در حال بارگذاری ...

گفت‌وگو با ”حمیدرضا فلاحی” کارگردان نمایش ”سوکاریس”

علیرضا نراقی: نمایش "سوکاریس" که مدتی است در کارگاه نمایش تئاترشهر به صحنه رفته، اثری کمدی درباره مرگ است. نمایش با فضایی فانتزی و دو پاره تلاش دارد چهره‌ای متفاوت از اسطوره را نشان دهد.

"سوکاریس" داستان ساده‌ای را درباره نویسنده‌ای ورشکسته روایت می‌کند که به دلیل دست انداختن زندگی روشنفکران و شوخی با مفاهیم و روابط پیچیده و جدی، یادآور کمدی‌های وودی آلن است. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگوی سایت ایران تئاتر با حمیدرضا فلاحی کارگردان این کار است که پیش‌تر در حوزه‌های بازیگری و آهنگسازی هم تجربیات فراوانی داشته است.
***
شما در جریان نگارش متن بودید یا اینکه متن آماده‌ای را برای اجرا تحویل گرفتید؟
من در جریان نگارش متن نبودم اما پس از تحویل گرفتن آن زمانی که تمرین‌ها آغاز شد نسبت به متن عباس عبدالله‌زاده نویسنده کار نظراتی داشتم که از ایشان خواهش کردم متن را دوباره بازنویسی کند. با پیشنهادات من و در تعامل با نویسنده حدود سه بار متن بازنویسی شد و به این ترتیب متن به نظرات من نزدیک‌تر شد.
با اینکه کار مضمون و خصوصاً پایان تلخی دارد، فضایش شاد و می‌توانم بگویم کمدی است. شاید می‌شد این داستان را اساساً غیر کمیک در نظر گرفت اما چرا شما روی شاد بودن متن و عناصر کمیک تأکید داشتید؟
من تلخی‌های متن و عناصر کمیک و شادی‌هایی که در آن وجود داشت، یک جا کنار هم می‌دیدم و سعی می‌کردم که درک و تصویرشان کنم. البته درست است اگر می‌خواستیم یک کمدی محض کار کنیم نباید در پایان کار با مرگ نورمن و آن تصاویر روبرو می‌شدیم. اما به اعتقاد من این تضاد نه تنها به کار لطمه نزده بلکه به روند آن کمک کرده است.
اجرای شما یک تشخص و هویت فانتزی در همه ابعاد، اعم از طراحی صحنه و شخصیت‌ها دارد، چه شد که در ایده‌های اجرایی به این سمت رفتید؟
من به این سمت نرفتم بلکه این متن بود که چنین فضایی را القا می‌کرد. قبل از اینکه وارد تمرین شویم فضایی که از متن در تخیلات من ساخته می‌‌شد همین بود؛ بنابراین در طول تمرین به سمت تخیلاتم رفتم.
چرا متن را در شرایطی که با نظرات خود شما هم سه بار بازنویسی شده بود به فضای ایرانی نبردید و در فضایی خارجی نگه داشتید؟
متوجه منظورتان نمی‌شوم. یعنی چه فضای ایرانی؛ نویسنده کار که ایرانی است...
منظورم اسم شخصیت‌ها و حسی است که از موقعیت، مکان و فضا به مخاطب منتقل می‌شود...
این انتخاب نویسنده بوده است. الزامی هم نداشتیم که اسم شخصیت‌ها یا فضای کار باید ایرانی باشد. یک سری موقعیت هست که شخصیت‌های ما در آن قرار گرفته‌اند. اسم‌ها هم که اغلب اسم‌های خدایان یونان باستان است البته غیر از نورمن. من هم احساس نکردم که باید تغییری در فضای نمایش و اسم شخصیت‌ها ایجاد کنم.
خوب شما تحلیلتان از این اسامی چه بوده است؟ اگر جای نورمن مثلاً اسم شخصیت اصلی شما هوشنگ بود چه فرقی می‌کرد. این در حالی است که الآن که اسامی غیر ایرانی هستند تأکیدات فرق کرده‌اند و مهمتر اینکه باید دلیلی داشته باشد که یک نویسنده ایرانی متنی در فضای خارجی بنویسد.
ببینید سوکاریس اسم خدای مرگ در یونان باستان است. وقتی نویسنده برای کار به آن فضا می‌رود و درباره خدای مرگ در یونان باستان حرف می‌زند طبیعتاً دست ما بسته است و اسامی و فضا هم بیشتر به آن بر می‌گردد. از سوی دیگر اینکه این روابط و موقعیت‌ها را به دلیل محدودیت‌های موجود نمی‌توانستیم در فضایی ایرانی به وجود بیاوریم طبیعی بود که فضای غیرایرانی دست ما را برای کاری که می‌خواهیم بکنیم بازتر می‌کرد.
نوعی آشنایی‌زدایی با تصویر سوکاریس شده به این طریق که ما یک خدای یونان باستان که اتفاقاً خدای مرگ هم هست؛ با لباسی امروزی و علایقی عجیب می‌بینیم. این ایده شما بود یا ایده متن؟ و در هر حال چرا شخصیت سوکاریس اینگونه تصویر شده؟
این دقیقاً ایده خودم بود. اتفاقاً در ابتدای تمرین‌ها دقیقاً خلاف چیزی که الآن می‌بینید من حرکت کردم؛ یک نگاه کلیشه‌ای به مرگ با چهره‌ای مخوف و فضایی تاریک داشتم. اما در پروسه تمرینات کلاً نگاه من به مرگ عوض شد، یعنی حس کردم که حتی مرگ می‌تواند چهره‌ای دوست داشتنی داشته باشد. این دیگر نگاه خود من بود یعنی این فانتزی در شخصیت سوکاریس حال چه در لباسش و چه در جنس بازی‌اش خواست من بود.
قبل و بعد از ورود سوکاریس روی صحنه دو فضای کاملاً متفاوت وجود دارد. هم در سبک، هم در ریتم و نحوه بازی‌ها؛آیا کاملاً نگاه مجزا به این دو بخش داشتید و اگر چنین نگاهی بوده، چگونه از انقطاع و سکته در نمایش پرهیز کردید؟
بله من نگاهی کاملاً مجزا به این دو بخش داشتم. یعنی نمایش دو بخش کلی و متفاوت در نگاه من داشت؛ اول از ابتدای نمایش تا ورود سوکاریس و دوم از ورود این شخصیت تا پایان نمایش. در این دو بخش رنگ و نور صحنه تغییر می‌کند و از یک دنیای رئالیستی که تا قبل از ورود او وجود داشته ما در بخش دوم به یک دنیای کاملاً ذهنی و خیالی وارد می‌شویم.
فکر می‌کنید زمینه‌چینی کافی در بخش اول برای به وجود آمدن این صحنه متفاوت وجود دارد؟
ببینید من نمی‌خواستم آنقدر متفاوت بشود که تماشاگر با دو نمایش متفاوت روبرو شود. تلاش کردم که به شکلی از صحنه اول به صحنه دوم سر بخورم و به نوعی قابل باور و روان از دنیای اول وارد دنیای دوم بشوم. اما نمی‌دانم چقدر موفق بوده‌ام.
وقتی روند کاری شما را پیش از کارگردانی می‌بینیم و به آدم‌هایی که با آنها کار کردید نگاه می‌کنیم، عمدتاً با کارهای غیر رئالیستی روبرو می‌شویم.یعنی شما در سال‌های اخیر بیشتر از هر فرد دیگری با آتیلا پسیانی و امیر دژاکام کار کردید که هر دو کارگردانانی غیررئالیستی هستند. فکر می‌کنید این زمینه چقدر در این شکل فانتزی کارتان تأثیر داشته است؟
 این فانتزی در من وجود داشته، حتی اگر دقت کرده باشید اکثر نقش‌هایی که من به عنوان بازیگر بازی کرده‌ام کمدی بوده. البته نقش‌های جدی هم داشتم اما عمده نقش‌هایی که به چشم آمده‌اند نقش‌های کمدی بوده‌اند. اما درباره تأثیرپذیری می‌توانم بگویم که من در کار نمایش از آتیلا پسیانی خیلی تأثیر گرفتم و به نوعی او را معلم خودم در این حوزه می‌دانم. البته از امیر دژاکام هم آموختم ولی می‌شود گفت آتیلا خیلی روی ذهنیت من تأثیرگذار بود.
ولی از سویی شما با این کار نشان دادید که علایقی داستانی‌تر هم نسبت به کارهایی که با آتیلا پسیانی انجام داده‌اید، دارید. شاید انتظار مخاطبی که گذشته کاری شما را می‌داند و از تسلط‌های فیزیکی و کارهای شما در حوزه موسیقی خبر دارد چیزی شبیه به پرفورمنس یا کارهایی تجربی‌تر از این می‌بود. اما در هر حال شما در این کار یک داستان ساده و سرراست را تعریف می‌کنید.
نمایش قبلی من "زخمه بر آب" هم کاری بود که از دل ورک‌شاپ پدید آمد و اصلاً دیالوگ نداشت و با این کار کاملاً متفاوت بود. اما در کل من به کارهایم به چشم تجربیاتی شخصی نگاه می‌کنم. درباره استفاده از قصه هم باید بگویم که اساساً من قصه را دوست دارم و فکر می‌کنم خیلی از آدم‌ها هم هستند که قصه را دوست دارند. قصه عنصر تأثیرگذاری است و نه تنها با تئاتر تجربی در تضاد نیست بلکه می‌تواند به آن کمک کند.