در حال بارگذاری ...
نقد نمایش  راز نقل آخر

عشقی تراژیک و تخیلی چند لایه

ایران تئاتر_سید علی تدین صدوقی: نمایش راز نقل آخر داستان دلدادگی فرزند یکی از کشته‌شدگان مشروطه به شاهزاده‌ای قجری است؛ این جوان عاشق که نیت دارد انتقام خون پدرش را از دربار محمدعلی شاه بستاند میان دو راهی دلدادگی و انتقام گرفتار می‌شود.

راز نقل آخر حکایت گذشته و امروز مردمان سیه روز این دیار است؛ مردمانی که عشق و خون و سیاست و آزادگی و آزادی خواهی و جوانمردی و انتقام و  اعتقاد و ایمان و میهن پرستی و دین و آئین را به هم در آمیخته اند و یک تنه در برابر استبداد ایستاده اند و جان درطبق اخلاص نهاده اند و در مسلخ عاشقان رقصیده اند.

حسین تفنگدار با نگاهی به تاریخ معاصر و زمان مشروطه قصه ای خیالی را در بستر آن ساخته و پرداخته کرده تا  حقایق  تلخ تاریخی را با ملاحت و شیرینی  ادبیات دراماتیک  ایرانی گره بزند و ذره ذره به خورد تماشاگران تشنه حقیت بدهد. تاریخی که اگر از حافظه کوتاه مدت و بلند مدت تاریخی ما پاک نمی شد شاید می توانستیم گام های محکمتر و اصولی تری را برای رهایی از جهل و نادانی تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و... در این برهه حساس برداریم.

راز نقل آخر نه آخرین نقل بلکه شروعی است بر نقل های بعدی و راز آن همانا عشق به رهایی است؛ اما تا که نقل کند و چه نقل کند، تا که بشنود و بر جانش نشیند و رازش را دریابد و بریاخته هایش اثر بگذارد. سید نجم الدین از تبار پاک امامان شهید تشیع است؛ پدرش آهنگر بوده و نقال و ادیب و دوستدار فرهنگ و هنر و آزادی خواه و وطن پرست و جوانمرد و مشروطه گر که در راه اعتقاد و آزادی و مبارزه با استبداد داخلی و استعمار انگلیس و روس و... شهید شده است.

 او با آهن داغ سر و کار داشته پس گداخته شده و چون فولاد آب دیده، هر چند که با ادبیات و عرفان و اعتقاداش رقیق القلب و مردم دار نیز بوده تا آنجا که مامور شاه را از دست مشروطه خواهان عصبانی می رهاند. سید نجم الدین نیز چونان پدر است؛ او پای جای پای پدر نهاده، با این تفاوت که عاشق گردیده و همین راز عشق است که او را تا اندرونی شاه جهت انتقام خون پدر می کشاند. شاید به نوعی حسین تفنگدار خواسته این معنا را متبادر کند که آزادی و آزادی خواهی و دینداری  و مبارزه با جهل و نا آگاهی و استبداد بدون عشق میسر نمی شود و این چند با انتقام بسیار متفاوت است؛ که انتقام لحظه ای است و عملی کورکورانه و از سر تعجیل و عصبیت و شهوت کشتن که متاسفانه در اکثر حرکت های انقلابی و مردمی اتفاق می افتد مانند انقلاب فرانسه.

به دیگر سخن حسین تفنگدار عشق پاک و خالصانه را که بر اساس آئین و سنت نقل و فرهنگ و هنر ایرانی شکل گرفته به درون کاخ  استبداد شاهی میکشاند و هم از این روست که انتقام تبدیل به رهایی از کشتن و حرص انتقام می شود.

عشق راه آگاهی و رهایی را نشان می دهد؛ چرا که کشته شدن در این بلبشو هیچ سود و ثمری ندارد و نوعی حماقت است. تیر عشق تیزتر است و کاخ ستم شاهی را از درون به نابودی می کشاند.

عشق به فرهنگ و هنر و آئین این مرز و بوم کهن، که شاهزاده خانم نماد آن است؛ باید این نماد یعنی ایران را دریافت و از چنگ مستبدین و استعمارگران بدر آورد. کاری که سید نجم الدین آن را انجام می دهد؛ او  خود نیز نماد تیشه فرهاد است و اعتقادات و ایمان و پهلوانان حماسی باستانی.

در راه عشق دو رکعت است که باید به خون وضوسازی و سید نجم الدین این بکرد و برفت.

قصه نمایش تماما از تخیل نویسنده سرچشمه گرفته، اما در بستر واقعیات و اتفاقات و حوادث تاریخی و این در واقع  می تواند به نوعی نگاه دراماتیک باشد به وقایع تاریخی. نه آنکه نعل به نعل آن را بیان کردن و بی تاثیر و بی ثمر بودن  وگرنه آنگونه می توانیم برویم و کتاب تاریخ بخوانیم که البته تاثیر و کارایی چندانی ندارد؛ جز آنکه محفوظات تاریخی ما را ارتقاء دهد.

درام و تئاتر در ژانر تاریخی آن کارش روایت نعل به نعل تاریخ نیست؛ بلکه برداشت نویسنده متفکر و اندیشمند و هنرمند است از چرایی و چند و چونی این وقایع و تاثیر آن بر زمان وقوع و ایضا نسل های آینده تا اکنون و درس گرفتن از اشتباهاتی که منجر به عدم موفقیت و نرسیدن یک ملت بزرگ به اهداف  عالیه اش شده است. پس  با این وجود می توان نتیجه گرفت که نمایش راز نقل آخر، نقل امروز و هر روز ماست.

 باید گفت ما در تاریخ معاصر کشورمان هرچه میکشیم از قجر است؛ از این خاندان وطن فروش بی دانش هوسباز، خاندانی که دین و مذهب را مستمسک کارهای خویش قرار داده بود. مگر نه آنکه ناصرالدین شاه ظل اله بود و مراسم مذهبی می گرفت  و تعزیه ها و روضه خوانی ها بپا می کرد و یکی از بهترین قصیده ها را راجع به حضرت ابا عبداله  الحسین (ع) سروده است؟

او همه این کارها را می کرد اما مدام شراب می خورد، دست به قتل و غارت و تجاوز می زد، برای عیش و نوش و هوسبازی های خودش و اطرافیانش مملکت را به تاراج می داد و با بی رحمی و شقاوت و بی عقلی و بی دانشی و بی درایتی دستور قتل بزرگترین مصلح زمان خویش یعنی امیرکبیربزرگ را صادر کرد و این چیزی نیست جز فریفتن عوام الناس با دست آویزی به باورها واعتقادات آنها.

حسین تفنگدار سعی کرده با ادبیاتی فاخر و نزدیک به آن ایام قصه ای را برایمان بازگو نماید که با حوادث آن روزگار تنیده شده است. او با شیوه سیال ذهن و شکستن زمان و درهم تنیدن حال با گذشته و آینده مخاطب را با خود به کنه نمایش مى کشاند تا بتواند ذهن او را درگیر کند.

تعلیق بجایی که تفنگدار درمتن به کار بسته مخاطب را به فکرکردن و اندیشیدن تا لحظه آخر نمایش وامیدارد و نمیگذارد که در صندلی اش جابجا شود و این یکی از نقاط قوت متن است.

از سویی شخصیت پردازی ها و پرداخت های موضوعی و موضعی، دراماتیک صورت پذیرفته و از زیاده گویی و حرافی پرهیز شده است. ریتم درونی نمایش نسبتا تند است و اتفاقات یکی پس از دیگری به وقع می پیوندند.

بازیگران نیز با درک نسبی از شخصیت ها و تحلیل متن توانسته اند روان و با حس و حال کنش ها و واکنش های دراماتیزه را ایفا کنند. البته بازی ها جای کار دارد و شخصیت پردازی کاراکترها در ایفای نقششان می تواند بیشتر و بهتر صورت پذیرد.  

به ویژه نقش صولت که در لحظه دو زمان  از زندگی یک شخصیت را بازی می کند. البته این کار سختی است اما می توان با المان های بیانی و بدنی و حسی این تفاوت و تقارن را بهتر نشان داد تا شبیه به یکدیگر نشود.

شیوه کارگردانی که تلفیقی از شیوه نمایش های سنتی آئینی با تئاتر است؛ نسبتا به خوبی صورت پذیرفته، نشستن بازیگران در گرداگرد صحنه و به هنگام بازی به درون دایره یا چهارگوش آمدن و به ایفای نقش پرداختن و دوباره در خاتمه به جای خویش بازگشتن قرار دادی است که از همان ابتدا با تماشاکنان گذارده می شود و کارایی خود را نیز دارد.

میزان و حرکات نیز بر اساس خواست متن و شخصیت ها صورت پذیرفته، هرچند که می توان از میزان هایی که در جاهایی تکرار می شود و حرکاتی که بعضا نامانوس و غیرضروری می نماید پرهیز کرد تا به کار لطمه وارد نشود و از سویی ریتم نمایش را به حد مطلوب برساند.

طنز موجود در نمایش به اندازه است؛ هرچند که نوعی تراژدی را در بطن خویش دارد و طنزی است تراژیک، این نیز می تواند یکی از نکات قابل توجه نمایش باشد. تصنیف هایی که خوانده می شود و موسیقی نمایش نیز با درایت انتخاب شده و ربط مستقیم و زیر متنی با کل کار و شخصیت ها و فضای نمایش و قصه دارد.

در نهایت باید گفت شاهد نمایشی ایرانی بودیم که در نوع خود قابل تعمق است؛ نمایشی در خور که حرف امروز و اکنون را می زند و این تعهد و به روز بودن و هوشمندی نویسنده و کارگردان حسین تفنگدار را می رساند. به کارگردان و گروه خسته نباشید می گویم.

 

 




نظرات کاربران