در حال بارگذاری ...
یادداشتی بر اجرای «سپاسنامه هانیه و...» از کرمانشاه در جشنواره نمایش عروسکی

هنوز هستند گمنامانی که انسان مانده‌اند

ایران تئاتر- محمدرضا الوند: اجرای دوم «سپاسنامه هانیه و چند روایت متقاطع» در جشنواره نمایش عروسکی، سالن سایه ساعت بیست و پانزده دقیقه شب پنجم شهریور. دبیر جشنواره به‌اتفاق دو میهمان سالخورده هلندی نیز آمده‌اند. نمایشی با نویسندگی مشترک مرتضی اسدی‌مرام، هاشم پورمحمدی و ناهید قادری و با کارگردانی مرتضی اسدی‌مرام.

جشنواره نمایش عروسکی است و بستری برای دیدن تکنیک‌های جدید نمایش عروسکی. نمایشی مثل پیش از صبحانه، یا منو نمی‌بره. برخی هم مثل آی آشیق، یا همین سپاسنامه که اصلا مشروط به حضور عروسک نیستند و به نوعی به بهانه بازی با عروسک، می آیند نمایش خودشان را لابلای آثار عروسکی می گنجانند.
هر دو نمایش اخیر که وابسته به ماهیت و نقش بلامنازع عروسک نیستند، وامدار عروسک ها می شوند، البته نه به این معنا که بی ربط به عروسک باشند، چرا که سیر روایت مستلزم فضاها و موقعیت های متنوع و متعدد است و نمایش این حجم با عروسک روان تر خواهد شد. البته باز آی آشیق از سپاسنامه بسیار عقب تر مانده و سپاسنامه تصویر ماکت طبیعی و عروسک ها یی را دارد که خودشان بخشی از جان بخشی مستند گونه روایتند. آنچه که شخصیت های واقعی و بازیگران زنده و انسانی می گویند در پخش تصاویر ماکت، به باز سازی و ایجاد تاثیر بیشتر کمک می کند.
نمایش آی آشیق از شهرستان اردبیل، بهره گرفته از باورها و خرده فرهنگ های قومی است و به همین دلیل دیدنش برای تماشاگر بی اطلاع از این باورداشت ها مغتنم باید باشد؛ اما سپاسنامه علاوه بر شالود های اجرایی شبیه به مستند، بیانگر تلخی هایی است که بغل گوش ما روی می دهند، به نحوی که ما هرگز صعوبت و گستردگی فاجعه را درک نکرده ایم واین اهالی منطقه قربانی زلزله های مکرر غرب کشور ما (سرپل ذهاب و کرمانشاه و حومه این دو شهر) هستند که برای ما روی صحنه با دو ماکت در ابعاد کوچک توانستند از بزرگی غم جاری هموطنانی پرده بردارند که از روز نخستین زلزله های مهیب پائیز و زمستان سال گذشته تا همین آخری، ۴۸ ساعت قبل از روز پنجم شهریور، صدمه خوردند و از دست رفتند. چیزی که ما در تهران هنوز تجربه اش نکرده ایم.
این میزان تفاوت بین پایتخت نشینی و تهرانی شدن (!) با اهالی و خانوارهای غرب کشور، باز یافت یک معناست: " ای عزیزان در پایتخت، ما در نفیر همواره زمین و آوار هم مردیم و هم دیدیم انسان ها چه گونه ما را از چنگال بی رحم خاک و آوار رهاندند، دانستیم هنوز هستند گمنامانی که انسان مانده‌اند " و این انگاره همان پیرنگ تاتر مقاومت نیز هست. تاتری که از نبرد در مرزها و آدم ها با همدیگر نمی گوید، بلکه جدال مرگ و امید را برایمان هجی کرده است.
حالا در همین ایستگاه تامل کنید تا بگویم می شد عروسک ها را زیر آوار مهیب دفن کرد و آتش زد ویا در سرمای زیر صفر منجمد ساخت و از تماشاگر خواست به جای عادت ثبت سلفی بیاید آوار را بکاود و عروسک ها را جستجو کند ویا دست در آتش کند مثل آتش نشانان فاجعه پلاسکو و نگذارد عروسک بسوزد، عروسک یخ نزند، عروسک بماند تا امید به کام مرگ در نغلتد.
در لحظاتی به خاطر خوشمزگی های دو بازیگر مرد، تماشاگران به آشکارا می خندیدند، اما وقتی هانیه از ضجه های پدر و شانه های خرد شده اش برای حفظ عزیزانش روایت می کرد، تماشاگران آرام و در سکوت اشک می ریختند. هانیه به جای آن که مثل مرغ زبان بسته و فلج خواهرش در آرزوی رسیدن روباه دزد به سر ببرد به دلیل باور مقاومت مردانه پدر، ماندن را کنار او ترجیح دهد.

 




نظرات کاربران