نگاهی به خطر زیاده روی در استفاده از عناصر ظاهری جذابیت
کجا رفت آن تاثیرات سرنوشت ساز فرهنگی؟
ایران تئاتر- مسعود موسوی: دوستان، هنرمندان و همکاران، در اینکه میبایست یک هنرمند تئاتری تأمین مالی داشته باشد و اینکه اصولاً حق قانونی وی است که از امکانات رفاهی ارزندهای برخوردار باشد اصلاً شکی نیست اما ...
عزیزان، یاران، هنرمندان، ای اهالی تئاتر، ای جامعه الگوساز انسانی، آیا واقعاً آنچه عزیزانی مانند سمندریان ها، خسرویها، رفیعیها، بیضاییها و تمامی پیشکسوتان تئاتریمان به ما آموختند این بود؟
...این بود که تمامی آرمانهای تئاتری را، همه ویژگیهای انسان سازانه تئاتر را، تمامی مشخصههای علمی و هنریاش را فدای آمار فروش و تعداد تماشاگران نمایش خود آن هم به هر حیله و ترفندی بکنیم؟
پس کجا رفت آن تاثیرات سرنوشت ساز فرهنگی که قرار بوده وهست به وسیله هنر تئاتر در جوامع انسانی ایجاد شود؟
پس کجا رفت آن دورانی که تعهدات اخلاقی و نه تعداد صفرهای قراردادهای نمایشی، بالاترین نقطه عطف همکاری کارگردانان، بازیگران و کلیه عوامل دست اندرکار یک کار اجرایی بود؟
پس کجا رفت دورانی که تمامی الگوهای تئاتری ما بدون هیچگونه نگاه کاذب مالی و مادی پرورش یافته و به اوج شهرت و محبوبیت هم رسیدند؟
براستی الان الگوهای حال حاضر ما چه کسانی هستند که به ما می آموزند تسلیم زر و زور و تزویر هنری در صحنه تئاتر کشور بشویم و تا میتوانیم به دنبال کسب سود های هنگفت آن چنانی از طریق تئاتر باشیم؟
واقعاً چه شد که تفکر، از اکثریت نمایشهای صحنه ای ما رخت بربست و بجای آن همه چیز در سیطره پول و مادیات درآمد؟ وقتی که ما الگوهایی مانند کشاورزها، نصیریان ها، رشیدی ها و فنی زاده ها را داشتیم این گونه به گل نشسته و قافیه را به طور کامل باخته ایم، چه انتظاری می توان از دانشجویانی داشته باشیم که خدایی ناکرده قرار است مارا الگوی خود قرار دهند؟
براستی آن سوی آینه های این اتفاقات درد ناک چیست؟ آیا هیچ زبان دیگری برای بیان معضلات و مشکلات انسانی بر روی صحنه تئاتر به غیر از شیو ه های نچندان مناسب و در خور یک هنرمند تئاتری نیست که تلاش میکنیم با توسل به شوخیهای آنچنانی تماشاگران را به دیدن اجرای خود بکشانیم؟ آیا برای یک کارگردان و عواملش اصلا مهم نیست که تماشاگران آثار اجرائیشان با چه دستاوردی از سالن خارج شوند و آیا اصلا برایشان مهم نیست که بجای حقیقت ممکن است سرابی را به تماشاگران خود نشان داده و وی را به کل از مسیر درست زندگی واقعی دور کرده باشند؟
دوستان، هنرمندان و همکاران، در اینکه میبایست یک هنرمند تئاتری تأمین مالی داشته باشد و اینکه اصولا حق قانونی وی است که از امکانات رفاهی ارزندهای برخوردار باشد اصلا شکی نیست اما...
اما آیا رسیدن به این امکانات آن هم از طریق آمار فروش بالا میتواند مجوزی باشد که کارها و آثار اجرائیمان را از بن اندیشه های ناب تهی کرده و همه مفاهیم را برای خنداندن مردم با روشی غیر هنری به سطح بیاوریم؟
آیا بزرگانی هم چون برشت به ما نیامو خته اند که هم میتوانیم با اجرای یک نمایش مردم را سرگرم کنیم و هم مهم ترین و اصیل ترین و ریشه ای ترین مفاهیم انسانی را به آنان یادآوری کنیم؟ پس چه شده است که از سوی بسیاری از کارگردانان خنداندن مردم به هر طریق و شیوه ای و با تاکید بر مسائلی نچندان موجه به عنوان مهم ترین الویت اجرایی در نظر گرفته شده است؟ الویتی که اجازه نمی دهد اگر تفکری و اندیشه ای هم در اجرا وجود دارد به چشم آید و دیده شود.
دوستان، عزیزان، هنر تئاتر در شرایط کنونی کشورمان در یکی از سرنوشت ساز ترین دوران خود بسر میبرد دورانی که یک طرف آن به ارتقا جایگاه هنرمندان درجامعه، الگو پذیری از آنان و تبلیغ ویژگیهای انسان سازانه آن می انجامد و درطرف دیگرش سقوطی انچنانی در ورطه نگاه دلال مابانه به تئاتر و کسب درآمد به هر حیله و ترفندی نهفته است.
پس بیایید با کمک هم این کامل ترین هنر خدای مهربانیها را به جایگاه و سر منشا ناب آن برگردانیم و در این مسیر خانه تئاتر و اداره کل هنرهای نمایشی به عنوان دو بازوی اصیل و اصلی تئاتر کشور اگر دست در دست هم به معنای واقعی بگذارند قطعا رسیدن به جامعه سالم تئاتری بر گرفته از آرمانهای واقعی این هنر مردمی دور از دسترس نخواهد بود.
به امید آن روز.