نگاهی به نمایش «درها و دیوارها» به کارگردانی میلاد فرج زاده
سیال بودن ذهن رابطه مستقیمی با روان تو در تو انسان دارد
ایران تئاتر، کیارش وفایی: جامعه به عنوان کانونی در جهان شناخته شده که در آن اتفاقها و موضوعها بر اثر روابط بین انسانها پیش میآید. چنین پیشآمدی این دغدغه را ایجاد کرده که افراد یک جامعه در تلاش برای کشف آن باشند که در کدام گروه و دسته قرار میگیرند تا هر چه زودتر به آنچه میخواهند دست پیدا کنند. رقابتی که هیچگاه خط پایانی ندارد و هیچ شرکتکنندهای به آن نزدیک نخواهد شد، زیرا همه چیز در میانه راه به پایان میرسد.
زندگی انسان در طول حیاتش لازمهها و قابلیتهایی دارد که در اوج مساعدت تغییرات شگرفی را به وجود میآورد که در آن هویتها با متغیرهای بسیاری عجین شده و مسیر زندگی تغییر میکند. حال در این میان انسان گاهی بر اساس حواس پنجگانه خود و گاهی بیهیچ حد و مرزی از داشتههایش میگذرد و خود را در جهانی معلق رها میسازد. جهانی که در آن همیشه وقت برای بازگشتن به جهان واقعی وجود دارد و هر زمان این امکان مهیا است تا درایت و معقول بودن جایگزین آشفتگی و جنون شود. لذا جهان هستی باتوجه به کنش انسان است که میتواند مزایا و معایب فراوانی را برای حیات بشر پدید آورد تا این کره خاکی در تعلیق بین خوب و بد قرار بگیرد و همیشه انتخاب مطلقی وجود نداشته باشد. البته باید این نکته را یادآور شد که در آثار نمایشی این لازمه میتواند به گونهای عمل کند که از زاویهای نقد بر رفتار و اعمال نادرست انسان و از زاویهای دیگر به کنش و واکنشهایی اشاره شود که جهان انسانها را برای آرامش و یا طغیان آماده میکند. اصولا ضرورت بازسازی زندگی انسانها بنابر اتفاقها و جریانهایی که موثر هستند در اکثر اوقات شرایطی را ایجاد میکند تا همه چیز شکلی غیرواقعی از خود نمایان کرده و سمت و سوی اثر را تنها به هدف نشانه برود. بنابراین کارکرد دراماتیک یک رابطه، زندگی، شاخص و رفتارهای فردی از ضرورتهایی هستند که در شکل جهان اثر تاثیرگذار خواهند بود.
نمایش «درها و دیوارها» تلاش دارد که از همان ابتدا مرز بین خود و مخاطب را مشخص کند و به او بگوید هر آنچه میبیند مرزی بین واقعیت و خیال است. لذا آمبیانسهای آغاز نمایش که فضایی وهمانگیز را تعریف میدهد گویای آن خواهد بود که شخصیتها با چه رویکرد و باوری به جهان اثر آمده و روابط بین آنها چگونه پیش میرود. جهان متن باتوجه به ساختاری که برای خود پیش آورده و جایگاه شخصیتها و نحوه ورودشان به اثر این انتخاب را در اختیار مخاطب قرار داده تا بتواند قضاوت را در این مجال بیشتر از اوقات دیگر تجربه کند. حال از این منظر جهان متن تحت تاثیر واگویههای شخصیتها قرار دارد. مقوله زمان یکی از کارکردهای اثر است که از گذشته شخصیتها وام گرفته و مسائل را در زمان حال که هیچ حد و مرزی در عالم واقعیت ندارد تشریح میکند به شکلی که آنها بیشتر از آنکه رفتار و اعمال خود را در اکنون مورد واکاوی قرار بدهند گذشته را کالبدشکافی کرده و در جهت کشف داشتهها، نداشتهها و علت و معلولهای زندگی پیش میروند.
لذا اهمیت این کارکرد فضایی را فراهم میآورد تا موقعیتهای نمایشی تاثیرات درونی و بیرونی را بر کالبد و ذهن شخصیت ایجاد کند تا آنها بتوانند بر اساس ضرورتی که در روایت نصیبشان میشود برونریزی کرده و حتی در مواقعی فرافکنیهایی از سر آگاهی را شکل میدهند. جهان اثر در ساختاری مشترک بین شخصیت و موقعیت تعریف شده است تا بتواند تعلیق سیال را تا پایان به همراه داشته باشد و از این طریق مخاطب را ترغیب به کشف و شهود کند. حال از آنجا که اثر در قالب روایت شرح داده میشود عنصر تکرار از اهمیت بسزایی برخوردار است. در واقع شخصیتها در این نمایش بعنوان قوه محرک عمل میکنند، زیرا آنها هستند که جهت را به هر سویی که خرده پیرنگها میروند هم سو کرده و در مقابل از آن نتیجهای حاصل میکنند.
تصویرسازیهای نمایش «درها و دیوارها» بیشتر از آنکه تحت تاثیر جهان پیرامون و احوالات شخصیتها بیشتر به درون و کالبد آنها مربوط است. در واقع شخصیتها جهان ذهن خود را برای مخاطب به تصویر کشیده و از اتفاقهایی صحبت میکنند که در آن جنگ، تنهایی، مرگ و جنون وجود دارد. شخصیت زن در این نمایش بعنوان روای مسائل را با حضور شخصیت مرد و دختر که یک خانواده هستند شرح میدهد به گونهای که نامساعد بودن شرایط در اغلب اوقات در اولویت است. زمینه معمایی این اثر قابلیتی را فراهم آورده تا جهان متن بر اساس طراحی چندلایه از هسته به پوسته جهان اثر برسد و در آنجا شروع به قضاوت و تقسیم کند.
حال باید با اشارههایی که در قبل به آنها شده است گفت که این اثر در کلیتی تعریف شده است که کالبدی روانشناسانه دارد. لذا به این جهت است که شخصیتها فضایی بین واقعیت و خیال را طی میکنند و جایگاهی مشخص را در اثر به خود اختصاص میدهند. تو در تو بودن خرده پیرنگها مزایایی را در اختیار مخاطب قرار میدهند تا آنها فارغ از کشف و شهود خود را در فضایی مناسب جهت همذات پنداری احساس کنند.
جهان نمایش «درها و دیوارها» باتوجه به ساختار اصلی خود سعی دارد مخاطب را وارد جهانی آغشته به رفتار و کنشهای درونی کند که در اثر بازخوردهای جهان پیرامون شکل گرفته است. جهانی که در آن روح و روان اعتبار دو چندانی برای ماندن یا نبودن فراهم میآورد.