نگاهی به نمایش «شاباش خوان» به کارگردانی غلامرضا عربی
نوای ناگفتههای اسرار آمیز خیالم بهتر که جهانم باشد
ایران تئاتر، کیارش وفایی: گاهی باید برای گفتن واقعیتها از زبان دیگری سخن به میان آورد و از جان دل همه چیز را مرور کرد. جهان هستی نیز همچون این تعریف کوشیده است که اوقاتی انسانها از ماجرا یا اتفاقی آگاه سازد.
حال این تبحر را آدمی از او آموخته و مدت زمانی زیادی است که در جهت نیل به اهدافش از آن بهره میگیرد.زندگی سرشار از دانستنها، ندانستنها، تجربهها و داراییهایی است که میل انسان را به خواستن و طلب مشتاق میکند. طلبی که در آن کمال گرایی باتوجه به خواستگاه ذاتی مقولهای در هم تنیده است که کشف آن امکان دارد سالیان سال به درازا بکشد. لذا این کنش انسانی در گرو افزودن و انباشتن طی میشود که بنابر سرشت هر کسی در انتها به مسیری منتهی میشود. حال در این با شکل اجتماع و جوامع بشری این میل به بخشهای بسیاری تقسیم شد که اعضای هر کدام از آنها میکوشند تا بهترین دستاورد را نصیب خود و اعضای آن جامعه کنند. اما صرفا جامعه که تودهای انسانی است و بر اساس خواستههای فطری و درونی شکل گرفته تلاش دارد تا ابعاد انسانی را برای مردم تعریف بدهد تا آن جهان کوچک بتواند حال و آیندهای همراه با سعادت و بهروزی را شامل شود. بنابراین این رویکرد باتوجه به تمرکز ابعاد انسانی توجه خود را به اقشار مختلف جلب کرده است که جامعه فرهنگی هنری یکی از آن جوامع است. هنرمندان با خلق رمانها، نمایشنامهها، فیلمها و سایر آثار تلاش دارند تا این اتفاق را پیش روی انسانها به زبان و رویکرد خودشان معرفی کنند. حال توجه به اقشار خاص جامعه این مسئولیت در قبال آنها با دقت نظری خاص و با تحقیق و پژوهش تاثیرگذاری بیشتر خواهد داشت که بیشک هنرمندان از آن آگاه بود و به کار میگیرند. البته نباید فراموش کرد که این روال و شیوه یکی از تاثیرگذارترین رویدادهایی است که همیشه میتوان شاهد آن بود و دیگر هیچ.
نمایش «شاباش خوان» با در نظر گرفتن شرایط پیرامون تلاش دارد که لازمههای مربوط به جهان بینی خود را به همراه تمهیدات جهان انسانی در صحنه تشریح کند. لذا این امر ابتدا از جهان متن ناشی میشود که بیهیچ مقدمهای از این خصیصه جهت ارائه نظر خود استفاده کرده و ساختار اصلی را متوجه آن دیدگاه میکند. حال جهان متن با تکیه بر دادههایی که مربوط به ذات داستانگویی است بستری را فراهم میآورد تا شاکلهای فراتر از باور را با در نظر گرفتن محتوای خود در جهانی مملو از رویا و فضاسازی غیرواقعی تعریف بدهد. رویکردی که با این دیدگاه مجوز دارد به تو در توهای ماورایی باور انسانها سفر کرده و مخاطب را با روایتهایش به هر کجا که میخواهد ببرد. اهمیت این کارکرد فارغ از بحث الگویی، میتواند پیامدهای روش و شیوه خود را با هم راستا شدن در داشتههای جهان هستی گسترده کرده به طوری که تمام ارکان اجرایی یک نمایش را در هم ادغام و از هر کدام آنها جهت باورپذیر شدن استفاده کند. حال این نحوه استفاده تنها به جهان متن مربوط نمیشود بلکه ساختار اصلی را تحت شعاع خود قرار میدهد، به طوری که مخاطب با قرار گرفتن در فضای نمایش احساس کند که هر جز دارای قدرتی برای ارائه و تاثیرگذاری است. البته در این میان یکی از شاخصهای اثر به لحن و شیوه بیان اشاره دارد که آمیخته از شعر و آوا است که با تمایزهای موجود سعی میکند فضاسازی با رعایت لازمههای اجرایی در خط سیر روایت مداوم و متداول باشد. حال باید اشاره داشت که جهان اثر، جهانی شخصیت محور است که در آن هر کدام از شخصیتها به فراخور نیاز و با طراحی خرده پیرنگها در کنار یکدیگر مسیری به هم پیوسته را طی میکنند تا به هدف نهایی برسند. البته این شگرد با توجه به فضای غیرواقعی نمایش یکی از تمهیداتی به شمار میآید که مخاطب با رها کردن خود در آن انگیزهای برای همراه شدن و کشف کردن را بدست آورد. لذا اگر بخواهیم از زاویه دیگر به این موضوع نگاه اندازیم متوجه خواهیم شد که مخاطب نیز به همراه شخصیتها از جهان درون اثر به جهان پیرامون خود مینگرد زیرا او هم در جهانی بدون مرز ساعتی از عمر خود را طی میکند. بنابراین تصمیم ساختاری درباره این اتفاق یکی از شگردهای چنین نمایشی به حساب میآید، هم راستا شدن مخاطب با جهان نمایش.
حال کارکردها و شگردهای اثر در شیوه اجرایی بنابر کنشمند بودن فضای آن شرایطی را فراهم آورده تا همه چیز به طور پیوسته طی شود، به گونهای که اهمیت روایت خرده پیرنگها تاثیر مستقیم در سرانجام نمایش داشته باشد. در واقع جهان اثر بسیار به اجزا و شیوه اجرایی خود وابسته است، زیرا موازی نبودن این عنوانها سبب خواهد شد تا شاکله اصلی توان و نیروی باورپذیری خود را در جایی از نمایش رها کرده و تداوم حس بصری و شنیداری دچار تداخل شود. البته درباره هم راستا بودن جهان متن و اثر این نکته را باید یادآور شد که کارکرد ابعاد انسانی با در نظر گرفتن عنصر تخیل فراغ بال را برای پردازش قصهای عاشقانه فراهم میآورد تا سایر شخصیتها در کنار شخصیت اصلی یعنی «دُره» شرایطی را ایجاد کنند تا او برای رسیدن به آرزوی خود بتواند حرکت کند. لذا در این مرحله جهان هستی و کائنات از عنوانهایی هستند که تاثیرات قابل توجهای برای به ثمر رسیدن هدف پیش میآورند. البته این قابلیت به طور حتم تحت تاثیر شخصیت پردازی درست است، زیرا باتوجه به شخصیت محور بودن اثر باید دانست که طراحی هر یک از شخصیتها چه مزیت مهمی برای ارائه دارند و همچنین میزانسنهای قابل دفاعی که از سوی کارگردان در فضای نمایش دیده میشود. جهان اثر رنگی، عاری از هرگونه شعار و قضاوت است، در واقع این واکنشی از سوی جهان درون به جهان پیرامون است که وجود هر عنصری بنا به دلیلی شکل گرفته تا یکنواختی و در یک سطح بودن از بین برود. لذا با در کنار هم قرار گرفتن عنوانهایی که از ابتدا تا به حال مورد خطاب بودهاند میتوان نتیجه گرفت که فرم و محتوا در این اثر هم راستای یکدیگر بنابر لازمه علت و معلول پیش رفتهاند.
حال یکی از نکات مهم در عرصه کارگردانی این نمایش آن است که شخص کارگردان جهان خود را با هدایت بازیگران منحصر بفرد روشندل پیش برده است. تصمیمی که در آن بیشتر هر چیز باید به توانایی کارگردان و بازیگران آن توجه داشت. زیرا که این اتفاق کارکردی قابل دفاع همچون فرم و محتوای این اثر دارد. بازیگرانی به شدت خلاق، ممتاز و کارگردانی دانا که ظرافتهای حس لامسه و اصوات بازیگران خود را از عمق جان درک میکند. لذا باید اذعان کرد که بیشک نظم مطلق در نمایش «شاباش خوان» ناخواسته نبوده بلکه خواستهای منسجم دارد که یازده ماه برای به ثمر رسیدنش اصرار زیادی به کار گرفته شده است.