در حال بارگذاری ...
نقدی بر نمایش «لامبورگینی2» به نویسندگی و کارگردانی سیامک صفری

گزارش یک وضعیت

ایران تئاتر- بهروز فائقیان: متن  نمایش «لامبورگینی ۲» فاقد بسط و گسترش موضوع است و تکه پاره‌های سرنوشت شخصیت‌ها که از زبان خودشان روایت می‌شود به شکل معناداری کنار هم قرار نمی‌گیرند یا به درکی نزدیک‌تر از موقعیت نمی‌انجامند.

«لامبورگینی 2» دومین بخش از سه‌گانه‌ای است که پیش از هر چیز می‌خواهد محتوایی متعهد به فضا و شرایط اجتماعی روز را به نمایش درآورد. متن نمایش اما در این توجه نشان دادن به گوشه و کنارهای اغلب نادیده گرفته شده جامعه از اشاره‌هایی گذرا فراتر نمی‌رود و دغدغه‌ای برای پیدا کردن علت‌های نابسامانی‌هایی که به میان می‌کشد ندارد. به این ترتیب استراتژی متن را باید تنها نمایش دادن و یادآوری پدیده‌هایی در نظر گرفت که «لامبورگینی 2» می‌خواهد توجه مخاطب را به آن‌ها جلب کند.

نمایش بارها و بارها نوک پیکان اتهام‌ها در نحوه انعکاس نابسامانی‌های اجتماع را به سمت روزنامه‌نگاران و رسانه‌های ارتباط جمعی می‌گرداند. شخصیت اصلی نمایش از عملکرد رسانه‌ها در این خصوص به وضوح خشمگین و ناراضی است و مسئولیت‌ناپذیری آنان را در ریشه‌یابی و پی‌گیری معضلات اجتماعی به باد انتقاد می‌گیرد. اما گذشته از آنکه چنین انتقادی به عملکرد رسانه‌ها را می‌توان وارد دانست، اشکال اینجاست که متن نمایش خود نیز در دام سهل‌انگاری‌هایی از این دست می‌افتد و جز به نمایش درآوردن معضلات کار دیگری از پیش نمی‌برد.

صحنه نمایش گورستانی در حاشیه شهر است که بی‌خانمان‌ها برای گریز از دسترسی ماموران انضباط شهری به آن پناه آورده‌اند. فضای صحنه‌ نمایش که قصد دارد چشم‌انداز وسیع‌تری از گورستان و بی‌خانمان‌هایی که در آن روزگار می‌گذرانند را پیش روی مخاطب بگذارد، اما در نهایت بر دو شخصیت اصلی متمرکز است و درام را با تکیه بر بازگو کردن سرگذشت این دو پیش می‌برد. خیلی طول نمی‌کشد که متوجه علت تمرکز نویسنده‌ متن بر این شخصیت‌ها می‌شویم. یکی از این‌ها مردی حدوداً چهل ساله است که در ظاهر ساکن دائمی گورستان است و بساط ناچیز زندگی‌اش را دور تا دور خود چیده است. شخصیت دوم زنی جوان و فروشنده‌ای دوره‌گرد است که ساعت‌های استراحتش را در گورستان می‌گذراند. نقطه اشتراک هردوی این‌ها گذشته‌ متفاوتی است که آن‌ها را به طبقه‌ اجتماعی بالاتری متصل می‌کند. مردِ در آستانه میان سالگی، پیش از این نوازنده‌ نسبتاً موفقی بوده که حتی توانسته به ارکستر ملی راه پیدا کند. روایت زن جوان اگرچه جزئیات زندگی گذشته‌اش را بازگو نمی‌کند، اما نشان دهنده‌ موقعیت ممتاز مالی‌اش پیش از بی‌خانمان شدن او است.

به این ترتیب قرار گرفتن این شخصیت‌ها در موقعیت اکنون‌شان، چنان که متن می‌خواهد به میان بکشد، حاصل بحران فاجعه‌باری است که قادر است به شکلی خلق‌الساعه سرنوشت آدم‌ها را زیر و روکند؛ اینکه در این قهقرای ناگزیر به هیچ گونه تضمینی برای حفظ شرایط موجود نمی‌شود دل بست. در چنین شرایطی است که مرد حتی نگران از دست دادن این آخرین پناهگاهش یعنی گورستان حاشیه شهر است و زن جوان هر بار که به تلخ‌ترین بخش‌های قصه زندگی‌اش  می‌رسد، با فریاد «مریخی‌ها» ؟! را به کمک می‌طلبد.

«لامبورگینی 2» می‌خواهد این درام شبه اجتماعی را تا جای ممکن به برانگیختن احساسات و عواطف تماشاگر منتهی کند، اما واقعیت این است که در این مسیر نمی‌تواند از حد و اندازه‌ی گزارش‌های ژورنالیستی روزنامه‌ها که خود به شدت منتقد آن است فراتر برود.

به جز این، متن و کارگردانی نمایش هم قادر نشده تا با بهره گرفتن از از قابلیت‌ها و امکانات رسانه‌ تئاتر مخاطب را به اندازه کافی با خود همراه کند. روایت خطی سرگذشت شخصیت‌ها که بیشتر به مونولوگ‌های یکی در میان آن‌ها تبدیل می‌شود، به جز اینکه ریتم رفت و برگشتی یکنواختی را ایجاد می‌کند، به فراز و فرود دراماتیک قابل توجه و تاثیرگذاری منجر نمی‌شود. متن تقریباً فاقد بسط وگسترش موضوع است و تکه پاره‌های سرنوشت شخصیت‌ها که از زبان خودشان روایت می‌شود به شکل معناداری کنار هم قرار نمی‌گیرند یا به درکی نزدیک‌تر از موقعیت نمی‌انجامند. به این ترتیب «لامبورگینی 2» از ابتدا تا انتها در حال چرخیدن دور یک موقعیت نه چندان قدرتمند نمایشی است که در مسیر روایت نه ابعاد و زوایای بیشتری را می‌گشاید و نه چرخه‌ معناداری از درام را برای مخاطب ترسیم می‌کند.




نظرات کاربران