نگاهی به نمایش «به وقت پازولینی» کارگردانی آرش سنجابی
مفهوم پایان سرآغاز شروع دوباره زیستن است
ایران تئاتر، کیارش وفایی: اصولا جهت و معنای هر عنوانی در جهان هستی و البته جهان انسانها در خود تاثیراتی شگرف دارد که به مقتضی زمان نمایان میشود. حال دلیل این اتفاق آن است که عناصر موجود نیز دچار کرختی و یکنواختی نشده و همچنان پیرو مسائلی باشند که تحلیل مشخص از بودن و نبودنها را ارائه میدهد. لذا برونریزیها در اوقاتی که همه چیز رو به افول است میتواند کارساز جلو کند تا شاید شرایط بتواند اندکی به زمان مطلوب خود بازگردد.
جامعه انسانها با تمام داراییهای، اصول و قواعدی که برای بقا در جهان هستی وضع کرده است همچنان در گرداب بسیاری از رفتارهای خود دچار عصیان و تباهی است. گاهی عبور از مرزهای انسانیت سبب میشود که تلاقی باورها به مسیری نامشخص برود که راه بازگشتی نداشته باشد. حال این تعلیق در راه بشریت باعث آن شده که جهان بیشتر در سیری نامطمئن و معلق گام بردارد و انسانها بیشتر در وضعیت کشف قرار بگیرند تا یقین. لذا اهمیت این روند در هالهای از ابهام قرار خواهد گرفت که راه درست چیست و ملاک تشخیص کدام گزینه برای بقا ضروری است. اصولا مواجهه با مسائل جهان خود به سیری تکاملی مبدل شده که فاصله بین یقین و عدم قطعیت را دچار علامت سوالهای بیشماری میکند که گاهی انسان از پاسخ به آنها منصرف میشود، زیرا نتیجه و حاصلش تاثیری در به وجود آوردن پدیدهای نوظهور ندارد.
بنابراین درونمایههای موجود کالبدی میشوند که دائم در تغییر هستند و همه چیز در نهایت در میانه راه ابتر میماند. در واقع این کنش و واکنشها از نگاه انسان نه راهکاری برای ماندن ارائه میدهد و نه بهانهای میشود که از مرز یا حصاری بدون داشتن بهانه یا قانونی عبور کرد. البته هم راستا شدن این موقعیت با سایر چیزهایی که در این هستی وجود دارد میتواند گویای آن باشد که هر اعتبار و ماندگاری زمان انقضا دارد و تا ابد جاودان نخواهد بود. بنابراین رفتارهای درونی و بیرونی یک انسان نیز از این فانون تبعیت میکند که خشم، عطوفت، ظلم، مهربانی و... همیشه در چرخهای جابجا شده و پیش میروند. شاید بتوان گفت شکل گرفتن جهانی که بیش از صد کشور در آن وجود دارد نمونه بارزی از این تغییر است که مردم هر کدام از آن کشورها با خصوصیات درونی و بیرونی زیادی که دارند گاهی روبرو و در زمانی کنار یکدیگر برای رسیدن به هدفی میایستند.
نمایش «به وقت پازولینی» بر اساس ساختاری که برای خود طراحی کرده تلاش دارد تا همه عناصرش را به شکلی متمایز و مجزا در معرض دید مخاطب قرار بدهد. اهمیت این ساختار در نگاه اول این تصور را پدید میآورد که ضرورت شکل دادن این تمایز بنابر چه خواسته یا هدفی معین شده و با چه مختصاتی قصد دارد که زاویه دید خود را معرفی کند. حال این اتفاق با درونمایههای جهان درونی انسان، واکنشهای بیرونی و رویکردی جهانشمول رخ میدهد که در کلیت دنیای اثر را در ذهن متبادر میسازد. لذا این روند و رویه با در نظر گرفتن اهمیت مولفه روایت و استفاده از زیر شاخههای آن میسر میشود که شخصیتها هر کدام با جزئیاتی که برایشان طراحی شده در صحنه نمایش به نوعی زندگی و ماجراهای خود را شرح داده و به نوعی جزئی از جهان کل اثر شوند. مولفه زمان از دیگر عناصر این نمایش به شمار میآید که مشخصهای معین است برای آنکه شخصیتها بر اساس برههای که در آن قرار میگیرند با مسائل موجود در آن روبرو شده و در مقام راوی به شرح روایت خود بپردازند.
در واقع استفاده از مولفه راویت و قرار دادن شخصیتها در جایگاه راوی این مجال را در اختیار جهان اثر میگذارد تا دیدگاه رئالیسم جادویی و هزارتوهایی که به حواس انسان و مسائل متافیزیک مربوط میشود در راستای یکدیگر بنابر خواسته و ذات جهان متن لحظاتی را خلق کند که در نهایت ساحت وجودی انسان را مورد ارزیابی قرار داده و از پس آن به جزئیاتی اشاره داشته باشد که جهان ذهنی هر یک از شخصیتها را آشکار سازد. ترکیب جزئیات این اثر خود به نوعی یکی دیگر از عنوانهایی محسوب میشود که جدا از بحث دراماتیک خود قصد دارد در ابتدا از اهمیت انتخاب شیوه اجرایی نویسنده و کارگردان و سپس فرم این نمایش که با اختلاف بسیاری با محتوا قرار دارد پرده برداری کند. شاید لزوم این خواستگاه آن باشد که ارتباط بین مخاطب و گروه اجرایی به گونهای رقم بخورد که آداب روایها با مخاطب در مقام شاهد و یا قاضی رعایت شود از آن جهت که به وجود آمدن هر چیزی دلیل مشخص برای خود دارد و این جهان که اکنون مخاطب در آنجا قرار گرفته جهانی دیگر است که قوانین وضع شده آن تنها به این نمایش نسبت دارد. اپیزودها و خرده پیرنگهای موجود در این اثر به نوعی راه و جهت رسیدن به پیام یا هدف را تا اندازهای مشخص میکند، زیرا برونریزی شخصیتها بنابر موقعیتی که در آن قرار دارند بروز پیدا میکند که ثمرهای از یک شروع و یک پایان است.
بُعد زمان و استفاده از اعداد در این نمایش یکی از عنوانهایی است که شخصیتها با اعلام آن قصد دارند تا به نوعی ساعت زیستی انسان را تا اندازهای شرح بدهند که این مسئله جزو دلایلی به شمار میآید که نوع برونریزی آنها را با اندازههای مختلف مشخص میکند. اصولا ضرورت فاصله گرفتن فرم از محتوا و نزدیک بودنش به شیوه اجرایی در جهان این اثر به بحث جهانبینی و موقعیت محوری آن باز میگردد، زیرا اهمیت این اتفاق در نگاه کارگردان بیشتر به آن خاطر است که ساختار پست مدرن این نمایش بیشتر برای مخاطب قابل درک شود و او بر مبنای یافتههای خود به لزوم استفاده از علم فهم، تفسیر یا همان هرمنوتیک دست پیدا کند. در واقع شخصیتهای این نمایش در سه فصل قصد دارند تا با تواناییهای خود که در حرکات فرم و نوع دیالوگی آنها تعریف شده مخاطب را به سویی رهنمون سازند که جهان اکنون انسانها را به نقد بکشند. حال از زاویه دیگر این رویکرد میتواند آینهای باشد که هزارتوهایی را به نمایش بگذارد که بعد از عبور یک چرخه معیوب یا کارآمد مجدد به درون انسان و ذات او منتهی شود. استفاده از عناصر نشانهشناسی و اهمیت دادن به مولفه زیباییشناسی میتواند جزو ارکانی باشند که ساختار کلی با این دو عنوان ارتباطی نزدیک دارند تا کالبد واقعی اثر بیشتر قابل تامل و کشف شود.
نمایش «به وقت پازولینی» را میتوان اثری نوگرا و نوآور تلقی کرد که سعی دارد خود را از قاب رایج نمایشهای مرسوم خارج کرده تا از آن طریق بتواند با لحن و زبان خود حرفی تازه برای کشف دنیای هستی داشته باشد. لذا این نگاه با تمام جسارتها و کنجکاویهایش با ساختاری که طراحی کرده قصد آن را داشته که مخاطب با تفکری رو به کمال مسائل پیرامون خود را نیز مورد حلاجی قرار بدهد. شاید میزانسنهای سیال جزو یکی از دلایلی باشد که کارگردان تمایل داشته آنها را در جهان اثرش جایگزین میزانسنهای قراردادی کند و نه چیز دیگری.