به شناخته تر شدنش برای مخاطب کمک بیشتری کند. لذا باید بگویم که درست اشاره کردید برای معرفی سوژه سعی کردم پله به پله جلو بروم و اطلاعات را طبقه بندی‌تر شده به مخاطب ارائه بدهم.

 

درباره شخصیت پردازی در این اثر چه نکاتی را مدنظر قرار داشته‌اید؟

ما در این  نمایش با یک انسان- حیوان مواجه هستیم. در واقع نه یک انسان کامل داریم و نه یک حیوان. بلکه یک نفر سوم که ترکیب این دو است وجود دارد. بنابراین این کار را برای من در ارائه یک چنین شخصیتی که نمی‌تواند تمام ویژگی‌های انسانی و غرایز حیوانی را داشته باشد، سخت می‌کرد. من می‌خواستم شخصیتی را ارائه بدهم که عصاره‌ای از یک انسان و حیوان و الکن است. ویژگی‌هایی از او گرفته شده و ویژگی‌هایی به او داده شده و دائم بین این‌ها دست و پا می‌زند. البته خودش وجهه انسانیش را ترجیح می‌دهد زیرا از وقتی به اطرافش آگاه شده به او انسانیت ( نه به معنای صفات والا انسانی) بلکه وجه بیرونی انسانیت بخشیده و از او خواسته شده است. اما در کنارش طبیعت و غرایزش دست از او بر نمی‌دارد. کما اینکه در پایان نمایش این طبیعت او است که ویتک را دگرگون و وادار به واکنش می‌کند. درحالی که در طول نمایش او در تلاش است تا ویژگی‌های انسانی‌اش را به رخ دوست یا هم اتاقی و حتی مخاطب بکشد.

 

در نمایش «ویتک، خرس سرباز» مخاطب شاهد دیدن و شنیدن یک روایت است و نه قصه. درباره انتخاب این لحن در نمایش بگویید.

من اصولا تفاوتی در روایت و قصه نمی‌بینم، البته روایت را راه یا شکل بیانی قصه می‌دانم. نکته مهم در این کار همان‌طور که اشاره شد جنبه مستند آن است. بنابراین خواسته یا ناخواسته این برداشت را در مخاطب ایجاد می‌کند که این یک روایت از یک ماجرا و یک شخصیت است، نه قصه. در حالی که سوای موضوع ویدئوها، اضافه شدن یک شخصیت دیگر (اولک) که کاملا ساختگی است و برعکس شخصیت اصلی به هیچ وجه ریشه واقعی ندارد و خرده داستان‌هایی که برای هر دو شخصیت طراحی شده، به خاطر پررنگ تر شدن و عمق پیدا کردن قصه این نمایش بوده است.

 

آیا تخیل در انتخاب اینکه بازیگری در ساحت شخصیت ویتک بدون آنکه تن پوشی از خرس را برتن داشته باشد روی صحنه بیاید نقشی داشته است؟

خیر، تخیل نبود. این یک تحلیل از این شخصیت بود. من به هیچ وجه نمی‌خواستم ما به ازاهای بیرونی و تعریف شده و طبیعی از این شخصیت را در ظاهرش نشان بدهم. برای من هدف پررنگ کردن ویژگی‌های اضافه شده به این شخصیت حقیقی بود. در واقع می‌خواستم تا جایی که می‌توانم ویژگی‌های انسانی او را در کنار ویژگی‌های طبیعی‌اش نشان بدهم. نه اضافه‌های زیاد داشته باشد، نه چیزی از ماهیت حقیقی‌اش بیش از اندازه کم شود.

 

آیا این اثر را می‌توان به عنوان نمایشی ضدجنگ قلمداد کرد؟

به نکته خوبی اشاره کردید. زیرا یکی از رویکردهای من در نوشتن و کارگردانی این نمایش نشان دادن ابعاد منفی و مخرب جنگ بود. این شخصیت و داستانش در دل جنگ جهانی دوم شکل گرفته است. زمان نمایشی که می‌بینیم چندسال بعد از جنگ است اما کماکان بازتاب‌های جنگ بر هر دو شخصیت دیده می‌شود. یکی متنفر از جنگ است و همه چیز حتی یک دستش را در جنگ از دست داده و دیگری جنگیدن را افتخار می‌دانسته و هرچه دارد از جنگ دارد حتی اسمش را. این‌ها مربوط به وقایع درونی نمایش است. اما آنچه طرحش برای من در کنار نمایش اهمیت داشت اشاره به این مساله بود که ما در حوزه ادبیات داستانی و نمایشی به ویژه بعد از جنگ جهانی دوم شاهد آثاری بودیم که در واکنش به جنگ خلق شدند و حتی سبک و جریان هنری نویی را به وجود آوردند که در مطالعه تاریخی‌شان تا به امروز تاثیرات جنگ و نقد آن از ویژگی‌های جدانشدنی آنها است. شخصیت‌هایی که با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی آن زمان خلق شدند. نمونه‌هایی مثل «کرگردن» یونسکو تا «مسخ» کافکا و ... که از مثال زدنی‌ها هستند و در همه این آثار ما انسان‌هایی را می‌بینیم که به مرور دچار دگردیسی شده و به موجودی دیگر و عموما به یک حیوان تبدیل می‌شوند. اما کمتر شاهد این بوده‌ایم که حیوانی تبدیل به انسان شده باشد. در این نمایش این اتفاق افتاده، اتفاق ویژه‌ای است اما خوشایند نیست. همان‌طور که کرگدن شدن مردم یک شهر خوشایند نیست و سوسک شدن گرگور سامسا یا نمونه خوب ایرانی‌اش گاو ساعدی. جنگ همان‌طور که انسان‌ها را از ماهیت وجودی‌شان دور می‌کند، می‌تواند تاثیر منفی‌اش را بر یک حیوان هم بگذارد. در این نمایش و در سبقه تاریخی‌اش، حتی ویتک رفته رفته به یک انسان تبدیل می‌شود. اما این تبدیل یک ظلم است در حق او. او به مقام والایی نرسیده جنگ او را به مرور از آنچه هست از طبیعتش دور می‌کند و این تاثرانگیز است.

 

با توجه به اینکه ویتک خرسی است که توانسته در جنگ جهانی دوم افتخاراتی برای خود به وجود آورد و مورد توجه مردم و مطبوعات قرار بگیرد. آیا بخشی از این پرداخت نمایشی را می‌توان به معرفی قهرمانی چون او مربوط دانست؟

قطعا این نمایش یک نمایش شخصیت محور است. هرآنچه که این شخصیت از بیرون داشته که ریشه در واقعیت دارد به پرداخته‌تر شدن شخصیت نمایشی‌اش کمک می‌کند. در واقعیت همه این  افتخارات و محبوبیت در جای خود محفوظ می‌ماند اما در نهایت مجدد برای او تصمیماتی از جانب دیگران گرفته شده و با همه این افتخارات او محکوم به گذراندن زندگی در جایی می‌شود که همه از موجودی شبیه به او انتظار دارند. از نظر من انتقال او به باغ وحش یعنی تنزل قهرمانی و نه گرفتن قهرمانی از او. حال به همین دلیل من تصمیم گرفتم که به مسئله شکستن این قهرمانی یا تنزل این قهرمانی در خود نمایش هم بپردازم.

 

در این نمایش اهمیت بر اساس محتوا و قالب روایت مشخص می‌شود و طراحی صحنه و نور تحت تاثیر این موارد شکل می‌گیرد. درست است؟

موافقم. همان‌طور که قبل تر هم اشاره کردم این نمایش از همان ابتدای براساس همه آن چیزی را که در اجرا به آن نیاز داشت یا باید داشته باشد نوشته شد. یعنی در پروسه نوشته شدن متن به من می‌گفت که چطور باید روایت شود، جلو برود و عناصری که می‌طلبد چگونه باید باشد.

 

در کنار نویسندگی این اثر بخش کارگردانی آن برعهده شما بوده است. تا چه اندازه در کارگردانی به متن وفادار بوده‌اید؟

همان طور که اشاره کردید نویسندگی و کارگردانی اثر برعهده من بوده و من در وهله اول خودم را موظف می‌دیدم که به عنوان نویسنده متنی را آماده نمایش کنم که در کارگردانی من را کمتر با چالش مواجه کند. واضح‌تر بخواهم بگویم در پروسه نوشتن هم‌زمان کارگردانی هم می‌کردم. متن را برای ارائه به کارگردان دیگر نمی‌نوشتم و برای اولین بار این راحتی را در نوشتن داشتم که آنچه را می‌دیدم یا می‌خواستم  بر صحنه ببینم تمام و کمال روی کاغذ می آوردم و به نوعی منِ نویسنده با من‌ِ کارگردان در اینجا یکی بود و کاملا وفادار به هم.

 

گفت‌وگو از کیارش وفایی

 




نظرات کاربران