یادداشت حسین مرامی درباره نمایش «کارد، ترنج، زلیخا» کاری از احمد ایرانیخواه
عاشقپیشه حقیقی هرگز دستاویز شیطنتهای نفسانی نمیشود
ایران تئاتر- حسین مرامی: نمایش «کارد، ترنج، زلیخا» اثر تأملبرانگیزی است که ذهن تماشاچی را با این رویکرد برانگیخته میکند که صاحب هرگونه اعتقادات و تمایلاتی که باشیم، عزتنفس و خودسازی انسانی حقیقی، مبنای ارزشگذاری هر فرد است.
آدمی در هر اقلیم و شرایط زیستی، بر اساس باورهای فردی و اجتماعی مربوط به آن محیط متولد میشود، پرورش میابد، رشد میکند و به بالندگی میرسد. نوع مشاهده کریدورهای پیرامون هر فردی، بهطور حتم در شکلگیری نگرشهای ایشان اثر مستقیم دارد. در این میان اعتقادات دینی از هزاران سال پیش تا اکنون توانسته در تبلور ماهیت انسانی آدمی نقش مهمی را ایفا کند.
نمایش «کارد، ترنج، زلیخا» اثر بسیار تأملبرانگیزی است که ذهن تماشاچی را با این رویکرد برانگیخته میکند که صاحب هرگونه اعتقادات و تمایلاتی که باشیم، عزتنفس و خودسازی انسانی حقیقی، مبنای ارزشگذاری هر فرد است.
نویسنده تلاش کرده با برجستهانگاری نسبت به یک رویداد تاریخی- مذهبی، و اشاره مستقیم به رویدادهای مشابه که در دیالوگهای متغیر پاراتوگونیست داستان (مرد مسیحی) نهادینهشده، اصل انسانیت را در ثبات و پایداری باورها و بری از فروپاشی ارزشها و تسلط بر نفس سرکش قلمداد کند که بایستی در این باب به ایشان دستمریزاد گفت. برای آشکار ساختن این موضوع میتوان به تکه گفتارهای بسیار عالی و اندیشمندانه مرد مسیحی پرداخت، آنجاییکه در ابتدا در نقش طبیب ظاهر میشود و مرهم نهادن بر زخمخورده پشت کرده بر ایمان خود را حمله و طغیان به باورهای درست میداند یا جایی که عنوان میکند آدمی وقتی از کوه انسانیت میافتد در دامن هر اعتقادی بزرگشده باشد آن را به هر حال به آتش میکشد و اسفناک تر آنکه باخدا نیز به ستیز برمیخیزد که حکایت از روح شرور و وحشی آدمیان در لباس انسانیت دارد. «... خدا را میکشند.» و یا وقتی با حفظ باورهای خود برای پایداری و حمایت از حق در صف پاسداران دین دیگری قرار میگیرد و حتی در این راه کشته میشود. عیسوی به لشکر حسین میپیوندد.
و البته نقش بسیار زیبای «هیما» دختر اشرافزادهای که از دریچه انتقام صاحبان شر و بدی را به خود جلب میکند تا خون افشانی کند و در این بین به خوبی نشان میدهد که آدمی چگونه با حس کینهتوزی، زیادهخواهی و قدرتطلبی از عرش اعلا به منجلاب سیاهی گسیل میشود. در چندین صحنه «هیما» عصیانگری را توأم با خون افشانی در ذهن مجنون خود می پروارند درحالیکه همه آن توطئهای برای اجرای اهداف پلید خود است. و چقدر زیبا نویسنده و کارگردان محترم توانستهاند نقش هیما را برای عصیانگری طراحی کنند حالآنکه عاشقپیشه حقیقی هرگز دستاویز شیطنتهای نفسانی او نمیشود و در راه حقیقت جان میدهد که خود نشانی از عشق ابدی نسبت به خداوند و حقانیت است.
کارگردان محترم با صحنه آرائی خیلی خاص و میزانسازیهای رفتاری- حرکتی و تنظیم دیالوگها با جا نمائی های فوقالعاده دقیق، و با بازی گرفتن از هنرمندان خود، توانسته است بر اصل و ماهیت نمایش کرسی اندازد و ذهن مخاطب را مشغول ساخته و کشش و گرایش قوی در تماشاچی ایفا کند. پردههای نواری شکل سفید که دکور اصلی صحنه بودند حکایت از چندگانگی، دسیسه و عدم ثبات نفس انسان را نشان میدهد که میتوان گفت برای پرورش مطلب بهطور شایسته طراحیشدهاند.
کرامت انسانی در عدم تزلزل و پایداری به ایمان و اهداف است. دو چهره متزلزل داستان به خوبی این مسئله را احیا کردند و مبین ارزشهای عالی آدمی مافوق هر ارزشی شدند.