در حال بارگذاری ...
بهار براتی در گفت‌وگو با ایران‌تئاتر عنوان کرد

با آثار فرهنگی می‌توان آگاهی مردم نسبت به بیماری ایدز را افزایش داد

ایران‌تئاتر: نمایش «مانیفست تلخ به روایت من» یک اثر رئالیستی تلخ و واقع گرا در باره زندگی زوج جوانی است که در زندگیشان دچار چالش بزرگی شده اند و زن قدرت بخشش مرد را به طور کامل ندارد و در درونش دچار درگیری هایی است؛ نمایشی رئالیستی که می کوشد تلنگری به مردم و جامعه در نحوه مواجه با بیماری ایدز باشد.

بهار براتی به عنوان بازیگر و کارگردان می کوشد تا با روایت زندگی این زوج به بررسی زندگی درست این نوع آدم‌ها بپردازد. نمایش مانیفست تلخ به روایت من؛ داستان زن جوانی است که مبتلا به ایدز می‌شود و احساس می‌کند همسرش به او خیانت کرده است. او مدتی را در آسایشگاه به سر می‌برد، در حالی که صداها و تصوراتی زندگی‌اش را پر کرده است. نمایش مانیفست تلخ به روایت من نوشته داریوش کیا با کارگردانی بهار براتی دی ماه در خانه نمایش مهرگان سالن شماره یک روی صحنه رفته است. عوامل این نمایش عبارتند از: نویسنده و کارگردان: بهاربراتی، بازیگران: بهار براتی و وحید حاجی زاده، نور: محمدحسین آقایی، مدیر تولید: حمید طالبی، مدیر صحنه: علیرضا ملک پور، منشی صحنه: شیدا مرادی خواه، مدیر تبلیغات و روابط عمومی: فریبا جدیدی، هماهنگی: شهر آشوب مفتاحی، طراح لباس: پگاه مشتاقی نیا، عکاس: ماه گل ملکی، طراح صحنه: بهار براتی، مدیر اجرایی: حمید ناصر، طراح بروشور و تیزر: مهران عبدویس، طراح حرکات فرم: علیرضا بهرامی زاده، دوخت لباس: ابراهیم میرزایی، تبلیغات: بهروز فائقیان و مدیر پروژه و آهنگساز: سروش محمد نیا اشاره کرد. با بهار براتی درباره اجرای نمایشش گفت وگویی انجام داده ایم.

 

آیا نمایش مانیفیست تلخ به روایت من یک نمایش شخصیت محور است؟

در این نمایش به زندگی مرد پرداخته ام که مرد زن را مبتلا به ویروس اچ آی وی مثبت می کند. مرد از دوران کودکی با این بیماری درگیر بوده است. این نمایش به  لحاظ ساختاری نمایشی شخصیت محور است؛ این دو نفر در یک موقعیت ناخواسته  قرار می گیرند. از طرفی زن هم از سال های قبل سابقه بیماری شیزوفرنی داشته است و آدم شکاک و روان پریشی است و به لحاظ عاطفی به شدت درگیر موقعیت خود و همسرش می شود.

 

آیا زن شخصیت اصلی نمایش محسوب می شود؟

بله، درام نمایش حول محور واکنش و رفتار زن به وجود می آید. زن زندگی مشترکش را بر مبنای اعتماد به همسرش آغاز می کند؛ اما با مخفی کاری مرد بابت بیماریش اعتمادش  به او از بین می رود.

 

به نظر می رسد زن به واسطه بیماری شیزوفرنی دنیای محدودی دارد وفقط ارتباطش با همسرش است؟

زن به جزهمسرش به کس دیگری اعتماد ندارد و به او تکیه کرده و با فهمیدن بیمار شدنش تمام باورهای ذهنیش فرو می ریزد و به مرز دیوانگی و جنون می رسد.

 

در ساختار نمایش از این نکته که مرد و یا زن را محکوم کنید دوری کردید و به تشریح اوضاع و رابطه این دو نفر پرداختید؟

در شروع نمایش طوری درام را به جلو بردم که تماشاگر تصور کند که مرد مقصر به وجود آمدن چنین شرایطی در زندگی مشترکشان است. در ادامه داستان و در انتهای نمایش متوجه می شویم زن هم دارای علائم بیماری شیزوفرنی است و آدم شکاکی محسوب می شود و اتفاقی که برایش رخ می دهد بیماریش را تشدید می کند. در هر صورت زن همسرش را نمی بخشد و احساس می کند که به او خیانت کرده است.

 

می شود این استنباط را داشت که نگاه و قضاوت زن یک سویه است؟

بله، زن در برابر استدلال های تا حدی منطقی همسرش قانع نمی شود. به واسطه درگیری با این نمایش مدت زیادی با این بیماران ارتباط داشتم و الان هم با آنها ارتباط دارم و خیلی هایشان هم به دیدن نمایش آمده اند؛ نکته مشترک در این بیماران بی اعتمادیشان به همه مسائل است. در کودکی شاید دروغ کوچکی از یکی از اعضا خانواده  شنیده اند و این باعث شده که دیگر هیچ کسی را مورد اعتماد ندانند. در بزرگی و در رویاهایشان شاید بتوانند به یک نفر که زن و یا مرد مورد علاقه شان است اعتماد کنند و این اعتماد به مرور زمان محکم تر هم می شود. این زن هم به همسرش ایمان کاملی دارد و فکر می کند او قهرمان بی عیب و نقص زندگیش است.

 

مرد هم در تشدید بیماری زن بی تقصیر نیست؟

مرد در حقیقت صداقت نداشته و البته به زنش خیانتی نکرده و نسبت به او وفادار بوده است.

 

شغل شخصیت های نمایش که زن نقاش و خبرنگار و مرد بازیگر است چه کارکردهای دراماتیک و معنایی دارد ؟

به هر حال این شغل ها در ذهن نویسنده نمایش نامه شکل گرفته است و کمک می کند که بهتر این دو نفر را بشناسیم. با دیدن نقاشی های زن متوجه بیماری شیزوفرنی او می شویم و از طرفی چون خبرنگار است و با اخبار منفی و تلخ مواجه است و با آنها در ارتباط نزدیکی قرار دارد، این تلخی در درونش بیشتر شده و تلخ اندیش وشکاک ترهم می شود؛ البته زن این آمادگی را داشته که روزی در آسایشگاه روانی بستری شود.

 

در نمایش شاهد دو مونولوگ یکی در شروع نمایش و یکی در انتهای نمایش از سوی زن و مرد هستیم؛ آیا این مونولوگ ها در جهت نشان دادن درونیات این دو نفر مورد استفاده قرار گرفته است؟

با استفاده از مونولوگ تلاش کردم مخاطب را متوجه این قضیه کنم که این زن دارای بیماری است و علائم آن هم در گفتار بدبینانه اش وجود دارد؛ زنی که هیچ کسی را باور ندارد و پایه ارتباطش با دیگران بر بی اعتمادی و شک استوار است و ترس درونیش هم احتیاطش را مضاعف می کند.

 

در دومونولوگ نمایش رفتید به سمت شعار دادن با استفاده از جملاتی نظیر اینکه نباید کسی ماها را قضاوت کند و غیره. آیا استفاده از این دیالوگ های شعاری دلیل خاصی داشت؟

عمدا این دو مونولوگ را به سمت ساختار شعاری بردم؛ زیرا به خوبی احوالات این بیماران را می شناختم و آنها درد و دل هایشان را با من مطرح می کردند و این لحن شعاری ریشه اش به افکار آنها بر می گردد و حرف دلشان است و چالش بزرگ آنها این است که مردم آنها را زود قضاوت می کنند و به آنها بی اعتماد و از بالا نگاهشان می کنند و ریشه چنین رفتارهایی عدم آگاهی مردم نسبت به این بیماری  و وضعیت مبتلایان است که باید با آموزش و کارهای فرهنگی نظیر اجرای نمایش و ساخت فیلم این نوع نگاه تغییر پیدا کند و چهره حقیقی و واقعی این بیماران و شرایط زندگیشان به مردم عرضه بشود.

 

 

گفت وگو از احمد محمد اسماعیلی




نظرات کاربران