در حال بارگذاری ...
گفتگو با اصغر نوری نویسنده و کارگردان نمایش «دو روایت از شکسپیر»

دلیل وجود روایت یک تصمیم مهم در دنیای نمایش است

ایران تئاتر: اهمیت بخشیدن به آثار و متون کهن در زمان حال همیشه می‌تواند این جذابیت را حاصل کند که مخاطب باتوجه به شرایط کنونی آنها را در قالبی نو به نظاره بنشیند. تمهیدی که می‌تواند باعث آن شود که گروه‌های نمایشی و مخاطب این آثار تجربه تازه‌ای را از نظر بگذارنند. دلیلی که این امکان را فراهم می‌آورد تا همه چیز در هر زمان موجه جلوه کند.

اصغر نوری تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی زبان و ادبیات فرانسه و کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر به اتمام رسانده است. او همچنین در زمینه ترجمه آثار ادبیات جهان به عنوان مترجمی دقیق فعالیت دارد که از ترجمه‌هایش باید از آثار آگوتا کریستف، ژوئل الگوف، پاتریک مودیانو و نمایشنامه‌های «تراس»، «روال عادی»، «دوچرخه مرد محکوم»، «سه چرخه»، «ساعت» و «کافه پولشری» نام برد. این نویسنده نیز آثاری چون «قایقران»، «بازی»، «شکار»، «ریچارد سوم به روایت من تشاع»، «مکبث به روایت یک کارگر ساختمانی»، «طوفان»، «شاه لیر به روایت ادموند»، «ریچارد سوم اجرا نمی‌شود» و «دو  روایت از شکسپیر» را کارگردانی کرده است. حال به بهانه اجرای «دو روایت از شکسپیر» با وی در مقام نویسنده و کارگردان گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

 

علت آنکه دو متن از شکسپیر را به شکل و شیوه ایرانی به نگارش در آورده‌اید چیست؟

در سال 87 دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی بودم و از چند وقت پیش از این تاریخ علاقه مند شده بودم به تئاتر ایرانی به این دلیل که شناختی از آن نداشتم و درباره این موضوع تحقیق داشتم و البته متن‌های شکسپیر هم دوست دارم. در واقع من در متن‌های این نویسنده یک پتانسیلی از روایی اجرا شدن دیدم و عنصر نمایش خیلی پُر رنگ است در بعضی از آثاری او. حال برای شروع روی نمایشنامه اتللو کار کردم که ایده‌ام این بود که یک شخصیت جانبی اما تاثیرگذار بیاید در آخر تمام اتفاق‌ها از نگاه خودش برای ما قصه را تعریف کند. در آن زمان با غزاله رشیدی و اصغر پیران که از همکلاسی‌های من بودند در این مورد کار کردیم و گروه تئاتر 88 را تشکیل دادیم و نمایش «اتللو به روایت یاگو» در واقع سال 88 در جشنواره تجربه اجرا شد. بنابراین ایده خودم را ادامه دادم تا نمایش دیگری با نام «هملت به روایت هوراشیو» را در جشنواره دانشجویی روی صحنه بردم و در سال 90 این اثر را در جشنواره شکسپیر در کشور فرانسه شرکت دادم که در آنجا بسیار مورد استقبال قرار گرفت. لذا با پیش آمدن این استقبال من کارکردن روی آثار دیگر شکسپیر برایم جدی‌تر شد و آمدم روی چهار اثر دیگر این نویسنده کار کردم و در فاصله زمانی 90 تا 96 این شش اثر را در اروپا به روی صحنه بردم و وقتی که فرصت اجرا در تماشاخانه سنگلج پیش آمد احساس کردم زمانی خوبی است که نمایش «دو روایت از شکسپیر» را روی صحنه ببرم. در واقع برای من شش اثر شکسپیر یک پژوهش اجرایی است که چطور شکسپیر را روایی اجرا کنیم و در این اجرا از شیوه‌های نمایش ایرانی همچون نقالی و پرده خوانی تا آنجا که مورد نیاز ما است استفاده کنیم.

 

آیا این نگاه ضرورت پیش آوردن شیوه‌های جدید در خلق اثر را پدید آورده است؟

بله، دقیقا این مورد مدنظر من بوده است. با این دلیل که من تصور می‌کنم که همه چیز از فرم تشکیل می‌شود و قبل داشتن فرم ما اصلا محتوایی نداریم بلکه فقط ایده در سر خواهیم داشت. با این توضیح که وقتی ایده اجرا شکسپیر را در قالب روایی داشتم که برای نمود پیدا کردن باید یک فرم داشته باشد، بنابراین به این نتیجه رسیدم که می‌توانم فرم را از نمایش ایرانی وام بگیرم. اما نه ادعای این را دارم که نقالی و پرده خوانی بلد هستم و نه اصلا قصد این کار داشتم. من در واقع برای شیوه روایی اجرای خودم از نقالی و پرده خوانی کمک می‌گیرم تا فرم دلخواهم را پیدا کنم.

 

آیا این نوع پرداخت می‌تواند باعث شود که مخاطب فاصله فرهنگی، جغرافیایی را در زمان امروز احساس کند؟

درباره این موضوع من استناد می‌کنم به حرف یانکات که در کتاب «شکسپیر معاصر ما» که می‌گوید ما در زمان حال نه می‌توانیم هملت را آن طور که شکسپیر نوشته است اجرا کنیم و حال اگر بتوانیم چرا؟ ضرورت آن چیست و چرا ما آن طور که هملت نوشته شده است در مدت زمان طولانی امروز اجرا کنیم. همچنین یک تئوریسین فرانسوی به نام پیر بونال که می‌گوید متن‌های کلاسیک هیچ وقت نمی‌میرند و در هر زمانی تعریف تازه‌ای پیدا می‌کنند باتوجه به انسان‌های آن زمان و این امر باعث زنده بودن آن آثار است. در واقع من با اینکه قصه اتللو و هملت را اجرا می‌کنم و شخصیت‌ها از همان نمایشنامه‌ها هستند اما کاملا این اجرا برای کشور زمان امروز ایران است.

 

اجرای دو تراژدی هملت و اتللو که با فرم روایی شیوه‌های نمایش ایرانی چون نقالی و پرده خوانی روی صحنه رفته است تحت تاثیر ساختارشکنی و رویکردی نوین در آثار نمایشی است؟

تصور می‌کنم این خاصیت را داشته باشد. من نمایش «اتللو به روایت یاگو» را در آلمان روی صحنه برده‌ام و نمایش «هملت به روایت هوراشیو» در کشورهای آلمان و فرانسه اجرا کرده‌ام. با این توضیح که هر دو کشور دو نقد خوب درباره این نمایش‌ها نوشتند که در هفته‌نامه‌های فرهنگی شهرهایی که اجرا داشتیم و در این نوشته‌ها یک چیز مشترک بود، هر دو این نقدها به کارهای ما صفت پست مدرن داده بودند. در واقع آنها معتقد بودند که ما داریم یک اثر کلاسیک که مربوط به یک کشور است را با تکنیک‌های یک کشور دیگر با زبان امروز روی صحنه برده‌ایم. با این توضیح که چنین شیوه‌ای مشخص نمی‌کند که اثر مربوط به کدام جغرافیا است و این موضوع به ما کمک می‌کند به شکل خود اجرا برسیم. با این توضیح فرم اجرایی در این دو متنی که نوشته‌ام با هم تفاوت دارد و تنها مورد تکرار شونده بین این شش اثری که از شکسپیر کار کردم عنصر روایت است.

 

استفاده از سبک کمدی و زبان طنز تا چه اندازه در این ساختار نوین که ارائه کرده‌اید موثر بوده است؟

یک چیزی که برایم همه بود در این اقتباس‌ها، توجه به یک عنصر زیبایی شناسی  واژه شر است. با این توضیح که شخصیت‌های شر ماجرا را روایت می‌کنند و قرار است که خیلی هم حق به جانب داستان را به عنوان روای بازگو کنند. تنها نکته‌ای که باعث می‌شود ما و مخاطب شخصیت شر را بپذیریم و با آن همدلی کنیم زبان طنز بوده است. یعنی بدون این زبان آثاری که روی صحنه برده‌ام و کارهایی از این دست اصلا نمی‌تواند با مخاطب ارتباط برقرار کند. زمانی که ما مانع بین صحنه و مخاطب را در کل حذف می‌کنیم و حتی نور تماشاگر هم در اجرا دوم باشد. حال زبان طنز کمک می‌کند که ارتباط سریعتر شکل بگیرد و مخاطب در عین حال که اگر این دو نمایشنامه را مطالعه کرده باشد با تمهیدات اجرایی متوجه خواهد شد که فضای اثر کاملا مربوط به امروز است.

 

آیا ورود شخصیت‌های هوراشیو و دزدمونا به ایران با هدف جهان شمولی متن است یا فرم روایی این تمهید را شکل داده است؟

همیشه این موضوع برایم مهم بوده است که دلیل روایت چیست؟ همیشه در ادبیات و ترجمه‌هایی رمان‌هایی که داشته‌ام همیشه در زمان مطالعه و دیدن یک مونولوگ این سوال را دارم که دلیل ساختار روایت چگونه پیش می‌آید؟ من دلیل روایت را در «هملت به روایت هوراشیو» را پیدا کردم. در واقع شخصیت‌ها این اجرا ماجراهایی را روایت می‌کنند تا پولی فراهم کنند برای اینکه از دانمارک به پاریس بروند. حال دلیل اینکه چرا به ایران می‌آیند قصدم آن بود که دلیلی باشد برای اینکه من دارم از تئاتر ایرانی استفاده می‌کنم. در واقع متن من هوراشیو و نامزدش دزدمونا می‌خواهند برای ایرانی‌های امروز قصه هملت را تعریف کنند با این تصور که اگر از شیوه روایی ایرانی استفاده کنند تا بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد. حال دلیل اینکه عمدا نمی‌خواهم نقالی و پرده خوانی کنم این موضوع است. با این توضیح که هوراشیو می‌خواهد پرده خوانی کند بنابراین پرده او کاریکاتور پرده خوانی است. البته باید بگویم در زمان تمرین هم جلوی بازیگر را می‌گرفتم که نقالی نکند، بلکه ادای آن را در آورد.    

 

شخصیت پردازی‌های این نمایش بر چه اساس طراحی شده است؟

شخصیت‌های اصلی ما یعنی یاگو و هوراشیو هستند. من در این نمایش دو لحظه از دو نمایشنامه نمایشنامه انتخاب کرده‌ام. در در نمایشنامه «اتللو» لحظه‌ای را انتخاب کرده‌ام که همه اتفاق‌ها رخ داده و در ذهنم این طور تجسم شد که یک سرباز یاگو را برای اعدام می‌برد اما قبل از اعدام یاگو ساز بزند. لحظه‌ای هم نسبت به این زمان در گذشته است که دزدمونا از یاگو می‌خواهد با اتللو صحبت کند شک او برطرف شود. حال در اینجا ما دو شخصیت داریم که آنها را می‌بینیم اما بخشی از دزدمونا و تمام شخصیت‌های دیگر را من از نگاه یاگو شخصیت پردازی می‌کنم. در واقع یاگو دارد یک تعریفی از اتللو و سایر شخصیت‌ها به ما می‌دهد با این نگاه که آن شخصیت شر دارد آنها را تعریف می‌کند. در نمایش دوم هم هوراشیو است همه چیز را تعریف می‌کند و در اینجا هم تمام شخصیت‌ها را از دید او می‌بینیم. بنابراین این شخصیت پردازی متفاوت است با شخصیت پردازی که در متن اصلی وجود دارد.

 

ترکیب فرم و محتوا در دو مسیر موازی در خط سیر داستان به نوعی مکمل یکدیگر هستند. درست است؟

بله. در واقع ما در هر دو اجرا دو قصه موازی را تعریف داده‌ایم. در قصه «اتللو به روایت یاگو» لحظه روایت یاگو قبل از مرگ موازی است با لحظه کشته شدن دزدمونا به دست اتللو که به دنبال دستمال خودش است. در اجرا دوم یعنی «هملت به روایت هوراشیو» هم دو قصه موازی وجود دارد، قصه دو راوی دوره گرد که هوراشیو و دزدمونا هستند که قصه هملت را روایت می‌کنند و داستان موازی این روایت هم رابطه بین هوراشیو دزدمونا است. حال تمهیدات باعث شکستن فضای نمایش می‌شود و ما شاهد حرف‌هایی هستیم که به یکدیگر می‌زنند.

 

رجوع به استفاده از شیوه‌های نوین دربرخورد با آثار متون کهن نمایشی چه مزایایی می‌تواند برای هنرمندان و مخاطب‌ها با خود به همراه داشته باشد؟

شاید این بهترین سوالی است زمانی هنرمندی یک متن کلاسیک را برای اجرا انتخاب می‌کند این است که علت آنکه می‌خواهی یک اثر کلاسیک را روی صحنه ببری چیست و به چه سوالی از زندگی امروز مخاطب با روی صحنه بردن به طور مثال نمایشنامه «هملت» جواب داده می‌شود؟ مجدد باید به گفته پیر بونال اشاره می‌کنم که می‌گوید متن‌های کلاسیک به مفاهیم ابدی و عزلی انسان می‌پردازد، به طور مثال شخصیت آل پاگون نمایشنامه «خسیس» مولیر همیشه وجود دارد همان طور که آدمی مثل هملت وجود دارد. زیرا انسان تا زمانی زنده است به دنبال معنای هستی و به دنبال شک کردن در وجود خودش است. در واقع این گونه از نمایشنامه‌ها به مفاهیم ابدی و عزلی می‌پردازند که این خاصیت را انسان‌های چند قرن قبل از ما داشته‌اند و هم ما از آن بهره‌مند هستیم. حال مسئله این است که ما چطور این نمایشنامه‌ها را با معنای جدیدی برای امروز خودمان دوباره تعریف کنیم. البته تصورم این است که نمایشنامه‌های کلاسیک در تمام دنیا جزو گنجینه‌های بشری هستند همان طور که اکنون نویسندگان مطرح جهان تنها به کشور خودشان مربوط نیستند و به بشریت ارتباط دارند و این آثار همیشه قابل اجرا هستند.

 

در نمایش «دو روایت از شکسپیر» در مقام نویسنده و کارگردان جایگاهتان مشخص است. آیا حضور شما در مقام بازیگر جهت هدایت نمایش از درون صحنه است یا دلیل دیگری دارد؟

من ترجیحم این بود که در هیچ کدام از اجراها بازی نداشته باشم. به طور مثال در نمایش دوم به عنوان نوازنده حضور دارم در واقع یک اتفاق‌هایی بین من و بازیگرها پیش می‌آید که برایم جالب است. با این توضیح که در این نمایش به عنوان نوازنده هستم اما به نوعی کار کارگردان هم در زمان اجرا انجام می‌دهم. اما در نمایش اول به عنوان بازیگر در نقش یاگو هستم. البته قبلا اصغر پیران ایفاگر این شخصیت بود که بسیار بهتر از من بود اما به دلیل اینکه ایشان درگیر کاری بودند نتوانست ما را همراهی کند. البته باید اشاره داشته باشم یکی از مولفه‌های این گونه نمایش‌ها آن است که هیچ شبی از اجرا مانند اجرای شب قبلش نیست.a

 

گفت‌وگو از کیارش وفایی




مطالب مرتبط

گفت‌وگو با عزت‌الله رمضانی‌فر، بازیگر پیشکسوت

تماشاخانه سنگلج، می‌‌تواند بهشت تئاتر ملی شود
گفت‌وگو با عزت‌الله رمضانی‌فر، بازیگر پیشکسوت

تماشاخانه سنگلج، می‌‌تواند بهشت تئاتر ملی شود

عزت‌الله رمضانی‌فر، بازیگر پیشکسوت می‌گوید با برنامه‌ریزی و مدیریت درست و اختصاص بودجه مناسب، می‌توان تماشاخانه سنگلج را به بهشت تئاتر ملی ایران تبدیل کرد.

|

گفت‎وگو با کارگردان «مجلس بلبشو جور کردن»

فرشیدقلی‌پور: نمادها راهی شدند تا قصه، معنا نبازد
گفت‎وگو با کارگردان «مجلس بلبشو جور کردن»

فرشیدقلی‌پور: نمادها راهی شدند تا قصه، معنا نبازد

فرشید قلی‌پور، نویسنده و کارگردان نمایش «مجلس بلبشو جور کردن» می‌گوید برای بیان دغدغه‌های زنان از استعاره‌ها و نمادها بهره برده است تا قصه معنای خود را از دست ندهد و کشف و شهودها از طرف خود تماشاگر صورت بگیرد.

|

تئاتر در سالی که گذشت؛ چالش‌هایی که به امید رسید

تئاتر در سالی که گذشت؛ چالش‌هایی که به امید رسید

تئاتر در سالی که گذشت شرایط رو به بهبودی را تجربه کرد و از مشکلاتی که در دوران کرونا برایش ایجاد شده بود، دور شد. در این راستا، به‌نظر باید سال آینده را روزهای بسیار خوب و شکوفا تئاتر کشور دانست.

|

گفت‌وگویی کوتاه با رضا بابک

بنیاد تئاتر ملی، می‌تواند عرصه نمایش ایرانی را به روزهای اوجش برگرداند
گفت‌وگویی کوتاه با رضا بابک

بنیاد تئاتر ملی، می‌تواند عرصه نمایش ایرانی را به روزهای اوجش برگرداند

رضا بابک، هنرمند تئاتر، تلویزیون و سینمای ایران می‌گوید تشکیل بنیاد تئاتر ملی، می‌تواند گونه نمایش ایرانی را که مدتی است دچار کلیشه‌ها و تکرار شده است، دوباره شکوفا کند و به روزهای اوجش برساند.

|

با حضور علی نصیریان و دیگر هنرمندان پیشکسوت

جشن پایان دوره مکتب‌خانه سنگلج برگزار شد
با حضور علی نصیریان و دیگر هنرمندان پیشکسوت

جشن پایان دوره مکتب‌خانه سنگلج برگزار شد

در جشن پایان دوره مکتب‌خانه سنگلج که با حضور علی نصیریان و جمعی دیگر از هنرمندان پیشکسوت برگزار شد، خریداری ساختمان کناری تماشاخانه سنگلج، بازسازی ساختمان سابق اداره تئاتر و تصویب تشکیل بنیاد تئاتر ملی ایران مورد تاکید مجدد قرار گرفت.

|

نظرات کاربران