در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایشِ «مصایبِ یک رقصنده پاپتی» به کارگردانی عباس عبدالله زاده

گامی، در بازآفرینی شخصیت ها و داشته های بومی

ایران تئاتر- بابک زینالی:«مصایب یک رقصنده پاپتی» خوانشی است دراماتیک، از شخصیتِ «حسین بن منصورحلاج» عارفِ سده ی سوم هجری قمری؛ تنها عارفی که داستانِ زندگیش را بارها شنیده ایم.

شاید اناالحقِ ساختارشکن و سرگذشت تراژیکش، او را در نزد ما ایرانی ها محبوب کرده است؛ هنرمندان و شاعران زیادی از قدیم الایام تا امروز به وی پرداخته اند. اما «حلاجِ» عبدالله زاده، شخصیتی تاریخی نیست، او حتی عارف به ماهو عارف نیست، او از عشق شروع می کند، عشقی ظاهرا زمینی: رباب! اما به زودی درمی یابیم که رباب، اسم رمز «رب» است؛ حلاج وادی به وادی پیش می رود و از عشق به عرفان می رسد. ابتدا «طالب» می شود و دست رد به «شهوت» می زند؛ پس به «عشق»، از «دنیا» عبور می کند؛ با «معرفت»، از «عقل» هم می گذرد؛ «مستغنی» می شود از هر«سلاح»، شمشیر و شمشیربازی؛ وقتی که به «وحدت» می رسد دیگر ترسی از «مرگ» ندارد، در «حیرت»، شیدا می شود و به رقص در می آید و سرانجام، حلاجِ «فقیر»، شکوهمندانه «فنا» می شود.  
کارگردان شاید، برای دستیابی به زبانی جهان شمول، سلیقه ی مخاطب امروز و کسب آزادی بیشتر در فرم اجرایی، عرفان را حداقل در فرم «تقلیل» می دهد ولی در محتوا و خصوصا در زیرمتنِ اثر، نگاه کلاسیک تری به عرفان دارد.
 در فرم اجرایی با تصویرسازی های مناسب، تابلوهای زیبا، نورپردازی های خلاقانه، انتخاب شجاعانه ی «علیرضا مهران» برای نقش اصلی ـ که با حضوری کاریزماتیک و صدایی تاثیرگذار ـ حلاجِ متفاوتی می آفریند، استفاده ی هوشمندانه از آکساسوار و حذف دکور، طراحی لباس، متناسب با فضای نمایش (آیلین بایراک) و موسیقی خوب (افشین غیاثی، وحید احمدی) و گروه بازی سازانِ هماهنگ ـ که مشخص است خوب تمرین کرده اند ـ از نقاطِ قوت نمایش است.
نمایش می توانست کوتاه تر از زمان فعلی اش باشد و احساس می شود که بعضی از صحنه ها بی جهت کش دار می شوند. سوایِ «حلاج» و «زلفان» (شادی امیری؛ که عاشق حلاج است) بیشتر صحنه های نمایش با بازی (سحرناز عباس زاده و الهه پورجمشید) پیش می رود که تنوع بازی و فضا را کم می کند، تقسیمِ بیشترِ نقش ها بین بازی سازان، می توانست این مشکل را حل کند، ایده ی عزراییل بودنِ «زلفان»، نچسب است و درنمی آید. انتقال بین صحنه ها و حالت ها، معمولا با نقصان همراه هست و هماهنگی خودِ صحنه ها را ندارد. در اواخر نمایش، محتوای اثر چرخشی از عرفان به سیاست دارد، شاید برای رعایت حال مخاطب امروزی، متلک های اجتماعی و سیاسی به کار افزوده می شود که خنده هایی را از تماشاگر می گیرد ولی به کلیت و یکدستی اثر، لطمه می زند.
 این اثر را می توان گامی، در جهت دراماتورژی و بازآفرینی شخصیت ها و داشته های بومی دانست، که هنوز گام های زیادی در این زمینه برای رفتن داریم. نمایشِ «مصایب یک رقصنده پاپتی» به نویسندگی و کارگردانیِ «عباس عبدالله زاده»، با همه ی نقاط قوت و ضعفش، اثری شریف است که می توان از دیدنش، لذت برد.

 




نظرات کاربران