نقد نمایش «هزار ویک تو» به کارگردانی السا فیروز آذر
فروید ، شهرزاد وهزار ویک لابیرنت ذهن انسان
ایران تئاتر_سید علی تدین صدوقی : السا فیروز آذر به عنوان بازیگر نام آشنای سینما با این نمایش اولین تجربه تئاتری خود را در مقام نویسنده وکارگردان و بازیگر به صحنه کشانده است .
السا فیروز آذر به عنوان بازیگر نام آشنای سینما با این نمایش اولین تجربه تئاتری خود را در مقام نویسنده و کارگردان و بازیگر به صحنه کشانده است.
نگارش متن آنطور که در بروشور آمده سه سال به طول انجامیده. چیزی که در ابتدا نظر آدم را جلب میکند ایده بکری است که هسته اصلی قصه را میسازد. یعنی رو در رو کردن فروید، واضع روانشناسی نوین و روان درمانگر و صاحب نظریههای معتبر در علم روانشناسی و شهرزاد قصهگو این دختر دانا، فرهیخته و هوشمند ایرانی.
به زعم نویسنده، شهرزاد نیز چون فروید روان درمان گر است. چون توانسته روح و روان سرکش و دیوانهوار شاه را درمان کند و هزار شب جلو کشتار او را بگیرد. شاهی که هر شب دختری زیبا را به زنی میگرفت و از او کام میجست و روز بعد او را میکشت و یا به دست جلاد میسپرد. شاهی دیوانه و خون ریز با ذهنی آشفته و مشوش.
شهرزاد اما با درایتش و با هوشیاریاش برای او هزار شب قصه ساز میکند. و آرامآرام با صبوری و البته انتخاب قصههایی درست با روندی حساب شده، شاه را درمان میکند و چشم و دل شاه را بر روی حقیقت و واقعیت میگشاید. کار شهرزاد به زعم نویسنده هیچ کم از یک پزشک حاذق و چیره دست و متخصص در زمینه درمان روح و روان انسان ندارد. و این البته پر بی راه نیست.
این ایده فکر بکری است که هر هنرمند تئاتری را وامیدارد که به سویش برود. فیروز آذر با دست یازیدن به شیوه روایت ادبیات ایرانی یعنی قصه در قصه و برگشتن به ماجرا و قصه اصلی و رسیدن به انتها و نتیجه گرفتن، متن را به پیش میبرد. همانگونه که شهرزاد این کار را میکرد. هر شب قصهای و داستانی دنباله دار ساز میکرد، قصهای در دل قصهای دیگر و همین طور تا به آخر که در نهایت بتواند به هدف اصلی برسد یعنی درمان روح شاه.
متن از شیوه روایت ایرانی بهره میبرد یک سیال ذهن که قرنهاست بزرگان ادبیات ایران مانند مولانا، سعدی، نظامی، عطار و... از آن بهره میجسته اند و با چیره دستی و مهارت آن را به کار میبسته اند.
سیال ذهنی که خواننده و شنونده و در اینجا بیننده را با خود میبرد و باز میگرداند و در این سفر او را چیزها میآموزد و پندها میدهد و نکتهها میگوید، سفری که به سیر و سلوکی انسانی عرفانی میماند.
زبان نمایش البته به درستی در جاهایی از ادبیات فاخر بهره گرفته. در زمان حال زبانی امروزی و در زمان گذشته زبانی فاخر و ادبی.
«هزارویک تو» که اشاره به « قصههای هزار و یک شب شهرزاد » دارد. از همان ابتدا مخاطب را در این سیالیت ذهن غرق میکند و او را از قصهای و ماجرایی به ماجرای دیگر میبرد. مخاطب در لایههای تودرتوی ذهن شخصیت اصلی سیر میکند. تو گویی که خود را میبیند، با همه خیالها و خوابها و رؤیاها و کابوس های خود.
این فضای سورئال متن و اجرا که با سیال ذهن تلفیق شده است سعی در نشان دادن و گشودن لایههای زیرین ذهن و درون انسان دارد. شخصیت اصلی ماجرا میتواند به گونهای هر انسانی باشد. انسانی که در کشاکش دهر بر اثر رنج و دردی که به او تحمیل شده و نابرابرها و بی عدالتیهایی که بر او روا داشته شده ، با بدبینی دارد با وجود خود و باورهایش میجنگد. گویی سپری از بدبینی وعدم اعتماد به دور خود ساخته است و همین موجب شده که در ناخودآگاه خویش به جنگ با خود و دیگران بر خیزد و تبعات آن در خود آگاه متبلور گردد که البته به نوعی میتوان به او حق داد.
او در خوابها و کابوسهایش سفری را میآغازد. در این میان فروید و شهرزاد که در خواب اویند با یکدیگر روبرو میشوند و همسو، لذا تصمیم میگیرند هم داستان شوند تا دختر را به نوعی درمان کنند و خوش بینی به زندگی را در او دوباره زنده نمایند.
باید گفت فیروزآذر سعی کرده که فضای سورئال توام با وهم و خیال و کابوس را با بازیگران حرکات فرم نشان دهد بازیگرانی که فرمهای مختلف را با حرکاتی نسبتاً معنی دار بر صحنه نشانمان میدهند.
هرچند که این حرکات در جاهایی زیاده مینماید و دیگر کارایی خود را به لحاظ دراماتیک از دست میدهد. چرا که مخاطب را از اصل مطلب و پیگیری مدام نمایش دور میکند.
میتوان با کوتاه کردن و کم کردن حرکات فرم حتی به زمان و ریتم درونی و بیرونی مطلوبتر و دراماتیکتری رسید. البته حرکات فرم و آواها در جاهایی ناهماهنگیهایی نیز دارند که باید درست شود.
متن نیز در جاهایی مغشوش میگردد. یعنی قصه و روایات درهم میشوند و مخاطب نمیداند که الآن موضع چیست. در واقع نوعی پرش از موضوعی به موضوع دیگر. در اینجا تعدد موضع که در روایت قصهها دیده میشود نیز میتواند یکی از موارد متن باشد. که به نوعی موجب عدم انسجام و توالی دراماتیک شده است.
اما از اینها که بگذریم باید گفت گدازش زمانی یعنی از زمانی به زمانی دیگر شدن در نمایش نسبتاً به صورت دراماتیک و درست اتفاق افتاده است.
السا فیروزآذر در کارش چه به لحاظ متن و چه اجرا تا حدودی موفق عمل کرده است؛ به ویژه که این نمایش اولین تجربه اوست. او با کار اولش نشان داد که میتواند نویسنده و کارگردان و بازیگری خوب و حرفه ای برای تئاتر باشد. البته این نیاز به زمان و تجارب دیگر هم دارد از این بابت باید به او تبریک گفت.
در روند اجرا فیروز آذر اشارهای به مدهآه و... دیگر نمایشهای کلاسیک نیز دارد. همان طور که در انتها میتوانیم رد پایی از فیلمها و ایضاً تفکرات تهمینه میلانی را هم در کار او ببینیم.
تعلیق نمایش به جاست و غافلگیری خاص خود را دارد. اما باید دانست که تعلیق به معنای نگه داشتن یا قلب عمدی بخشی از اطلاعات ماجرا نیست در واقع به پیش زمینه نیاز دارد. البته پیش زمینهای که تعلیق را لو ندهد.
بازیها نسبتاً روان بود. باید گفت بازیگر نقش فروید میتوانست بهتر از اینها بازی کند. چرا که پیچیدگیهای این شخصیت کم نیستند به ویژه اینکه چند نقش را هم بازی میکند. ما باید تفاوت حسی و رفتاری و... این شخصیتها را ببینیم. السا فیروزآذر اما در مقام بازیگر و در نقش شهرزاد و سسیلی بازی قابل قبولی را به لحاظ تحول حسی، کنش و واکنش نوع بیان، حرکت و میزان ارائه داده است.
اندیشه نویسنده و کارگردان در جایجای متن و اجرا مشهود است و این میتواند یکی از نقاط قوت کار باشد. در نهایت باید گفت نمایش «هزار و یک تو» همان طور که در طراحی سکوی وسط صحنه شکل تودرتوی لابیرنت را نیز نقش کرده است. هزار تویی است از لایههای پیچیده ذهن انسان که با رؤیا و خیال و وهم و... در آمیخته است.
نمایش نگاهی زنانه به مسائل زنان و دختران و روابط زن و مرد در اجتماع و خانواده نیز دارد. در واقع شاه میتواند در اینجا برابر نهاد هر مردی باشد که نمیتواند روح حساس و لطیف یک زن را درک کند و این یعنی کشتن او.
برای زنان کشتن فیزیکی و جسمی شاید راحتتر از کشتن روحی و حسی و عدم درک متقابلشان از سوی مردان و اجتماع و خانواده باشد. کشتن حسی و روحی و عدم درک از سوی خانواده و اجتماع برایشان بسی گرانسنگ تر از کشتن جسمی است .
از این رو السا فیروزآذر به نوعی حرف امروز را نیز می زند. طرح مسائلی که مبتلا به روز جامعه ماست در خصوص زنان و دختران و ایضاً بی عدالتیها و نابرابریهای جنسیتی که به آنان روا داشته میشود.
در حال دیدن این نمایش قابل تعمقکه به نوعی در خصوص ذهن زنانه و البته دردها و رنجها و بی عدالتیها و تعدیهایی است که بر زنان و دختران رفته است را به همگان توصیه مینمایم. چرا که دیدن این نمایش مخاطب را نیز به درون خود خواهد برد و ما را با خویش روبرو خواهد کرد و لذا موجب تزکیه خواهد گردید. به السا فیروزآذر بابت این تئاتر درخور تأمل و به گروهش بابت همه تلاشی که کردهاند خسته نباشید میگویم.